0
مسیر جاری :
اي پسر دلربا وي قمر دلپذير سعدی شیرازی

اي پسر دلربا وي قمر دلپذير

اي پسر دلربا وي قمر دلپذير شاعر : سعدي از همه باشد گريز وز تو نباشد گزير اي پسر دلربا وي قمر دلپذير جاي تصور نماند ديگرم اندر ضمير تا تو مصور شدي در دل يکتاي من چون...
از همه باشد به حقيقت گزير سعدی شیرازی

از همه باشد به حقيقت گزير

از همه باشد به حقيقت گزير شاعر : سعدي وز تو نباشد که نداري نظير از همه باشد به حقيقت گزير دعوت منعم نبود بي فقير مشرب شيرين نبود بي زحام آن نفسست از دهنت يا عبير ...
آن کيست که مي‌رود به نخجير سعدی شیرازی

آن کيست که مي‌رود به نخجير

آن کيست که مي‌رود به نخجير شاعر : سعدي پاي دل دوستان به زنجير آن کيست که مي‌رود به نخجير همسايه لعبتان کشمير همشيره جادوان بابل کز ديدن آن جوان شود پير اينست بهشت...
پروانه نمي‌شکيبد از دور سعدی شیرازی

پروانه نمي‌شکيبد از دور

پروانه نمي‌شکيبد از دور شاعر : سعدي ور قصد کند بسوزدش نور پروانه نمي‌شکيبد از دور صاحب نظران به عشق منظور هر کس به تعلقي گرفتار ديوان حساب و عرض منشور آن روز که...
به فلک مي‌رسد از روي چو خورشيد تو نور سعدی شیرازی

به فلک مي‌رسد از روي چو خورشيد تو نور

به فلک مي‌رسد از روي چو خورشيد تو نور شاعر : سعدي قل هو الله احد چشم بد از روي تو دور به فلک مي‌رسد از روي چو خورشيد تو نور بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور آدمي چون...
هر شب انديشه ديگر کنم و راي دگر سعدی شیرازی

هر شب انديشه ديگر کنم و راي دگر

هر شب انديشه ديگر کنم و راي دگر شاعر : سعدي که من از دست تو فردا بروم جاي دگر هر شب انديشه ديگر کنم و راي دگر حسن عهدم نگذارد که نهم پاي دگر بامدادان که برون مي‌نهم از...
يار آن بود که صبر کند بر جفاي يار سعدی شیرازی

يار آن بود که صبر کند بر جفاي يار

يار آن بود که صبر کند بر جفاي يار شاعر : سعدي ترک رضاي خويش کند در رضاي يار يار آن بود که صبر کند بر جفاي يار بيند خطاي خويش و نبيند خطاي يار گر بر وجود عاشق صادق نهند...
اي صبر پاي دار که پيمان شکست يار سعدی شیرازی

اي صبر پاي دار که پيمان شکست يار

اي صبر پاي دار که پيمان شکست يار شاعر : سعدي کارم ز دست رفت و نيامد به دست يار اي صبر پاي دار که پيمان شکست يار يا رب ز من چه خاست که بي من نشست يار برخاست آهم از دل...
شرطست جفا کشيدن از يار سعدی شیرازی

شرطست جفا کشيدن از يار

شرطست جفا کشيدن از يار شاعر : سعدي خمرست و خمار و گلبن و خار شرطست جفا کشيدن از يار شيرين بود از لب شکربار من معتقدم که هر چه گويي از تو به تو آمدم به زنهار پيش...
زنده کدامست بر هوشيار سعدی شیرازی

زنده کدامست بر هوشيار

زنده کدامست بر هوشيار شاعر : سعدي آن که بميرد به سر کوي يار زنده کدامست بر هوشيار پند خردمند نيايد به کار عاشق ديوانه سرمست را به که بگشتن بنهي در ديار سر که به...