اي شده بر مه ز شبه مهره ساز شاعر : خواجوي کرماني با شبه‌ات مار سيه مهره باز اي شده بر مه ز شبه مهره ساز هندوي زنگي صفتت ترکتاز جادوي هاروت وشت دلفريب رايت عشرت به...

خادمه‌ي عود سوز مطربه‌ي عود ساز شاعر : خواجوي کرماني شمع نه و عود سوز چنگ زن و عود ساز خادمه‌ي عود سوز مطربه‌ي عود ساز صبح تبسم نماي مرغ ترنم نواز صبح برآمد ببام مرغ...

چون کوتهست دستم از آن گيسوي دراز شاعر : خواجوي کرماني زين پس من و خيالش و شبهاي دير باز چون کوتهست دستم از آن گيسوي دراز و او از نياز فارغ و از ناز بي نياز امروز در جهان...

بستيم دل در آن سر زلف دراز باز شاعر : خواجوي کرماني گشتيم صيد آن صنم دلنواز باز بستيم دل در آن سر زلف دراز باز همچون تذرو گشت گرفتار باز باز مرغي که بود بلبل بستانسراي...

اي دل ار صحبت جانان طلبي جان درباز شاعر : خواجوي کرماني جان چه باشد دو جهان در ره جانان درباز اي دل ار صحبت جانان طلبي جان درباز پاي ننهاده از اول سر و سامان درباز مرد...

کار من شکسته بسامان رسيد باز شاعر : خواجوي کرماني درد من ضعيف بدرمان رسيد باز کار من شکسته بسامان رسيد باز مرغ مراد من بگلستان رسيد باز شاخ اميد من گل صد برگ بار داد...

دامن خرگه برافکن اي بت کشمير شاعر : خواجوي کرماني سرو قباپوش و آفتاب جهانگير دامن خرگه برافکن اي بت کشمير نرگس مستت بلاي جادوي کشمير چهره‌ي خوب تو رشک لعبت نوشاد خط...

ترک عالم گير و عالم را مسخر کرده گير شاعر : خواجوي کرماني و ابلق ايام را در زير زين آورده گير ترک عالم گير و عالم را مسخر کرده گير همچو مه برطارم پيروزه منزل کرده گير ...

بيدلي گردل ز دلبر برنگيرد گومگير شاعر : خواجوي کرماني عاشقي را گر ملامت در نگيرد گو مگير بيدلي گردل ز دلبر برنگيرد گومگير ور ز پاي او سرم سر برنگيرد گو مگير گر ز دست...

با عقيق لب او لعل بدخشان کم گير شاعر : خواجوي کرماني با گل عارض او لاله‌ي نعمان کم گير با عقيق لب او لعل بدخشان کم گير قد يارم نگر و سرو خرامان کم گير سخن سرکشي سرو سهي...