0
مسیر جاری :
ساقي سيمتن چه خسبي خيز سعدی شیرازی

ساقي سيمتن چه خسبي خيز

ساقي سيمتن چه خسبي خيز شاعر : سعدي آب شادي بر آتش غم ريز ساقي سيمتن چه خسبي خيز پس بگردان شراب شهدآميز بوسه‌اي بر کنار ساغر نه درفشان مي‌کنند و عنبربيز کابر آزاد...
پيوند روح مي‌کند اين باد مشک بيز سعدی شیرازی

پيوند روح مي‌کند اين باد مشک بيز

پيوند روح مي‌کند اين باد مشک بيز شاعر : سعدي هنگام نوبت سحرست اي نديم خيز پيوند روح مي‌کند اين باد مشک بيز عنبر بساي و عود بسوزان و گل بريز شاهد بخوان و شمع بيفروز و...
مبارکتر شب و خرمترين روز سعدی شیرازی

مبارکتر شب و خرمترين روز

مبارکتر شب و خرمترين روز شاعر : سعدي به استقبالم آمد بخت پيروز مبارکتر شب و خرمترين روز که دوشم قدر بود امروز نوروز دهلزن گو دو نوبت زن بشارت پري يا آفتاب عالم افروز...
برآمد باد صبح و بوي نوروز سعدی شیرازی

برآمد باد صبح و بوي نوروز

برآمد باد صبح و بوي نوروز شاعر : سعدي به کام دوستان و بخت پيروز برآمد باد صبح و بوي نوروز همايون بادت اين روز و همه روز مبارک بادت اين سال و همه سال دگر منقل منه آتش...
بزرگ دولت آن کز درش تو آيي باز سعدی شیرازی

بزرگ دولت آن کز درش تو آيي باز

بزرگ دولت آن کز درش تو آيي باز شاعر : سعدي بيا بيا که به خير آمدي کجايي باز بزرگ دولت آن کز درش تو آيي باز چرا نمودي و ديگر نمي‌نمايي باز رخي کز او متصور نمي‌شود آرام...
متقلب درون جامه ناز سعدی شیرازی

متقلب درون جامه ناز

متقلب درون جامه ناز شاعر : سعدي چه خبر دارد از شبان دراز متقلب درون جامه ناز تا هم اول نمي‌کند آغاز عاقل انجام عشق مي‌بيند چه توان کرد با دو ديده باز جهد کردم که...
اي به خلق از جهانيان ممتاز سعدی شیرازی

اي به خلق از جهانيان ممتاز

اي به خلق از جهانيان ممتاز شاعر : سعدي چشم خلقي به روي خوب تو باز اي به خلق از جهانيان ممتاز که تحمل کنندش اين همه ناز لازمست آن که دارد اين همه لطف مرغ جان رميده...
ما در اين شهر غريبيم و در اين ملک فقير سعدی شیرازی

ما در اين شهر غريبيم و در اين ملک فقير

ما در اين شهر غريبيم و در اين ملک فقير شاعر : سعدي به کمند تو گرفتار و به دام تو اسير ما در اين شهر غريبيم و در اين ملک فقير از سر زلف تو در پاي دل ما زنجير در آفاق گشادست...
فتنه‌ام بر زلف و بالاي تو اي بدر منير سعدی شیرازی

فتنه‌ام بر زلف و بالاي تو اي بدر منير

فتنه‌ام بر زلف و بالاي تو اي بدر منير شاعر : سعدي قامتست آن يا قيامت عنبرست آن يا عبير فتنه‌ام بر زلف و بالاي تو اي بدر منير شخصم از پاي اندرآمد دستگيرا دستگير گم شدم...
دل برگرفتي از برم اي دوست دست گير سعدی شیرازی

دل برگرفتي از برم اي دوست دست گير

دل برگرفتي از برم اي دوست دست گير شاعر : سعدي کز دست مي‌رود سرم اي دوست دست گير دل برگرفتي از برم اي دوست دست گير هر روز ناتوان ترم اي دوست دست گير شرطست دستگيري درمندگان...