مسیر جاری :
آقای قندی نمکی
نماز که تمام شد به جای تقبل الله گفتم: «من هم می آم.» ترسیدم دیرتر بگویم، تصمیمم عوض شود. مصطفی انگار جبهه ملک باباش
یک صبح تا ظهر، جنگ
سومین روز عملیات کربلای پنج بود. نصفه شب رسیده بودیم پشت جاده شلمچه بصره. گفته بودند در دل خاکریز کوتاه سنگر بکنید.
عباس! روزی که برفهای کردستان رابرای غسل شهادت ذوب کردی، شهیدشدی
در حرم امام رضا(ع) بودم و نگاهم به گنبد طلایی و بارگاه ملکوتیاش بود که ناگهان تلفنم زنگ زد. «حاج عباس عاصمی» بود.
صدای تیر خلاصها را میشنیدم
در عملیات «رمضان» در منطقۀ «شلمچه» مجروح شدم. تیر به مچ پای چپم خورد. به عنوان نیروی کمکی «تیپ 17» قم وارد عملیات شدیم.
شهادت با بمب شیمیایی میخواهم
مجروحیت شیمیایی: بیست وچهار بهمن هزار وسیصد وشصت وچهار- نهر علیشیر- سنگر اطلاعات عملیات لشکرثارالله(ع)
سرداران واقعی، شب اول رفتند
حاج یحیی، مانند بسیاری دیگر از سرداران گمنام جنگ، از گفتن خاطرات خود سرباز زد تا نهایتاً با رایزنیهای امتداد، او دست بهقلم برد و
تپش قلب از پست امدادی تا اتاق جراحی
«بهداری رزمی» در دفاع مقدس برای امدادرسانی به مجروحان رزمنده بهوجود آمد. در این زمینه از افراد آموزشدیده و امکانات نسبتاً مناسب استفاده شد.
سهم ما از سفره زمين روزي دو قرباني
امروزه در جنگهاي برون مرزي و داخلي، كشورها از «مين» به منظور حفاظت از نقاط استراتژيك جنگي، قطع ارتباط جادههاي لجستيكي، جلوگيري يا كند كردن حركت دشمن و از بين بردن يا صدمه زدن به نفرات و تجهيزات دشمن...
دستي بالاي همه دستها
اشاره: مخلص است و ادعايي ندارد. با اينكه از نوجواني در جبههها بوده و كولهباري از خاطره بر دوش دارد، اماكمتر جلوهگري ميكند و بيشتر از دوستان شهيدش تعريف ميكند. در جمع، اوست كه ديگران را ميخنداند...
تنها ميان كلاهسبزهاي عراقي و روسري نارنجيهاي منافق
اشاره: آنقدر پشت جبهه مظلوم است كه وقتي اين جملات را از زبان همسراني چنين فداكار ميشنوي، تازه متوجه ميشوي كه اگر صبر زنان پشت جبهه نبود، مردان جبهه نيز تاب نميآوردند. چه بسيارند زنهايي كه به سراغشان...