0
مسیر جاری :
برآمد بانگ مرغ و نوبت بام خواجوی کرمانی

برآمد بانگ مرغ و نوبت بام

برآمد بانگ مرغ و نوبت بام شاعر : خواجوي کرماني کنون وقت ميست و نوبت جام برآمد بانگ مرغ و نوبت بام بدست پختگان ده باده خام چو کار پختگان بي باده خامست بگردان باده چون...
نوبتي صبح برآمد ببام خواجوی کرمانی

نوبتي صبح برآمد ببام

نوبتي صبح برآمد ببام شاعر : خواجوي کرماني نوبت عشاق بگوي اي غلام نوبتي صبح برآمد ببام ساز بر آواز خروسان بام مرغ سحر در سخن آمد به ساز باز رسيد اين نفس از راه شام...
سپيده دم که برآمد خروش بانگ رحيل خواجوی کرمانی

سپيده دم که برآمد خروش بانگ رحيل

سپيده دم که برآمد خروش بانگ رحيل شاعر : خواجوي کرماني برفت پيش سرشک من آب دجله و نيل سپيده دم که برآمد خروش بانگ رحيل ز سوز سينه‌ام آتش گرفت ميلاميل جهان ز گريه‌ام از...
يا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول خواجوی کرمانی

يا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول

يا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول شاعر : خواجوي کرماني بلغ تحيتي و سلامي کما اقول يا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول روزي گرت بکعبه‌ي قربت بود وصول از تشنگان باديه‌ي هجر ياد...
مرا که نيست بخاک درت اميد وصول خواجوی کرمانی

مرا که نيست بخاک درت اميد وصول

مرا که نيست بخاک درت اميد وصول شاعر : خواجوي کرماني کجا بمنزل قربت بود مجال نزول مرا که نيست بخاک درت اميد وصول ولي عجب که رسد کام بيدلان بحصول اگر وصال تو حاصل شود بجان...
خوشا با دوستان در بوستان گل خواجوی کرمانی

خوشا با دوستان در بوستان گل

خوشا با دوستان در بوستان گل شاعر : خواجوي کرماني که خوش باشد بروي دوستان گل خوشا با دوستان در بوستان گل صبا رامين و ويس دلستان گل شکوفه مو بدست و ابر دايه چمن را گشت...
باغبان گو برو باد مپيما کز گل خواجوی کرمانی

باغبان گو برو باد مپيما کز گل

باغبان گو برو باد مپيما کز گل شاعر : خواجوي کرماني بدم سرد سحر باز نيايد بلبل باغبان گو برو باد مپيما کز گل از کف سرو قدي گلرخ مشکين کاکل جبدا باده‌ي گلرنگ به هنگام صبوح...
هرگه که ز خرگه بچمن بار دهد گل خواجوی کرمانی

هرگه که ز خرگه بچمن بار دهد گل

هرگه که ز خرگه بچمن بار دهد گل شاعر : خواجوي کرماني نرگس نکند خواب خوش از غلغل بلبل هرگه که ز خرگه بچمن بار دهد گل وي هندوي ريحان خط سبز تو سنبل اي خادم ياقوت لب لعل...
اي کرده تيره شب را بر آفتاب منزل خواجوی کرمانی

اي کرده تيره شب را بر آفتاب منزل

اي کرده تيره شب را بر آفتاب منزل شاعر : خواجوي کرماني دلرا ز چين زلفت برمشک ناب منزل اي کرده تيره شب را بر آفتاب منزل مه را بسان ماهي بينم در آب منزل تا در درون چشمم...
قتيل عشق نميرد مگر بغيبت قاتل خواجوی کرمانی

قتيل عشق نميرد مگر بغيبت قاتل

قتيل عشق نميرد مگر بغيبت قاتل شاعر : خواجوي کرماني کسي که خاک شود در ميان بحر مودت قتيل عشق نميرد مگر بغيبت قاتل ترا که کعبه طواف حرم کند بحقيقت گمان مبر که برد باد ازو...