ای سرو ناز حُسن که خوش می روی به ناز

ای معشوق!ای سرو راست قامت زیبایی که با ناز و عشوه می خرامی!عاشقانت در اشتیاق دیدار ناز و کرشمه ی تو لحظه شماری می کنند و صد گونه نیاز و تمنا دارند.
يکشنبه، 7 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ای سرو ناز حُسن که خوش می روی به ناز
 ای سرو ناز حُسن که خوش می روی به ناز

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

ای سرو ناز حُسن که خوش می روی به ناز *** عشّاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز
فرخنده باد طلعت خوبت که در ازل *** بُبریده اند بر قد سروت قبای ناز
آن را که بوی عنبر زلف تو آرزوست *** چون عود گوهر آتش سودا بسوز و ساز
پروانه را ز شمع بود سوز دلی ولی *** بی شمع عارض تو دلم را بود گداز
صوفی که بی تو، توبه ز می کرده بود دوش *** بشکست عهد چون در میخانه دید باز
از طعنه رقیب نگردد عیار من *** چون زر اگر برند مرا در دهان گاز
دل کز طواف کعبه کویت وقوف یافت *** از شوق آن حریم ندارد سر حجاز
هر دم به خون دیده چه حاجت وضو، چو نیست *** بی طاق ابروی تو نماز مرا جواز
چون باده باز بر سر خُم رفت کف زنان *** حافظ که دوش از لب ساقی شنید راز

تفسیر عرفانی
1.ای معشوق!ای سرو راست قامت زیبایی که با ناز و عشوه می خرامی!عاشقانت در اشتیاق دیدار ناز و کرشمه ی تو لحظه شماری می کنند و صد گونه نیاز و تمنا دارند.
2.ای یار!از روز ازل بر قامت بلند و موزون تو قبای ناز و عشوه را بریده اند، یعنی ناز و عشوه با وجودت همراه بوده و دیدار تو به همین مناسبت مبارک است.
3.ای معشوق!به عاشقی که در آرزو و اشتیاق شنیدن بوی عنبر زلف زیبای توست، بگو که همچون عود در آتش عشقت بسوزد و بسازد و در غم فراق تو دم برنیاورد.
4.ای یار!دیدار من با تو مثل دیدار پروانه و شمع نیست که در آن پروانه در وصال شمع و به خاطر وجود او می سوزد و دل من بی شمع چهره ی زیبا و درخشان تو و از فراق تو در سوز و گداز است.
5.صوفی و زاهد که بی حضور تو از نوشیدن شراب توبه کرده بود، دیشب به محض اینکه دید در میخانه باز است، عهد و پیمان خود را شکست و به باده نوشی و عیش و نوش پرداخت.
6.اگر مرا چون زر به وسیله ی گیره روی آتش بگیرند و ریزم کنند، از سرزنش و آزار رقیب، عشق من نسبت به معشوق کم نخواهد شد، همان گونه که عیار زر کم نمی شود.
7.ای معشوق!از آن زمان که دل عاشق من آگاه شده که می تواند گرد خانه ی تو طواف کند و به زیارت این حرم برود، از اشتیاق این دیدار، دیگر قصد رفتن به حجاز را ندارد و به فکر زیارت کعبه نیست.
8.وقتی بی محراب هلال ابروی تو نماز برای من جایز و قبول نیست، دیگر چه نیازی است که هر لحظه با اشک خونین و خون دل وضو بگیرم و به نماز بایستم؟ نماز بدون قبله ی ابروی یار و طهارت بدون خون جگر و درست نیست.
9.حافظ دیشب وقتی از لب ساقی زیبارو راز عشق را شنید، از شادی و شوق شنیدن راز به سر خم رفت و بار دیگر به شرابخواری پرداخت.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط