0
مسیر جاری :
گر من از باغ تو يک ميوه بچينم چه شود حافظ شیرازی

گر من از باغ تو يک ميوه بچينم چه شود

پيش پايي به چراغ تو ببينم چه شود گر من از باغ تو يک ميوه بچينم چه شود گر من سوخته يک دم بنشينم چه شود يا رب اندر کنف سايه آن سرو بلند
گر چه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود حافظ شیرازی

گر چه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود

تا ريا ورزد و سالوس مسلمان نشود گر چه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود حيواني که ننوشد مي و انسان نشود رندي آموز و کرم کن که نه چندان هنر است
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود حافظ شیرازی

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

وين راز سر به مهر به عالم سمر شود ترسم که اشک در غم ما پرده در شود آري شود وليک به خون جگر شود گويند سنگ لعل شود در مقام صبر
ساقي حديث سرو و گل و لاله مي‌رود حافظ شیرازی

ساقي حديث سرو و گل و لاله مي‌رود

وين بحث با ثلاثه غساله مي‌رود ساقي حديث سرو و گل و لاله مي‌رود کار اين زمان ز صنعت دلاله مي‌رود مي ده که نوعروس چمن حد حسن يافت
خوشا دلي که مدام از پي نظر نرود حافظ شیرازی

خوشا دلي که مدام از پي نظر نرود

به هر درش که بخوانند بي‌خبر نرود خوشا دلي که مدام از پي نظر نرود ولي چگونه مگس از پي شکر نرود طمع در آن لب شيرين نکردنم اولي
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود حافظ شیرازی

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

هرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود به جفاي فلک و غصه دوران نرود از دماغ من سرگشته خيال دهنت
خوش است خلوت اگر يار يار من باشد حافظ شیرازی

خوش است خلوت اگر يار يار من باشد

خوش است خلوت اگر يار يار من باشد نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد من آن نگين سليمان به هيچ نستانم که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
به تجمل بنشيند به جلالت برود حافظ شیرازی

به تجمل بنشيند به جلالت برود

سالک از نور هدايت ببرد راه به دوست به تجمل بنشيند به جلالت برود کام خود آخر عمر از مي و معشوق بگير که به جايي نرسد گر به ضلالت برود
چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود حافظ شیرازی

چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود

ور آشتي طلبم با سر عتاب رود چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود زند به گوشه ابرو و در نقاب رود چو ماه نو ره بيچارگان نظاره
از ديده خون دل همه بر روي ما رود حافظ شیرازی

از ديده خون دل همه بر روي ما رود

بر روي ما ز ديده چه گويم چه‌ها رود از ديده خون دل همه بر روي ما رود بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود ما در درون سينه هوايي نهفته‌ايم