0
مسیر جاری :
شهادت در میان آب و خون ادبیات دفاع مقدس

شهادت در میان آب و خون

چند روزی بود که از طرف لشکر مأموریت یافته بودیم تا محلی را برای استقرار آتشبار در نزدیکی محورعملیات آماده کنیم. شب ها به منطقه می رفتیم و
چای و غذای سربازی ادبیات دفاع مقدس

چای و غذای سربازی

وقتی در فولی آباد بودیم، سعی کردیم تجهیزاتمان را نیز تعمیر و بازسازی کنیم. سرباز یامی ـ راننده نفربر ـ نفربرها را برای تعمیر کلی به پادگان برد. پادگان تیپ 3 دشت آزادگان نزدیک ما بود.
سواد آموزی در سنگر ادبیات دفاع مقدس

سواد آموزی در سنگر

بچه ها، داخل سنگر همرزمانشان که شهید شده بودند، گل و شهدایی که عکس داشتند، عکس هایشان را در کنار گل گذاشته بودند. سنگر شهید گروهبان کریم زاده؛
سواد آموزی در سنگر ادبیات دفاع مقدس

سواد آموزی در سنگر

پیکرهای مطهر ادبیات دفاع مقدس

پیکرهای مطهر

ستوان دوم حجازی که یکی از افسران وظیفه بسیار متعهد، با تقوا، متدین و اهل تنکابن بود. به دلیل رشادت بیش از حد از درجه ستوان دومی به ستوان یکمی ارتقا پیدا کرده بود.
سربازان جمع ما ادبیات دفاع مقدس

سربازان جمع ما

کم کم شایعه ی حمله به کوههای الله اکبر قوت می گرفت. نیمه دوم فروردین سال 60 بود که از هوفل به طرف جایی که آن را «شهرک خوشنامی» نامیده بودیم حرکت کردیم.
آخرین نماز ادبیات دفاع مقدس

آخرین نماز

دوستی داشتم به نام غلام پرهادزاده اهل تهران که از سربازان قدیمی گروهان بود، هم دوره ام نبود و برخلاف من که سرباز ترابری بودم، در گروهان پیاده خدمت می کرد و
نمازو دیدار خدا ادبیات دفاع مقدس

نمازو دیدار خدا

سال های اول جنگ که آبادان در محاصره دشمن قرارداشت، گردان 153 به فرماندهی سرهنگ «امیری» از تیپ 2 لشکر 77 که من هم از نیروهای آن بودم،
صید ماهی صُبور ادبیات دفاع مقدس

صید ماهی صُبور

رفتار امدادگر برای همه عجیب بود. محوطه که آرام می گرفت او ناآرام می شد. برانکارد را رها می کرد و فرز و چابک کنار شط می رفت.
رد چرخ ها ادبیات دفاع مقدس

رد چرخ ها

روی پتوها کف اتاق بزرگی دراز کشیده بودیم و منتظر بودیم حمله به پایان برسد و به پشت جبهه منتقل مان بکنند.