0
مسیر جاری :
ديگر نشنيديم چنين فتنه که برخاست سعدی شیرازی

ديگر نشنيديم چنين فتنه که برخاست

ديگر نشنيديم چنين فتنه که برخاست شاعر : سعدي از خانه برون آمد و بازار بياراست ديگر نشنيديم چنين فتنه که برخاست در وصف نيايد که چه مطبوع و چه زيباست در وهم نگنجد که چه...
خوش مي‌رود اين پسر که برخاست سعدی شیرازی

خوش مي‌رود اين پسر که برخاست

خوش مي‌رود اين پسر که برخاست شاعر : سعدي سرويست چنين که مي‌رود راست خوش مي‌رود اين پسر که برخاست گيسوش کمند عقل داناست ابروش کمان قتل عاشق گويند که هست زير و بالاست...
بوي گل و بانگ مرغ برخاست سعدی شیرازی

بوي گل و بانگ مرغ برخاست

بوي گل و بانگ مرغ برخاست شاعر : سعدي هنگام نشاط و روز صحراست بوي گل و بانگ مرغ برخاست نقاش صبا چمن بياراست فراش خزان ورق بيفشاند هر جا که تويي تفرج آن جاست ما را...
اگر مراد تو اي دوست بي مرادي ماست سعدی شیرازی

اگر مراد تو اي دوست بي مرادي ماست

اگر مراد تو اي دوست بي مرادي ماست شاعر : سعدي مراد خويش دگرباره من نخواهم خواست اگر مراد تو اي دوست بي مرادي ماست خلاف راي تو کردن خلاف مذهب ماست اگر قبول کني ور براني...
نشايد گفتن آن کس را دلي هست سعدی شیرازی

نشايد گفتن آن کس را دلي هست

نشايد گفتن آن کس را دلي هست شاعر : سعدي که ننهد بر چنين صورت دل از دست نشايد گفتن آن کس را دلي هست نه خصمي کز کمندش مي‌توان رست به منظوري که با او مي‌توان گفت که هشياران...
سعدي ز کمند خوبرويان سعدی شیرازی

سعدي ز کمند خوبرويان

سعدي ز کمند خوبرويان شاعر : سعدي تا جان داري نمي‌توان جست سعدي ز کمند خوبرويان ديگر چه کني دري دگر هست ور سر ننهي در آستانش زودت ندهيم دامن از دست دير آمدي‌اي نگار...
چنان به موي تو آشفته‌ام به بوي تو مست سعدی شیرازی

چنان به موي تو آشفته‌ام به بوي تو مست

چنان به موي تو آشفته‌ام به بوي تو مست شاعر : سعدي که نيستم خبر از هر چه در دو عالم هست چنان به موي تو آشفته‌ام به بوي تو مست خليل من همه بت‌هاي آزري بشکست دگر به روي...
بي تو حرامست به خلوت نشست سعدی شیرازی

بي تو حرامست به خلوت نشست

بي تو حرامست به خلوت نشست شاعر : سعدي حيف بود در به چنين روي بست بي تو حرامست به خلوت نشست گر بهلي بازنيايد به دست دامن دولت چو به دست اوفتاد وين چه نمک بود که ريشم...
چه دل‌ها بردي اي ساقي به ساق فتنه انگيزت سعدی شیرازی

چه دل‌ها بردي اي ساقي به ساق فتنه انگيزت

چه دل‌ها بردي اي ساقي به ساق فتنه انگيزت شاعر : سعدي دريغا بوسه چندي بر زنخدان دلاويزت چه دل‌ها بردي اي ساقي به ساق فتنه انگيزت سپر انداخت عقل از دست ناوک‌هاي خون ريزت ...
مپندار از لب شيرين عبارت سعدی شیرازی

مپندار از لب شيرين عبارت

مپندار از لب شيرين عبارت شاعر : سعدي که کامي حاصل آيد بي مرارت مپندار از لب شيرين عبارت زيان و سود باشد در تجارت فراق افتد ميان دوستداران به ديگر دوستانش ده بشارت...