مسیر جاری :
معرفی کوتاه بانوان خوشنویس
ولایت اهلبیت علیهم السلام نقشه راه سعادت
آموزشگاه زبان پردیسان ارائه دهنده دوره های متنوع و مدرن
ترسناک ترین مسیرهای ریلی جهان
معرفی کوتاه بانوان قرآن نویس
تحلیل شبهه هدر رفتن خون شهدا و پاسخ به آن
پنج گوهر درخشان میراث فاطمی
لیفت سینه: جراحی جوانسازی و رفع افتادگی سینهها برای ظاهری جذاب
ترفند افزایش سرعت اینترنت تا 100 برابر
رزرو هتل پارس شیراز برای سفر خانوادگی
چهار زن برگزیده عالم
نحوه خواندن نماز والدین
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
اول خودم روي مين مي روم
ساختمان قرارگاه مهندسي خاتم در اهواز، در امتداد پليس راه جاده ي انديمشک به طرف فلکه ي چهار شير قرار گرفته بود. ساختمان دو طبقه با سيصد متر زيربنا که هر طبقه ي آن ده اتاق داشت و واحدهاي مختلف مهندسي در...
تازه ابتداي خط عشق است
تنها راه ورود به تنگه ي چزّابه زير آتش شديد توپخانه قرار گرفته بود و يکي از معدود افرادي که توانسته بود، از اين مسير خطرناک عبور کند و وارد چزّابه شود، رضوي بود. با وجود اين که چند بار در مسير راه مجبور...
با لودر به جنگ تيربار رفت
با اينکه ما کمترين امکانات هجوم را داشتيم و دشمن هم که جلوي شما بود، بيش از سه لشکر بود، عمليات موفق شد. شما ديدي که شانه به شانه ي تانک بود. آن سنگرهاي وسيع دشمن را شما ديديد. آن نفربرهاي زياد، همه را...
اينها ترکش هستند
مخابرات خيلي شلوغ بود. خواستم منصرف بشوم ولي ايستادم. طاقت نداشتم صبر کنم. دلم مي خواست از زنم و حال بچّه خبردار شوم. مي خواستم خبر پدر شدنم را اگر شده چند ساعت زودتر بشنوم.
تمام زندگي ام در سنگر است
بلبشوي غريبي بود. تونل عبور نيروهاي پياده هنوز باز نشده بود. انگار تمام کارها گره خورده بود. حرکت کرديم. سيّد، جلوي بقيّه بود. آرپي جي در دست، مي دويد. من هم با گلوله ها پشت سرش.
اهميت آمادگي روحي
پس از عمليات آزادسازي بستان، بسياري از نيروها براي تجديد قوا به مرخصي برگشتند، امّا شهيد پايدار حاضر نبود جبهه را ترک کند و اگرچه تا عمليات بعدي چند ماه فاصله بود، ايشان نمي توانست دل از جبهه بکند و مي...
دست از خميني بر نمي دارم
حميد در عمليات فتح المبين، اواخر عمليات مدتي مفقود شد. بعدها از خودش شنيديم که اسير شده. به قول خودش به خاطر قراردادي که با امام زمان داشته، او هم نجاتش داده است. مي گفت: « در اثر برخورد ترکش خمپاره يا...
با يک کمر نارنجک خط را شکست
ضعيف شده بود؛ ولي سرپا بود. گاهي پاي زخمي اش اذيتش مي کرد. اصرار داشتم ترکش پيشاني اش را درآورد. مي گفت: « بايد بماند و روز قيامت شهادت بدهد. »
امروز روز آسودگي نيست
ما در مهاباد در مقري مستقر شديم که نزديک ارتش بود. حاج مهدي گفت: « اگر بفهمند تعدادمان کم است بيکار نمي نشينند. نبايد بگذاريم که بفهمند چند نفر هستيم. بايد کاري کنيم که فکر کنند تعداد ما زياد است. »
با يک دست کارهايش را انجام مي داد
پيش از عمليات فتح المبين، هر واحدي روي تپه هاي منطقه ي پشت ارتفاعات « تيه شکن »، در جايي مستقر بود. چادر ما نيز روي تپه اي بلند قرار داشت. در آن محل، يک حسينيه براي عزاداري و سينه زني و يک حمام مناسب با...