0
مسیر جاری :
به حسن دلبر من هيچ در نمي‌بايد سعدی شیرازی

به حسن دلبر من هيچ در نمي‌بايد

به حسن دلبر من هيچ در نمي‌بايد شاعر : سعدي جز اين دقيقه که با دوستان نمي‌پايد به حسن دلبر من هيچ در نمي‌بايد که در حديث نيايد چو در حديث آيد حلاوتيست لب لعل آبدارش را...
نگفتم روزه بسياري نپايد سعدی شیرازی

نگفتم روزه بسياري نپايد

نگفتم روزه بسياري نپايد شاعر : سعدي رياضت بگذرد سختي سر آيد نگفتم روزه بسياري نپايد وليکن آدمي را صبر بايد پس از دشواري آسانيست ناچار هلال آنک به ابرو مي‌نمايد ...
چه سروست آن که بالا مي‌نمايد سعدی شیرازی

چه سروست آن که بالا مي‌نمايد

چه سروست آن که بالا مي‌نمايد شاعر : سعدي عنان از دست دل‌ها مي‌ربايد چه سروست آن که بالا مي‌نمايد از اين صورت ندانم تا چه زايد که زاد اين صورت منظور محبوب ببينم آب...
هفته‌اي مي‌رود از عمر و به ده روز کشيد سعدی شیرازی

هفته‌اي مي‌رود از عمر و به ده روز کشيد

هفته‌اي مي‌رود از عمر و به ده روز کشيد شاعر : سعدي کز گلستان صفا بوي وفايي ندميد هفته‌اي مي‌رود از عمر و به ده روز کشيد به همه عالمش از من نتوانند خريد آن که برگشت و...
آن که نقشي ديگرش جايي مصور مي‌شود سعدی شیرازی

آن که نقشي ديگرش جايي مصور مي‌شود

آن که نقشي ديگرش جايي مصور مي‌شود شاعر : سعدي نقش او در چشم ما هر روز خوشتر مي‌شود آن که نقشي ديگرش جايي مصور مي‌شود بي خلاف آن مملکت بر وي مقرر مي‌شود عشق داني چيست...
بخت اين کند که راي تو با ما يکي شود سعدی شیرازی

بخت اين کند که راي تو با ما يکي شود

بخت اين کند که راي تو با ما يکي شود شاعر : سعدي تا بشنود حسود و بر او ناوکي شود بخت اين کند که راي تو با ما يکي شود کاين رنج و سختيم همه پيش اندکي شود خونم بريز و بر...
هر لحظه در برم دل از انديشه خون شود سعدی شیرازی

هر لحظه در برم دل از انديشه خون شود

هر لحظه در برم دل از انديشه خون شود شاعر : سعدي تا منتهاي کار من از عشق چون شود هر لحظه در برم دل از انديشه خون شود از راه عقل و معرفتش رهنمون شود دل برقرار نيست که گويم...
آن که مرا آرزوست دير ميسر شود سعدی شیرازی

آن که مرا آرزوست دير ميسر شود

آن که مرا آرزوست دير ميسر شود شاعر : سعدي وين چه مرا در سرست عمر در اين سر شود آن که مرا آرزوست دير ميسر شود ور به مثل پاي سعي در طلبت سر شود تا تو نيايي به فضل رفتن...
اي ساربان آهسته رو کرام جانم مي‌رود سعدی شیرازی

اي ساربان آهسته رو کرام جانم مي‌رود

اي ساربان آهسته رو کرام جانم مي‌رود شاعر : سعدي وان دل که با خود داشتم با دلستانم مي‌رود اي ساربان آهسته رو کرام جانم مي‌رود گويي که نيشي دور از او در استخوانم مي‌رود ...
سروبالايي به صحرا مي‌رود سعدی شیرازی

سروبالايي به صحرا مي‌رود

سروبالايي به صحرا مي‌رود شاعر : سعدي رفتنش بين تا چه زيبا مي‌رود سروبالايي به صحرا مي‌رود کو به رامش کردن آن جا مي‌رود تا کدامين باغ از او خرمترست مرده مي‌گويد مسيحا...