مسیر جاری :
بيخ اقبال که چون شاخ زد از باغ هنر
بيخ اقبال که چون شاخ زد از باغ هنر شاعر : سنايي غزنوي گر چه پژمرده شود باز قبول آرد بر بيخ اقبال که چون شاخ زد از باغ هنر زند آسيب وليکن نکند زير و زبر دولت با هنران...
از خلافست اينهمه شر در نهاد بوالبشر
از خلافست اينهمه شر در نهاد بوالبشر شاعر : سنايي غزنوي وز خلافست آدمي در چنگ جنگ و شور و شر از خلافست اينهمه شر در نهاد بوالبشر عصر عالم را به پاي و عمر را به سر جز خلاف...
دوش سرمست نگارين من آن طرفه پسر
دوش سرمست نگارين من آن طرفه پسر شاعر : سنايي غزنوي با يکي پيرهن زورقي طرفه به سر دوش سرمست نگارين من آن طرفه پسر کرده از غايت دلتنگي ازين گونه خطر از سر کوي فرود آمد...
طالع از طالعت عجايبتر
طالع از طالعت عجايبتر شاعر : سنايي غزنوي کس نديدي عجايب ديگر طالع از طالعت عجايبتر گه به خاک آردت چو عزم قدر گه به چرخت برد چو قصد دعا گه به مهرت ببندد از دل سر...
اي خنده زنان بوس تو بر تنگ شکر بر
اي خنده زنان بوس تو بر تنگ شکر بر شاعر : سنايي غزنوي وي طنز کنان نوش تو بر رنگ گهر بر اي خنده زنان بوس تو بر تنگ شکر بر کز خنده شيرينت بخندد به شکر بر جان تو که باشد...
با اصول جوهر ما باد و خاک و آب و نار
با اصول جوهر ما باد و خاک و آب و نار شاعر : سنايي غزنوي روي او اندر صفا و روشني چون آينهست با اصول جوهر ما باد و خاک و آب و نار من بدو چون بنگرم يا او به من چون بنگرد ...
اي خردمند موحد پاک دين هوشيار
اي خردمند موحد پاک دين هوشيار شاعر : سنايي غزنوي ا زامام دين حق يک حجت از من گوش دار اي خردمند موحد پاک دين هوشيار نخل دين در بوستان علم زو آمد به بار آن امامي کو ز حجت...
کر ناگه گنبد بسيار سال عمر خوار
کر ناگه گنبد بسيار سال عمر خوار شاعر : سنايي غزنوي فخر آل گنبدي را بيجمال عمر خوار کر ناگه گنبد بسيار سال عمر خوار سعد کلي داشتي از بهر شخص او نثار خواجه مسعودي که هنگام...
تا چرخ برگشاد گريبان نوبهار
تا چرخ برگشاد گريبان نوبهار شاعر : سنايي غزنوي از لاله بست دامن کهپايهها ازار تا چرخ برگشاد گريبان نوبهار کاجزاي او گرفت همه طرف جويبار چونان نمود کل اثيري اثر به کوه...
آبرويي کان شود بي علم و بي عقل آشکار
آبرويي کان شود بي علم و بي عقل آشکار شاعر : سنايي غزنوي آتش دوزخ بود آن آبرو از هر شمار آبرويي کان شود بي علم و بي عقل آشکار بيشي آن سر را رسد کز عقل باشد پايدار پيشي...