مسیر جاری :
معرفی کوتاه بانوان خوشنویس
ولایت اهلبیت علیهم السلام نقشه راه سعادت
آموزشگاه زبان پردیسان ارائه دهنده دوره های متنوع و مدرن
ترسناک ترین مسیرهای ریلی جهان
معرفی کوتاه بانوان قرآن نویس
تحلیل شبهه هدر رفتن خون شهدا و پاسخ به آن
پنج گوهر درخشان میراث فاطمی
لیفت سینه: جراحی جوانسازی و رفع افتادگی سینهها برای ظاهری جذاب
ترفند افزایش سرعت اینترنت تا 100 برابر
رزرو هتل پارس شیراز برای سفر خانوادگی
نحوه خواندن نماز والدین
چهار زن برگزیده عالم
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
فیلسوفی که شاعر شد!
شیخ به طور قطع یکی از فصحاء و ادباء بزرگ و ستارگان قدر اول آسمان علم و ادب ایران به شمار می رود. در این مختصر مقصود شناسائی شیخ از نظر ادب پارسی و تازی نیست، چرا که این امر خارج از تخصص نگارنده کتاب است،...
چند «تانکا» درباره ایران و افغانستان
«تانکا» یا«هایکای» شعر پنج بندی سی و یک هجایی ژاپن است(به ترتیب 5، 7، 5، 7 و 7 هجا) و از کهن ترین قالبهای شعری سرزمین آفتاب. شعرهای مجموعه « مانیؤشوُ»، قدیم ترین جُنگ شعری ژاپن، فراهم آمده در سده هشتم
یوسف (ع) از زیبایی تا خدا
زنان پچ پچ کنان سرگرم نجوا که گمراه است بی شک این زلیخا زلیخا گرچه بانویی بنام است ولی دل بسته ای بر یک غلام است بر آن برده که یوسف نام دارد درون قصر قصد کام دارد
پژوهشی در منظومه ی «همای و همایون» خواجوی کرمانی
عارف بزرگ و شاعر استاد ایران، خواجوی کرمانی در قرن هشتم می زیست. در مثنوی های خود بر روی هم شیوه نظامی را دنبال نمود ولی این پیروی تنها در شیوه کار است نه در اساس و مبادی.
درستایش پیامبر
انی وان اک قدکفرت بدینه هل اکفرن بمحکم الایات اوماحوت فی ناصع الالفاظ من
حکم روداع للهوی و عظات وشرابعٍ لو انهم عقلوا بها ماقید العمران بالعادات
آرزو
خوش ترین لحظه های صبحگاهی بود آن روز قطره های با طراوت اشک های ابر رحمت در پی هم بی امان می چکید از زیر بام آسمان بانوایی دلنشین یکریز می بارید باران
فتاده اند به راه
اکنون تو رفتی و من افسوس می خورم کز ما جدا شدی. شب را سحر نمودی و با نورت ای امید. خود سوختی چو شمع پارافرانهادی و درسی بزرگ را از روشنای عالم بالا گرفته ای
سه شعر عاشورایی
پیراهنی که سخت سیاه است و گریهدار روزِ مرا کشانده به شبهای آزگار پیراهنی که داغ تو را ارث برده است از صفحههای تیره و تاریک روزگار حالا چه مانده است ز عریانی زمین؟ جز جامه عزای تو بر شانههای زار
آخرین شعر
تو با سرایش یک شعر، در من متولد شدی. و با دومین شعرت، در من رسوخ کردی.
و با سومینِ آن در من زیستی.
دیدار
و کودکان تازه بالغ شعرم با یک سبد شقایق قرمز و کوله باری از انتظار برای دیدن مثنویِ نگاهت به ایستگاه ترن آمدیم تا سحرگاه زرفام ورودت را در پگاهی گلگون