0
مسیر جاری :
غذای لذیذ از برگ درختان! ادبیات دفاع مقدس

غذای لذیذ از برگ درختان!

بالاخره به این نتیجه رسیدیم که چاره ای جز خوردن برگ همین درخت های موجود نداریم. لذا به حسین گفتم: «از این چند درختی که در بیشه هست، برگ هایی را بچین و در آب بشوی تا هر نوع را که بیشتر قابل خوردن بود، استفاده
زیر باران گلوله ادبیات دفاع مقدس

زیر باران گلوله

چهل سانت برف آمده بود. سوز سرما از مغز استخوانت هم رد می شد. خیلی از بچه ها کلاه اورکت را هم کشیده بودند روی کلاهی که سرشان بود. همه کز کرده بودند توی خودشان.
به یاد حسین (ع) ادبیات دفاع مقدس

به یاد حسین (ع)

جانباز شهید محمد تقی طاهر زاده در شهریور 1349 در شهر اصفهان چشم بر این دنیای خاکی گشود. از هفت سالگی کار کرد، تا سوم راهنمایی درس خواند و در هفده سالکی- اسفند 1366- به جبهه رفت.
صبر ایوب ادبیات دفاع مقدس

صبر ایوب

اکبر علوی یکی از همرزم های شهید بزرگوار محمود اخلاقی می گوید: «خرداد 1359 بود. هنوز جنگ تحمیلی آغاز نشده بود. با گروهی از بچه های کرمان برای تأمین امنیت منطقه کردستان به کامیاران رفته بودیم. وضعیت منطقه...
شب بارانی ادبیات دفاع مقدس

شب بارانی

وقتی عملیات نوسود را شروع کردیم، سرهنگی به نام «شهبازی» مسئولیت ستاد را به عهده گرفت. او ارتش را جمع و جور کرد و با یک طرح کامل، در یک شب بارانی، به طرف ارتفاعات کله چنار، کماجار و شمشیر شروع به عملیات...
جلوه های استقامت در خاطرات شهدا (1) ادبیات دفاع مقدس

جلوه های استقامت در خاطرات شهدا (1)

در عملیّاتی که در مجاورت منطقه ی «شیلر» داشتیم، با مشکلات زیادی مواجه بودیم، شرایط سخت، کمبود امکانات و هوای سرد. تنها با استقامت و پایداری «حاج حسین روح الامین» موفق شدیم منطقه را پاکسازی و تثبیت کنیم....
بند انگشتم کجا افتاده؟ ادبیات دفاع مقدس

بند انگشتم کجا افتاده؟

نیروهای ما پشت کانال صوئیپ مستقر بودند. سمت چپ، لشکر نجف بود و سمت راست هم بچه های ما. یعنی جایی که ما رفته بودیم هنوز با خط فاصله داشت.
چند روز بود نخوابیده بودند! ادبیات دفاع مقدس

چند روز بود نخوابیده بودند!

چهره غبار گرفته اش خیلی دوست داشتنی شده بود. حس عجیبی در مورد آقامرتضی یاغچیان داشتم. سریع دست به کار شدیم و بچه ها را فرستادیم جزیره. تا اینکه آخر سر حدود شصت نفر ماندیم. نیروها را برداشتم و رفتم کنار...
جنگ بین نفس و عشق ادبیات دفاع مقدس

جنگ بین نفس و عشق

حاج آقا همدانی در مقابل نیروها ایستاد. بسم الله الرحمن الرحیم را گفت و بدون هیچ مقدمه ای این طور آغاز کرد: « با درود و سلام بر شهیدانی که جنازه ی مطهرشان در منطقه بر جای مانده و دشمن بر روی جنازه ی آنها...
راه و رسم شیدایی (2) ادبیات دفاع مقدس

راه و رسم شیدایی (2)

چند روز قبل از شهادت، رضا به خانه تلفن می زند و هنگامی که همسرش از او می پرسد: «آقا رضا مرخصی نمی آیید؟» پاسخ می دهد: «شما تقاضای مرخصی از بنده نکنید.»