مسیر جاری :
شهدا و عشق به اهل بیت علیهم السلام (2)
تا نفس می کشم و تا زنده هستم یاد و مهر آن عزیز شهید از خاطرم محو نمی شود؛ چرا که با خواب امام حسین (علیه السلام) عجین شده است. شهید مهدی ربیعی، دوستم را می گویم که در عملیات کربلای پنج به خیل شهیدان پیوست.
نجوای سوختن
شب عملیات، با شهید علی کاظمی همراه بودم. وقتی عملیات آغاز شد شور و شوقی وصف ناپذیر سراپای او را فرا گرفته بود. گویی حجله ی شهادت و عروس وصل را در چند قدمی خود حس می کرد و به آنها می خندید. چرا که در همان
زائران اهل بیت
اسم حضرت زهرا(سلام الله علیها) که می آمد، اشکش جاری می شد.
تقی می گفت: « اگر مریضی از صمیم قلب و با اعتقاد، در مراسم روضه ی امام حسین (علیه السلام) یک چایی بخوره، شفا می گیره. حتماً.»
رسم عاشقی
نمی دانم این تخریب چه رشته ی پیوندی با دعای توسل دارد. اصلاً دعای قرارگاه، شور و حال دیگری داشت. شبی حین برگزاری مراسم، یکی از برادران چنان حالتی روحانی پیدا کرد که ناگاه مشاهده نمود جوانی آراسته، شمشیر...
با تمام وجود حضرت را صدا زدیم!
دومین روزی است که در خط مقدم هستیم و با مزدوران بعثی دست و پنجه نرم می کنیم. روحیه ی عده ای از برادران تغییر کرده، گویا میل به جابه جا شدن با نیروهای جدید را داشتند.
توسل به ائمه علیهم السلام
پس از انجام عملیات موفقیت آمیز در جزیره ی مجنون، دشمن تمام نیرو و قوای نظامی خود را به کار گرفت تا ما را از جزیره بیرون کند.
ارادت خالصانه
بابات در را واکرد و گفت: « بفرمایید.» با گفتن یا الله وارد شدیم. از توی اتاق صدای منو شنیدی و گفتی: -«بفرما بیا تو که یه تمبر به نفعمون شد.»
شهدا و عشق به اهل بیت علیهم السلام (1)
فاطمه شریفی- خواهر شهید- با یاد برادر شهیدش از او می گوید: « شهید آرزوی تشرف به کربلا را داشت. شیفته ی بی قرار امام حسین (علیه السلام) بود. احترام پدر و مادر را رعایت و آن را واجب می دانست. پدر و مادرم...
شمیم معطر دوست
به خاطر دارم یکی از روزها که برای عرض تبریک پست جدید و تعویض خانه اش به همراه خانواده به منزل ایشان رفته بودیم، پس از صرف شام و گفت و گوهای مختلف، یکی از بستگان رو به جواد کرد و گفت:
به سوی عرش
در آن موقع که تازه ازدواج کرده بودیم تمام زندگی ما پنج تومان بود، یک شب شخصی از آشنایان در خانه ی ما را زد و گفت: - «فلانی! من دچار مشکلی شده ام و به هزار تومان پول نیاز دارم.»