مسیر جاری :
از محبت تا معرفت: سفری در دنیای معنویت
نگاهی به بهترین هتل شیراز از دید کاربران
اولین قرآن به خط نستعلیق
معرفی کوتاه بانوان خوشنویس
ولایت اهلبیت علیهم السلام نقشه راه سعادت
آموزشگاه زبان پردیسان ارائه دهنده دوره های متنوع و مدرن
ترسناک ترین مسیرهای ریلی جهان
معرفی کوتاه بانوان قرآن نویس
تحلیل شبهه هدر رفتن خون شهدا و پاسخ به آن
پنج گوهر درخشان میراث فاطمی
چهار زن برگزیده عالم
نحوه خواندن نماز والدین
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
شخصي به هزار غم گرفتارم
در هر نفسي به جان رسد کارم شخصي به هزار غم گرفتارم
بيعلت و بيسبب گرفتارم بيزلت و بيگناه محبوسم
بر دانه نيوفتاده منقارم در دام جفا شکسته مرغيام
تير و تيغ است بر دل و جگرم
درد و تيمار دختر و پسرم تير و تيغ است بر دل و جگرم
غم وتيمار مادر و پدرم هم بدينسان گدازدم شب و روز
از غم و درد آن دل و جگرم جگرم پاره است و دل خسته
تا کي دل خسته در گمان بندم
جرمي که کنم بر اين و آن بندم تا کي دل خسته در گمان بندم
بر گردش چرخ و بر زمان بندم بدها که ز من همي رسد بر من
گر آب در اصل خاکدان بندم ممکن نشود که بوستان گردد
عمرم همي قصير کند اين شب طويل
وز انده کثير شد اين عمر من قليل عمرم همي قصير کند اين شب طويل
همچون نياز تيره و همچون امل طويل دوشم شبي گذشت چه گويم چگونه بود؟
بر سوک مهر جامه فرو زد مگر به نيل کفالخضيب داشت فلک ورنه گفتمي
چو عزم کاري کردم مرا که دارد باز؟
رسد به فرجام آن کار کش کنم آغاز چو عزم کاري کردم مرا که دارد باز؟
دري که چرخ ببندد کنم به دانش باز شبي که آز برآرد کنم به همت روز
وگر بدارم، گردون نگويدم که بتاز اگر بتازم گيتي نگويدم که بدار
دوال رحلت چون بر زدم به کوس سفر
جز از ستاره نديدم بر آسمان لشکر دوال رحلت چون بر زدم به کوس سفر
چو بندگان ز مجره سپهر بسته کمر چو حاجبان زمي از شب سياه پوشيده
چو دو فريشتهام از دو سو قضا و قدر به هست و نيست در آرد عنان من در...
دلم ز انده بيحد همي نياسايد
تنم ز رنج فراوان همي بفرسايد دلم ز انده بيحد همي نياسايد
ز ديدگانم باران غم فرود آيد بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ازين پس ايچ غمي پيش چشم نگرايد ز بس غمان که بديدم چنان شدم که مرا
چو مردمان شب ديرنده عزم خواب کنند
همه خزانهي اسرار من خراب کنند چو مردمان شب ديرنده عزم خواب کنند
چو ماه و مهر سر و روي در نقاب کنند نقاب شرم چو لاله ز روي بردارند
چو تيره شب را همگونهي غراب کنند رخم ز چشمم هم چهرهي تذرو شود...
چو سوده دوده به روي هوا برافشانند
فروغ آتش روشن ز دود بنشانند چو سوده دوده به روي هوا برافشانند
که چشمهاي جهان را همه بخسبانند سپهر گردان آن چشمها گشايد باز
زند ستامي کان را ستارگان خوانند از آن سبيکهي زر کافتاب گويندش
چون مني را فلک بيازارد
خردش بيخرد نينگارد؟ چون مني را فلک بيازارد
گرچه بر من چو ابر غم بارد هر زماني چو ريگ تشنهترم
بر دل من چو مار بگمارد چون بيفسايدم چو مار، غمي