مسیر جاری :
#اشعارخواجوی کرمانی در راسخون
#اشعارخواجوی کرمانی در مقالات
#اشعارخواجوی کرمانی در فیلم و صوت
#اشعارخواجوی کرمانی پرسش و پاسخ
#اشعارخواجوی کرمانی در مشاوره
#اشعارخواجوی کرمانی در خبر
#اشعارخواجوی کرمانی در سبک زندگی
#اشعارخواجوی کرمانی در مشاهیر
#اشعارخواجوی کرمانی در احادیث
#اشعارخواجوی کرمانی در ویژه نامه
بيار باده که وقت گلست و موسم باغ
بيار باده که وقت گلست و موسم باغ شاعر : خواجوي کرماني ز مهر بردل پر خون لاله بنگر داغ بيار باده که وقت گلست و موسم باغ بود که بوي عفافش برون رود ز دماغ دماغ عقل معطر...
بسوز سينه رسند اهل دل بذوق سماع
بسوز سينه رسند اهل دل بذوق سماع شاعر : خواجوي کرماني که شمع سوخته دل را از آتشست شعاع بسوز سينه رسند اهل دل بذوق سماع ولي چو شمع نباشد چه آگهي ز سماع حديث سوز درون از...
بده آن راح روان بخش که در مجلس خاص
بده آن راح روان بخش که در مجلس خاص شاعر : خواجوي کرماني مايهي روح فزائي بود از روي خواص بده آن راح روان بخش که در مجلس خاص ماه خوش نغمه نواساز و حريفان رقاص دوستان شمع...
به بزمگاه صبوحي کنون بمجلس خاص
به بزمگاه صبوحي کنون بمجلس خاص شاعر : خواجوي کرماني حيات بخش بود جام مي بحکم خواص به بزمگاه صبوحي کنون بمجلس خاص که زهره نغمه سرايست و مشتري رقاص ز شوق مجلس مستان نگر...
به شهريار بگوئيد حال اين درويش
به شهريار بگوئيد حال اين درويش شاعر : خواجوي کرماني به شهريار بريد آگهي از اين دل ريش به شهريار بگوئيد حال اين درويش حرامي از عقب و روز گرم و ره در پيش مدد کنيد که دورست...
آورده ايم روي بسوي ديار خويش
آورده ايم روي بسوي ديار خويش شاعر : خواجوي کرماني باشد که بنگريم دگر روي يار خويش آورده ايم روي بسوي ديار خويش ما و مي مغانه و روي نگار خويش صوفي و زهد و مسجد و سجاده...
پرده از رخ بفکن اي خود پردهي رخسار خويش
پرده از رخ بفکن اي خود پردهي رخسار خويش شاعر : خواجوي کرماني کي بود ديدارت اي خود عاشق ديدار خويش پرده از رخ بفکن اي خود پردهي رخسار خويش مشک اگر در حلقه آيد بشکند بازار...
اي دل مکن انکار و از اين کار مينديش
اي دل مکن انکار و از اين کار مينديش شاعر : خواجوي کرماني ور زانکه در اين کاري از انکار مينديش اي دل مکن انکار و از اين کار مينديش چون يار بدست آيد از اغيار مينديش در...
چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش
چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش شاعر : خواجوي کرماني چو مست چشم تو گردم مرا که دارد گوش چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش مرا بکوزه کشان شرابخانه فروش منم غلام تو ور...
سخني گفتم و صد قول خطا کردم گوش
سخني گفتم و صد قول خطا کردم گوش شاعر : خواجوي کرماني قدحي خوردم و صد نيش جفا کردم نوش سخني گفتم و صد قول خطا کردم گوش گفتم اين فتنه ندارد دل مسکينان گوش من همان لحظه...