0
مسیر جاری :
معاشران ز حريف شبانه ياد آريد حافظ شیرازی

معاشران ز حريف شبانه ياد آريد

حقوق بندگي مخلصانه ياد آريد معاشران ز حريف شبانه ياد آريد به صوت و نغمه چنگ و چغانه ياد آريد به وقت سرخوشي از آه و ناله عشاق
ستاره‌اي بدرخشيد و ماه مجلس شد حافظ شیرازی

ستاره‌اي بدرخشيد و ماه مجلس شد

ستاره‌اي بدرخشيد و ماه مجلس شد دل رميده ما را رفيق و مونس شد نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسله آموز صد مدرس شد
روز هجران و شب فرقت يار آخر شد حافظ شیرازی

روز هجران و شب فرقت يار آخر شد

روز هجران و شب فرقت يار آخر شد زدم اين فال و گذشت اختر و کار آخر شد آن همه ناز و تنعم که خزان مي‌فرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد حافظ شیرازی

مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد

مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد قضاي آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد رقيب آزارها فرمود و جاي آشتي نگذاشت مگر آه سحرخيزان سوي گردون نخواهد شد
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد حافظ شیرازی

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پير دگرباره جوان خواهد شد ارغوان جام عقيقي به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد
گل بي رخ يار خوش نباشد حافظ شیرازی

گل بي رخ يار خوش نباشد

گل بي رخ يار خوش نباشد بي باده بهار خوش نباشد طرف چمن و طواف بستان بي لاله عذار خوش نباشد
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد حافظ شیرازی

خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد

خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد که در دستت بجز ساغر نباشد زمان خوشدلي درياب و در ياب که دايم در صدف گوهر نباشد
ابر آذاري برآمد باد نوروزي وزيد حافظ شیرازی

ابر آذاري برآمد باد نوروزي وزيد

وجه مي مي‌خواهم و مطرب که مي‌گويد رسيد ابر آذاري برآمد باد نوروزي وزيد بار عشق و مفلسي صعب است مي‌بايد کشيد شاهدان در جلوه و من شرمسار کيسه‌ام
رسيد مژده که آمد بهار و سبزه دميد حافظ شیرازی

رسيد مژده که آمد بهار و سبزه دميد

وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد رسيد مژده که آمد بهار و سبزه دميد فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشيد صفير مرغ برآمد بط شراب کجاست
جهان بر ابروي عيد از هلال وسمه کشيد حافظ شیرازی

جهان بر ابروي عيد از هلال وسمه کشيد

هلال عيد در ابروي يار بايد ديد جهان بر ابروي عيد از هلال وسمه کشيد کمان ابروي يارم چو وسمه بازکشيد شکسته گشت چو پشت هلال قامت من