0
مسیر جاری :
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود حافظ شیرازی

خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود

گر تو بيداد کني شرط مروت نبود خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود آن چه در مذهب ارباب طريقت نبود ما جفا از تو نديديم و تو خود نپسندي
ياد باد آن که سر کوي توام منزل بود حافظ شیرازی

ياد باد آن که سر کوي توام منزل بود

ديده را روشني از خاک درت حاصل بود ياد باد آن که سر کوي توام منزل بود بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
پيش از اينت بيش از اين انديشه عشاق بود حافظ شیرازی

پيش از اينت بيش از اين انديشه عشاق بود

مهرورزي تو با ما شهره آفاق بود پيش از اينت بيش از اين انديشه عشاق بود بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود ياد باد آن صحبت شب‌ها که با نوشين لبان
تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود حافظ شیرازی

تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود

سر ما خاک ره پير مغان خواهد بود تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود بر همانيم که بوديم و همان خواهد بود حلقه پير مغان از ازلم در گوش است
ياد باد آن که نهانت نظري با ما بود حافظ شیرازی

ياد باد آن که نهانت نظري با ما بود

رقم مهر تو بر چهره ما پيدا بود ياد باد آن که نهانت نظري با ما بود معجز عيسويت در لب شکرخا بود ياد باد آن که چو چشمت به عتابم مي‌کشت
سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود حافظ شیرازی

سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود

رونق ميکده از درس و دعاي ما بود سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود هر چه کرديم به چشم کرمش زيبا بود نيکي پير مغان بين که چو ما بدمستان
مژده اي دل که دگر باد صبا بازآمد حافظ شیرازی

مژده اي دل که دگر باد صبا بازآمد

مژده اي دل که دگر باد صبا بازآمد هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد برکش اي مرغ سحر نغمه داوودي باز که سليمان گل از باد هوا بازآمد
بود آيا که در ميکده‌ها بگشايند حافظ شیرازی

بود آيا که در ميکده‌ها بگشايند

گره از کار فروبسته ما بگشايند بود آيا که در ميکده‌ها بگشايند دل قوي دار که از بهر خدا بگشايند اگر از بهر دل زاهد خودبين بستند
شراب بي‌غش و ساقي خوش دو دام رهند حافظ شیرازی

شراب بي‌غش و ساقي خوش دو دام رهند

که زيرکان جهان از کمندشان نرهند شراب بي‌غش و ساقي خوش دو دام رهند هزار شکر که ياران شهر بي‌گنهند من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سياه
داني که چنگ و عود چه تقرير مي‌کنند حافظ شیرازی

داني که چنگ و عود چه تقرير مي‌کنند

پنهان خوريد باده که تعزير مي‌کنند داني که چنگ و عود چه تقرير مي‌کنند عيب جوان و سرزنش پير مي‌کنند ناموس عشق و رونق عشاق مي‌برند