0
مسیر جاری :
دولت جان پرورست صحبت آموزگار سعدی شیرازی

دولت جان پرورست صحبت آموزگار

دولت جان پرورست صحبت آموزگار شاعر : سعدي خلوت بي مدعي سفره بي انتظار دولت جان پرورست صحبت آموزگار صبح دوم بايدت سر ز گريبان برآر آخر عهد شبست اول صبح اي نديم گر بنمايي...
خفتن عاشق يکيست بر سر ديبا و خار سعدی شیرازی

خفتن عاشق يکيست بر سر ديبا و خار

خفتن عاشق يکيست بر سر ديبا و خار شاعر : سعدي چون نتواند کشيد دست در آغوش يار خفتن عاشق يکيست بر سر ديبا و خار من نتوانم گرفت بر سر آتش قرار گر دگري را شکيب هست ز ديدار...
آمد گه آن که بوي گلزار سعدی شیرازی

آمد گه آن که بوي گلزار

آمد گه آن که بوي گلزار شاعر : سعدي منسوخ کند گلاب عطار آمد گه آن که بوي گلزار بيداري بلبلان اسحار خواب از سر خفتگان به دربرد سجاده که مي‌برد به خمار ما کلبه زهد...
آفتابست آن پري رخ يا ملايک يا بشر سعدی شیرازی

آفتابست آن پري رخ يا ملايک يا بشر

آفتابست آن پري رخ يا ملايک يا بشر شاعر : سعدي قامتست آن يا قيامت يا الف يا نيشکر آفتابست آن پري رخ يا ملايک يا بشر صاد قلبي ما تمشي زاد وجدي ما عبر هد صبري ما تولي رد...
شيرين دهان آن بت عيار بنگريد سعدی شیرازی

شيرين دهان آن بت عيار بنگريد

شيرين دهان آن بت عيار بنگريد شاعر : سعدي در در ميان لعل شکربار بنگريد شيرين دهان آن بت عيار بنگريد پرنرگس و بنفشه و گلنار بنگريد بستان عارضش که تماشاگه دلست اين آبروي...
آنک از جنت فردوس يکي مي‌آيد سعدی شیرازی

آنک از جنت فردوس يکي مي‌آيد

آنک از جنت فردوس يکي مي‌آيد شاعر : سعدي اختري مي‌گذرد يا ملکي مي‌آيد آنک از جنت فردوس يکي مي‌آيد بر دل ريش عزيزان نمکي مي‌آيد هر شکرپاره که در مي‌رسد از عالم غيب نفسي...
تو را سريست که با ما فرو نمي‌آيد سعدی شیرازی

تو را سريست که با ما فرو نمي‌آيد

تو را سريست که با ما فرو نمي‌آيد شاعر : سعدي مرا دلي که صبوري از او نمي‌آيد تو را سريست که با ما فرو نمي‌آيد که آب ديده به رويش فرو نمي‌آيد کدام ديده به روي تو باز شد...
آن نه عشقست که از دل به دهان مي‌آيد سعدی شیرازی

آن نه عشقست که از دل به دهان مي‌آيد

آن نه عشقست که از دل به دهان مي‌آيد شاعر : سعدي وان نه عاشق که ز معشوق به جان مي‌آيد آن نه عشقست که از دل به دهان مي‌آيد آن که از دست ملامت به فغان مي‌آيد گو برو در پس...
که برگذشت که بوي عبير مي‌آيد سعدی شیرازی

که برگذشت که بوي عبير مي‌آيد

که برگذشت که بوي عبير مي‌آيد شاعر : سعدي که مي‌رود که چنين دلپذير مي‌آيد که برگذشت که بوي عبير مي‌آيد مگر ز مصر به کنعان بشير مي‌آيد نشان يوسف گم کرده مي‌دهد يعقوب ...
نه چندان آرزومندم که وصفش در بيان آيد سعدی شیرازی

نه چندان آرزومندم که وصفش در بيان آيد

نه چندان آرزومندم که وصفش در بيان آيد شاعر : سعدي و گر صد نامه بنويسم حکايت بيش از آن آيد نه چندان آرزومندم که وصفش در بيان آيد الا اي جان به تن بازآ و گر نه تن به جان آيد...