هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز

هراز بار سپاس که تو را آن گونه دیدم که در حال و روز خوب و خوشی به سر برده و به کام و آرزوی دل خود رسیده ای و از روی پاکی و صداقت با دل من موافق و همدم شده ای.
يکشنبه، 7 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
 هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز *** ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز
روندگان طریقت ره بلا سپرند *** رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
غم حبیب نهان بِه ز گفت و گوی رقیب *** که نیست سینه ی ار باب کینه محرم راز
اگرچه حُسن تو از عشق غیر مستغنی است *** من آن نی ام که ازین عشقبازی آیم از
چه گویمت که ز سوز درون چه می بینم *** ز اشک پرس حکایت که من نی ام غمّاز
چه فتنه بود که مشّاطه قضا انگیخت *** که کرد نرگس مستش سیه به سرمه ی ناز
بدین سپاس که مجلس منوّر است به دوست *** گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز
غرض کرشمه ی حُسن است ورنه حاجت نیست *** جمال دولت محمود را به زلف ایاز
غزل سرایی ناهید صرفه ای نبرد *** در آن مقام که حافظ بر آورد آواز

تفسیر عرفانی
1.هراز بار سپاس که تو را آن گونه دیدم که در حال و روز خوب و خوشی به سر برده و به کام و آرزوی دل خود رسیده ای و از روی پاکی و صداقت با دل من موافق و همدم شده ای.
2.سالکان طریقت عشق و عرفان، راه های پر از مشقّت و سختی و مصیبت را طی می کنند تا به مقصود برسند.رفیق عشق از این رنج ها و سختی ها بیمی به خود راه نمی دهد و غمی ندارد؛ عاشقان در این جهان، روی آسایش نمی بینند و از بابت غمی ندارند.
3.بهتر است که درد عشق و غم فراق محبوب از رقیب و مدعی پوشیده باشد؛ زیرا رقیب در هر حال رازدار نیست و سینه ی کینه توزان و دشمنان جای مناسبی برای نگه داری راز عشق نیست و از غمزدگی عاشق هم غمگین نمی شود.
4.ای معشوق!اگرچه زیبایی و جمال تو نیازی به عشق و محبت دیگران ندارد، ولی من آن کسی نیستم که از مهر ورزی و محبّت نسبت به تو روی بگردانم و عاشق زیباییت نشوم.
5.از آتش عشقی که در دلم برپا است، چه بگویم که از سوز آن چه رنج ها می کشم؛ داستان غم دل را از اشکم بپرس که من سخنچین و فاش کننده راز عشق نیستم.
6.این چه فتنه و آشوبی است که قدرت آفرینش و دست آرایشگر سرنوشت با کشیدن سرمه ی ناز و عشوه بر چشمان مست و خمارآلود معشوق برپا کرد؟ چشم او مثل زیبارویان دیگر سیاه است، اما ناز و عشوه ای دارد که در دیگران نیست.
7.شکرانه ی مجلس عیش و شادی که دوست با حضور خود، روشنی بخش آن است، این می باشد که اگر همچون شمع به تو ستمی برسد، بسوز و بساز و دم برنیاور و اگر گله و کدورتی هم بوده، نباید بر زبان بیاید.
8.هدف و مقصود به جلوه آمدن زیبایی و ناز و کرشمه است، و گرنه جمال دولت سلطان محمود، نیازی به زلف زیبا و پیچیده ی ایاز (بنده ی زر خرید سلطان)ندارد.
9.در آن مقامی که حافظ غزل و آواز می خواند، دیگر ستاره ی زهره از غزلسرایی خود بهره ای نمی برد و سرود او در برابر آواز جلوه ای ندارد.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط