0
مسیر جاری :
چو بلبل سحري برگرفت نوبت بام سعدی شیرازی

چو بلبل سحري برگرفت نوبت بام

چو بلبل سحري برگرفت نوبت بام شاعر : سعدي ز توبه خانه تنهايي آمدم بر بام چو بلبل سحري برگرفت نوبت بام که مي‌برد به افق پرچم سپاه ظلام نگاه مي‌کنم از پيش رايت خورشيد ...
انتبه قبل السحر يا ذالمنام سعدی شیرازی

انتبه قبل السحر يا ذالمنام

انتبه قبل السحر يا ذالمنام شاعر : سعدي نوبت عشرت بزن پيش آر جام انتبه قبل السحر يا ذالمنام طبع شورانگيز را دست از لگام تا سوار عقل بردارد دمي در خروش آيد خروس صبح...
وقت‌ها يک دم برآسودي تنم سعدی شیرازی

وقت‌ها يک دم برآسودي تنم

وقت‌ها يک دم برآسودي تنم شاعر : سعدي قال مولائي لطرفي لا تنم وقت‌ها يک دم برآسودي تنم عشق و مستوري نياميزد به هم اسقياني و دعاني افتضح لا تحلوا قتل من القي السلم ...
رفيق مهربان و يار همدم سعدی شیرازی

رفيق مهربان و يار همدم

رفيق مهربان و يار همدم شاعر : سعدي همه کس دوست مي‌دارند و من هم رفيق مهربان و يار همدم نه اين بدعت من آوردم به عالم نظر با نيکوان رسميست معهود مصدق دارمت والله اعلم...
جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم سعدی شیرازی

جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم

جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم شاعر : سعدي صانع خدايي کاين وجود آورد بيرون از عدم جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم وصفت نگنجد در بيان نامت نيايد در قلم ...
نشسته بودم و خاطر به خويشتن مشغول سعدی شیرازی

نشسته بودم و خاطر به خويشتن مشغول

نشسته بودم و خاطر به خويشتن مشغول شاعر : سعدي در سراي به هم کرده از خروج و دخول نشسته بودم و خاطر به خويشتن مشغول که بامداد در حجره مي‌زند مأمول شب دراز دو چشمم بر آستان...
من ايستاده‌ام اينک به خدمتت مشغول سعدی شیرازی

من ايستاده‌ام اينک به خدمتت مشغول

من ايستاده‌ام اينک به خدمتت مشغول شاعر : سعدي مرا از آن چه که خدمت قبول يا نه قبول من ايستاده‌ام اينک به خدمتت مشغول نه احتمال فراق و نه اختيار وصول نه دست با تو درآويختن...
بي‌دل گمان مبر که نصيحت کند قبول سعدی شیرازی

بي‌دل گمان مبر که نصيحت کند قبول

بي‌دل گمان مبر که نصيحت کند قبول شاعر : سعدي من گوش استماع ندارم لمن يقول بي‌دل گمان مبر که نصيحت کند قبول جايي دلم برفت که حيران شود عقول تا عقل داشتم نگرفتم طريق عشق...
چشم خدا بر تو اي بديع شمايل سعدی شیرازی

چشم خدا بر تو اي بديع شمايل

چشم خدا بر تو اي بديع شمايل شاعر : سعدي يار من و شمع جمع و شاه قبايل چشم خدا بر تو اي بديع شمايل سرو نديدم بدين صفت متمايل جلوه کنان مي‌روي و باز مي‌آيي روي تو بر...
جزاي آن که نگفتيم شکر روز وصال سعدی شیرازی

جزاي آن که نگفتيم شکر روز وصال

جزاي آن که نگفتيم شکر روز وصال شاعر : سعدي شب فراق نخفتيم لاجرم ز خيال جزاي آن که نگفتيم شکر روز وصال که ديده سير نمي‌گردد از نظر به جمال بدار يک نفس اي قايد اين زمام...