0
مسیر جاری :
تا بود بار غمت بر دل بي‌هوش مرا سعدی شیرازی

تا بود بار غمت بر دل بي‌هوش مرا

تا بود بار غمت بر دل بي‌هوش مرا شاعر : سعدي سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا تا بود بار غمت بر دل بي‌هوش مرا تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا نگذرد ياد گل و سنبلم اندر...
برخيز تا يک سو نهيم اين دلق ازرق فام را سعدی شیرازی

برخيز تا يک سو نهيم اين دلق ازرق فام را

برخيز تا يک سو نهيم اين دلق ازرق فام را شاعر : سعدي بر باد قلاشي دهيم اين شرک تقوا نام را برخيز تا يک سو نهيم اين دلق ازرق فام را توحيد بر ما عرضه کن تا بشکنيم اصنام را...
امشب سبکتر مي‌زنند اين طبل بي‌هنگام را سعدی شیرازی

امشب سبکتر مي‌زنند اين طبل بي‌هنگام را

امشب سبکتر مي‌زنند اين طبل بي‌هنگام را شاعر : سعدي يا وقت بيداري غلط بودست مرغ بام را امشب سبکتر مي‌زنند اين طبل بي‌هنگام را ما همچنان لب بر لبي نابرگرفته کام را يک لحظه...
وه که گر من بازبينم روي يار خويش را سعدی شیرازی

وه که گر من بازبينم روي يار خويش را

وه که گر من بازبينم روي يار خويش را شاعر : سعدي تا قيامت شکر گويم کردگار خويش را وه که گر من بازبينم روي يار خويش را بي‌وفا ياران که بربستند بار خويش را يار بارافتاده...
دوست مي‌دارم من اين ناليدن دلسوز را سعدی شیرازی

دوست مي‌دارم من اين ناليدن دلسوز را

دوست مي‌دارم من اين ناليدن دلسوز را شاعر : سعدي تا به هر نوعي که باشد بگذرانم روز را دوست مي‌دارم من اين ناليدن دلسوز را کان صباحت نيست اين صبح جهان افروز را شب همه شب...
وقت طرب خوش يافتم آن دلبر طناز را سعدی شیرازی

وقت طرب خوش يافتم آن دلبر طناز را

وقت طرب خوش يافتم آن دلبر طناز را شاعر : سعدي ساقي بيار آن جام مي مطرب بزن آن ساز را وقت طرب خوش يافتم آن دلبر طناز را آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را امشب که بزم...
با جواني سرخوشست اين پير بي تدبير را سعدی شیرازی

با جواني سرخوشست اين پير بي تدبير را

با جواني سرخوشست اين پير بي تدبير را شاعر : سعدي جهل باشد با جوانان پنجه کردن پير را با جواني سرخوشست اين پير بي تدبير را با يکي افتاده‌ام کو بگسلد زنجير را من که با...
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را سعدی شیرازی

گر ماه من برافکند از رخ نقاب را

گر ماه من برافکند از رخ نقاب را شاعر : سعدي برقع فروهلد به جمال آفتاب را گر ماه من برافکند از رخ نقاب را بر چشم من به سحر ببستند خواب را گويي دو چشم جادوي عابدفريب او...
ز اندازه بيرون تشنه‌ام ساقي بيار آن آب را سعدی شیرازی

ز اندازه بيرون تشنه‌ام ساقي بيار آن آب را

ز اندازه بيرون تشنه‌ام ساقي بيار آن آب را شاعر : سعدي اول مرا سيراب کن وان گه بده اصحاب را ز اندازه بيرون تشنه‌ام ساقي بيار آن آب را روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را...
مشتاقي و صبوري از حد گذشت يارا سعدی شیرازی

مشتاقي و صبوري از حد گذشت يارا

مشتاقي و صبوري از حد گذشت يارا شاعر : سعدي گر تو شکيب داري طاقت نماند ما را مشتاقي و صبوري از حد گذشت يارا کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را باري به چشم احسان در حال ما...