0
مسیر جاری :
بیا و کشتی ما در شطِ شراب انداز شرح دیوان حافظ

بیا و کشتی ما در شطِ شراب انداز

ای ساقی!بیا و کشتی ما را در شطّی از شراب انداز و با این کار، شور و غوغا در جان پیر و جوان برپا کن.یعنی با ریختن شراب در جام و نوشاندن آن به عاشقان، همه را بر سر شوق بیاور.
حال خونین دلان که گوید باز شرح دیوان حافظ

حال خونین دلان که گوید باز

حال عاشقان و صاحبدلان غمدیده و رنج کشیده را چه کسی بیان می کند؟ و چه کسی انتقام خون ریخته شده ی خُم را از روزگار می گیرد؟ آیا کسی هست که عاشقان و عارفان درد خود را به او بگویند؟
در آ که در دل خسته توان درآید باز شرح دیوان حافظ

در آ که در دل خسته توان درآید باز

ای معشوق!به سوی من بیا تا بار دیگر به این دل خسته ی من توانایی باز گردد و تن بی روحم، جانی تازه بگیرد و زنده شود.
ای سرو ناز حُسن که خوش می روی به ناز شرح دیوان حافظ

ای سرو ناز حُسن که خوش می روی به ناز

ای معشوق!ای سرو راست قامت زیبایی که با ناز و عشوه می خرامی!عاشقانت در اشتیاق دیدار ناز و کرشمه ی تو لحظه شماری می کنند و صد گونه نیاز و تمنا دارند.
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز شرح دیوان حافظ

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز

این منم که چشم گشودم و چهره ی دلربای یار را دیدم و جمال او بر من متجلّی شد، ای خدای کارگشا و بنده نواز!به خاطر این نعمت چگونه می توانم شکر تو را به جای آورم؟!
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز شرح دیوان حافظ

هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز

هراز بار سپاس که تو را آن گونه دیدم که در حال و روز خوب و خوشی به سر برده و به کام و آرزوی دل خود رسیده ای و از روی پاکی و صداقت با دل من موافق و همدم شده ای.
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر شرح دیوان حافظ

روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر

ای معشوق!چهره ی زیبایت را نمایان کن و به من بگو که دست از جان بشوی تا در برابر شمع روی تو همچون پروانه ی عشق آتش به جان خود بزنم و بسوزم؛ برای دیدار تو هر چه بتوانم، انجام می دهم.
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر شرح دیوان حافظ

نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر

پند و نصیحتی به تو می دهم، آن را بشنو و بهانه جویی مکن و هر آنچه نصیحت کننده ی دلسوز مهربان به تو می گوید، بپذیر و بیشتر از این بهانه مگیر.
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور شرح دیوان حافظ

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور

غم مخور که سرانجام یوسف گم گشته به کنعان -سرزمین مادری خود -باز می گردد و کلبه ی غم و اندوهی که در فراق یار، مکان گریه و ناله بود به گلستان تبدیل می شود و شادی به جای غم می نشیند.
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار شرح دیوان حافظ

ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار

ای نسیم صبحگاهی!از خاک راه معشوق بوی خوش بیاور که نشانی از توجه و محبّت اوست.غم دل را ببر و مژده ی وصل و دیدار یار را برایم بیاور.