به شهريار بگوئيد حال اين درويش

به شهريار بگوئيد حال اين درويش شاعر : خواجوي کرماني به شهريار بريد آگهي از اين دل ريش به شهريار بگوئيد حال اين درويش حرامي از عقب و روز گرم و ره در پيش مدد کنيد که دورست آب و ما تشنه مگر دريغ ندارند آبي از درويش توانگران چو علم برکنار دجله زنند به حکم آنکه ز دست تو نوش باشد نيش اگر تو زهر دهي همچو شهد نوش کنم ازو چه چشم توان داشتن رعايت کيش به نوک ناوک چشم تو هر که قربان شد چرا که گوش نکردم بعقل دور انديش از آستان تو دوري نکردم انديشه...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه: کمتر از 1 دقیقه
موارد بیشتر برای شما
به شهريار بگوئيد حال اين درويش
به شهريار بگوئيد حال اين درويش
به شهريار بگوئيد حال اين درويش

شاعر : خواجوي کرماني

به شهريار بريد آگهي از اين دل ريشبه شهريار بگوئيد حال اين درويش
حرامي از عقب و روز گرم و ره در پيشمدد کنيد که دورست آب و ما تشنه
مگر دريغ ندارند آبي از درويشتوانگران چو علم برکنار دجله زنند
به حکم آنکه ز دست تو نوش باشد نيشاگر تو زهر دهي همچو شهد نوش کنم
ازو چه چشم توان داشتن رعايت کيشبه نوک ناوک چشم تو هر که قربان شد
چرا که گوش نکردم بعقل دور انديشاز آستان تو دوري نکردم انديشه
غريب نيست که بيگانه گشته است از خويشاگر گرفت دلم ترک خويش و بيگانه
چنان برد دل مردم که گرگ گرسنه ميشبه عشوه آهوي روباه باز صيادت
شکيب کم ز کم و اشتياق بيش از بيشبيا و پرده برافکن که هست خواجو را


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط