آيت‌الله حاج سيد حسين يعقوبي نقل مي‌كند: ‌زماني كه در طالب‌آباد بودم، يك روز اندوه شديدي به خاطر فقر مادي و گرفتاري، به من دست داد و آن‌چنان ناراحت بودم كه چه‌بسا ادامه آن حالت، مرا از پاي درمي‌آورد. در...

آيت‌الله حاج سيد حسين يعقوبي نقل مي‌كند: ‌زماني كه در طالب‌آباد بودم، يك روز اندوه شديدي به خاطر فقر مادي و گرفتاري، به من دست داد و آن‌چنان ناراحت بودم كه چه‌بسا ادامه آن حالت، مرا از پاي درمي‌آورد. در...

حضرت عيسي (عليه السلام) روزي در سير و سياحت خود، مردي نابينا را ديد كه علاوه بر كوري، جذام و برص نيز داشت و بدنش از دو طرف فلج و زمين‌گير بود و درعين‌حال پيوسته مي‌گفت: خدا را شكر كه مرا از بسياري از

در يكي از جنگ هاي صدر اسلام، سپاه دشمن وارد قلعه خود شد، در آنجا كمين گرفت و مسلمانان چند روز نتوانستند كاري كنند.

از سوي خداوند به يكي از پيامبران خود به نام حزقيل الهام شد، به فلان حاكم بگو پس از مدت زمان اندكي مي ميري.

آيت‌الله اراكي(ره) فرمود: من شاگرد سيدي داشتم كه به او بسيار علاقه‌مند بودم، ولي به طور ناگهاني از حضور در درس غيبت كرد. بعد از شش سال او را ديدم و پرسيدم كجا بودي؟ گفت: آقا! تمام اين مدت دنبال پزشك بودم....

«چند نفر از سادات «نجف‌آباد» اصفهان به خدمت مرحوم «بيدآبادي» (اعلي الله مقامه) آمدند و گفتند چشمه‌ی آبي كه از دامنه‌ی كوه جاري مي‌شد و مورد بهره‌برداري اهالي بود، چندي است خشكيده و ما در زحمت هستيم؛ دعايي...

شيخ جعفر كاشف الغطاء به يكي از شهرهاي ايران مي‌رود كه مردم آن، چندان اهل عمل به واجبات و پرهيز از محرمات نبودند. به اصرار اهالي، شيخ براي آنها منبر مي‌رود و مي‌گويد:

سيد علي، پدر آيت‌الله سيد محمود شاهرودي، همچون ديگر اهالي روستا زمين‌هاي كشاورزي داشت. يك سال آفت ملخ به آن زمين‌ها رسيد و در مدتي كوتاه، همه محصول و زراعتشان را نابود كرد.

دو درويش (پارسا) از اهالي خراسان، با هم به سفر رفتند. يكي از آنها ضعيف بود و هر دو شب، يك‌ بار غذا مي‌خورد، ديگري قوي بود و روزي سه بار غذا مي‌خورد.