مسیر جاری :
نذر كبوتر عاشق
سالگرد حسين افشاري است كه شهيدي به جان فدا بوده عارفي در كنار دجله شهيد كه ستايشگر خدا بوده روح او در بهشت جاويدان كز شهيدان جانفزا بوده
آفتاب غزل
پرواز شد بهانه ي رفتن به آسمان مثل شهاب از دل پر نور كهكشان سيمرغ هاي عشق وطن كوچشان يكي ست مشت پري بجاست از آن خيل عاشقان مثل عقاب يا نه-كبوتر- نه چون ملك گسترده اند شهپرشان را به بيكران
دل شيشه اي
تو مثل آب زلالي تو مثل دريايي سبك تر از پر رؤيا لطيف و زيبايي تو سرو راز و نيازي درخت توحيدي تو شعر باغ خدايي چقدر والايي تو ارتفاع نمازي ترانه سحري تو سمبل گل عشقي اميد فردايي
كتيبه زخم
تو را دوست دارم تو را اي برادر تو را مثل آيينه اي در برابر تو رفتي و دستان من مانده بي گل تو رفتي و چشمان من مانده بر در ز داغ غمت آهم از دل برآمد كه دل ماند و خاكستري از كبوتر
قبله عشق
نظم و نظام و قدرت کشور ز لشکر است لشکر درون کشور چون جان به پیکر است هر مشکلی ز زر و سیم آسان شود ولیک لشکر ز هر چه ز زر و سیم برتر است ملکی که نیست بهره ور از ارتش و سپاه چون کشتی شکسته ز سکان و لنگر...
مسير آسمان
دلم از عشق «بيدل» بيدلي شد عبيرآميز با ذكر علي شد بگير از حيرت بيدل چراغي كه چون آيينه، جانم منجلي شد چه گويم حيرت آهنگ دل من شرر پرداز و شبرنگ دل من
زليخاي نگاه
كهن سرباز و حكمت آستاني ز بس كه عاشق صاحب زماني تو چون مالك علي را تيغ حيدر سپاه عشق را آرش كماني
شب حمله
به كابين دل ما سرنشيني تو اوج پركشيدن از زميني تويي صياد دلهاي مسافر امير لشگر فتح المبيني
طاووس رنگ
پرواز شد بهونه قصه ي عاشقونه يه علمه پرنده جاشون تو آسمونه يكي خبرنگاره يك تو كار تصوير يك قصه نويسه عكاسه اون يكي شير يكي خبر رسونه يكي قلم به دسته يكي يه دنيا تصوير تو دوربينش نشسته
حديث عاشقي
وحوش و جن و انسان گريه مي كرد گل و خار بيابان گريه مي كرد يقيناً گفته اند بر بسمل عشق تمام عرش يزدان گريه مي كرد