مسیر جاری :
از محبت تا معرفت: سفری در دنیای معنویت
نگاهی به بهترین هتل شیراز از دید کاربران
نقش ادبیات دینی در خوشنویسی
اولین قرآن به خط نستعلیق
معرفی کوتاه بانوان خوشنویس
ولایت اهلبیت علیهم السلام نقشه راه سعادت
آموزشگاه زبان پردیسان ارائه دهنده دوره های متنوع و مدرن
ترسناک ترین مسیرهای ریلی جهان
معرفی کوتاه بانوان قرآن نویس
تحلیل شبهه هدر رفتن خون شهدا و پاسخ به آن
چهار زن برگزیده عالم
نحوه خواندن نماز والدین
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
پیش شماره شهر های استان تهران
پیش شماره شهر های استان گیلان
من و انکار شراب اين چه حکايت باشد
من و انکار شراب اين چه حکايت باشد غالبا اين قدرم عقل و کفايت باشد
تا به غايت ره ميخانه نميدانستم ور نه مستوري ما تا به چه غايت باشد
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد پاي از اين دايره بيرون ننهد تا باشد
من چو از خاک لحد لاله صفت برخيزم داغ سوداي توام سر سويدا باشد
به حسن و خلق و وفا کس به يار ما نرسد
به حسن و خلق و وفا کس به يار ما نرسد تو را در اين سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند کسي به حسن و ملاحت به يار ما نرسد
اگر روم ز پي اش فتنهها برانگيزد
اگر روم ز پي اش فتنهها برانگيزد ور از طلب بنشينم به کينه برخيزد
و گر به رهگذري يک دم از وفاداري چو گرد در پي اش افتم چو باد بگريزد
راهي بزن که آهي بر ساز آن توان زد
راهي بزن که آهي بر ساز آن توان زد شعري بخوان که با او رطل گران توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندي بر آسمان توان زد
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد به دست مرحمت يارم در اميدواران زد
چو پيش صبح روشن شد که حال مهر گردون چيست برآمد خنده خوش بر غرور کامگاران زد
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهاي کرد رخت ديد ملک عشق نداشت عين آتش شد از اين غيرت و بر آدم زد
دمي با غم به سر بردن جهان يک سر نميارزد
دمي با غم به سر بردن جهان يک سر نميارزد به مي بفروش دلق ما کز اين بهتر نميارزد
به کوي مي فروشانش به جامي بر نميگيرند زهي سجاده تقوا که يک ساغر نميارزد
ساقي ار باده از اين دست به جام اندازد
ساقي ار باده از اين دست به جام اندازد عارفان را همه در شرب مدام اندازد
ور چنين زير خم زلف نهد دانه خال اي بسا مرغ خرد را که به دام اندازد
دلم جز مهر مه رويان طريقي بر نميگيرد
دلم جز مهر مه رويان طريقي بر نميگيرد ز هر در ميدهم پندش وليکن در نميگيرد
خدا را اي نصيحتگو حديث ساغر و مي گو که نقشي در خيال ما از اين خوشتر نميگيرد