در آ که در دل خسته توان درآید باز *** بیا که در تن مرده روان درآید باز
بیا که فرقت تو چشم من چنان در بست *** که فتح باب وصالت مگر گشاید باز
غمی که چون سپه زنگ، مُلک دل بگرفت *** ز خیل شادی رومِ رُخَت زداید باز
به پیش آینه ی دل هر آنچه می دارم *** به جز خیال جمالت نمی نماید باز
بدان مثل که شب آبستن است روز از تو *** ستاره می شمرم تا که شب چه زاید باز
بیا که بلبل مطبوع خاطر حافظ *** به بوی گلبن وصل تو می سراید باز
تفسیر عرفانی
1.ای معشوق!به سوی من بیا تا بار دیگر به این دل خسته ی من توانایی باز گردد و تن بی روحم، جانی تازه بگیرد و زنده شود.
2.ای یار!که دوری و هجران تو چشم مرا بر همه چیز بست و در انتظار گذاشت و گشایش چشم من بر دنیا فقط با دیدار و وصال مجدد تو امکان پذیر است و در واقع، وصال تو مشکل گشا است.
3.ای یار و محبوب!اگر تو بیایی،شادی و نشاط حاصل از دیدار روی سپید و زیبای تو،غمی را که چون لشکر سیاه پوستان زنگی سرزمین دل را تسخیر کرده پایان خواهد یافت.
4.ای معشوق!آینه ی دل من از غم هجران تیره شده، هرچه را در برابر آن می گذارم، تصویری از آن نشان نمی دهد، مگر خیال چهره ی زیبا و دلفریب تو که در آن نمایان می شود؛ یعنی دلم فقط تو را می خواهد.
5.بنابر این مَثَل که شب آبستن حوادث است، نمی دانم چه پیش خواهد آمد و پایان شب باید طلوع روز باشد، لذا با یاد تو شب ها بیدار می مانم و ستاره می شمرم تا ببینم روز دیدار تو طلوع خواهد کرد یا نه؟
6.ای معشوق!بیا که بلبل خوش طبع خاطر حافظ در آرزوی وصال تو نغمه سرایی می کند و شعر می سراید.حافظ در آرزوی وصال معشوق است که این گونه اشعار زیبا می سراید.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول