مسیر جاری :
#اشعارخواجوی کرمانی در راسخون
#اشعارخواجوی کرمانی در مقالات
#اشعارخواجوی کرمانی در فیلم و صوت
#اشعارخواجوی کرمانی پرسش و پاسخ
#اشعارخواجوی کرمانی در مشاوره
#اشعارخواجوی کرمانی در خبر
#اشعارخواجوی کرمانی در سبک زندگی
#اشعارخواجوی کرمانی در مشاهیر
#اشعارخواجوی کرمانی در احادیث
#اشعارخواجوی کرمانی در ویژه نامه
اي حلقه زده افعي مشکين تو بر دوش
اي حلقه زده افعي مشکين تو بر دوش شاعر : خواجوي کرماني وي خنده زده شکر شيرين تو بر نوش اي حلقه زده افعي مشکين تو بر دوش وز باغ نخيزد چو تو شمشاد قبا پوش از کوه نتابد چو...
اي دو چشم خوش پر خواب تو درخوابي خوش
اي دو چشم خوش پر خواب تو درخوابي خوش شاعر : خواجوي کرماني وي دو زلف کژ پر تاب تو درتابي خوش اي دو چشم خوش پر خواب تو درخوابي خوش وانگه از قند تو درحسرت جلابي خوش خفته...
اي شبت غاليه آسا و مهت غاليه پوش
اي شبت غاليه آسا و مهت غاليه پوش شاعر : خواجوي کرماني خط ريحان تو پيرايهي ياقوت خموش اي شبت غاليه آسا و مهت غاليه پوش حلقهي گوش ترا شاه فلک حلقه بگوش روي زيباي ترا...
اي شب زلفت غاليه سا وي مه رويت غاليه پوش
اي شب زلفت غاليه سا وي مه رويت غاليه پوش شاعر : خواجوي کرماني نرگس مستت باده پرست لعل خموشت باده فروش اي شب زلفت غاليه سا وي مه رويت غاليه پوش مشک سيه برماه مسا سنبل تر...
ترک خنجرکش لشکرشکن ترلک پوش
ترک خنجرکش لشکرشکن ترلک پوش شاعر : خواجوي کرماني بت خورشيد بناگوش و مه دردي نوش ترک خنجرکش لشکرشکن ترلک پوش ابرويش حاجب و هندوي سياهش چاوش غمزهاش قرچي و ياقوت خموشش...
حسد از هيچ ندارم مگر از پيرهنش
حسد از هيچ ندارم مگر از پيرهنش شاعر : خواجوي کرماني که جز او کيست که برخورد ز سيمين بدنش حسد از هيچ ندارم مگر از پيرهنش آن ندارد ز لطافت که در آن جامه تنش مي لعل ار چه...
آنکه جز نام نيابند نشان از دهنش
آنکه جز نام نيابند نشان از دهنش شاعر : خواجوي کرماني بر زبان کي گذرد نام يکي همچو منش آنکه جز نام نيابند نشان از دهنش که دمد سنبل سيراب ز برگ سنمش راستي را که شنيدست...
بيرون ز کمر هيچ نديدم ز ميانش
بيرون ز کمر هيچ نديدم ز ميانش شاعر : خواجوي کرماني جز خنده نشاني نشنيدم ز دهانش بيرون ز کمر هيچ نديدم ز ميانش نبود خبر از حادثهي دور زمانش زان نادرهي دور زمان هر که...
دگر وجود ندارد لطيفهئي ز دهانش
دگر وجود ندارد لطيفهئي ز دهانش شاعر : خواجوي کرماني ز هيچکس نشنيدم دقيقهئي چوميانش دگر وجود ندارد لطيفهئي ز دهانش نميرسد خرد دوربين بکنه بيانش چه آيتست جمالش که با...
اگر او سخن نگويد سخنست در دهانش
اگر او سخن نگويد سخنست در دهانش شاعر : خواجوي کرماني وگر او کمر نبندد نظرست در ميانش اگر او سخن نگويد سخنست در دهانش مشنو که هيچ نبود بلطافت دهانش من اگر بخنده گويم دهنش...