0
مسیر جاری :
اي پير مغان شربتم از درد مغان آر خواجوی کرمانی

اي پير مغان شربتم از درد مغان آر

اي پير مغان شربتم از درد مغان آر شاعر : خواجوي کرماني وز درد من خسته مغانرا بفغان آر اي پير مغان شربتم از درد مغان آر رختم بسر کوي خرابات مغان آر چون ره بحريم حرم کعبه...
خدا را از سر زاري بگوئيد خواجوی کرمانی

خدا را از سر زاري بگوئيد

خدا را از سر زاري بگوئيد شاعر : خواجوي کرماني که آخر ترک بيزاري بگوئيد خدا را از سر زاري بگوئيد به مسکين حالي و زاري بگوئيد چو زور و زر ندارم حال زارم اگر باشد بدين...
اي پرده سرايان که درين پرده سرائيد خواجوی کرمانی

اي پرده سرايان که درين پرده سرائيد

اي پرده سرايان که درين پرده سرائيد شاعر : خواجوي کرماني از پرده برون شد دلم آخر بسرآئيد اي پرده سرايان که درين پرده سرائيد يکره بسرائيد چو مرغ دو سرائيد يکدم بنشينيد...
دست گيريد و بدستم مي گلفام دهيد خواجوی کرمانی

دست گيريد و بدستم مي گلفام دهيد

دست گيريد و بدستم مي گلفام دهيد شاعر : خواجوي کرماني باده‌ي پخته بدين سوخته‌ي خام دهيد دست گيريد و بدستم مي گلفام دهيد قدحي مي بمن مي کش بدنام دهيد چون من از جام مي و...
مرغ جم باز حديثي ز سبا مي‌گويد خواجوی کرمانی

مرغ جم باز حديثي ز سبا مي‌گويد

مرغ جم باز حديثي ز سبا مي‌گويد شاعر : خواجوي کرماني بشنو آخر که ز بلقيس چها مي‌گويد مرغ جم باز حديثي ز سبا مي‌گويد قصه‌ي حضرت سلطان بگدا مي‌گويد خبر چشمه‌ي حيوان بخضر...
ز شهريار که آيد که حال يار بگويد خواجوی کرمانی

ز شهريار که آيد که حال يار بگويد

ز شهريار که آيد که حال يار بگويد شاعر : خواجوي کرماني رسد به بنده و رمزي ز شهريار بگويد ز شهريار که آيد که حال يار بگويد بمرغ زار حديثي ز مرغزار بگويد بعندليب نسيمي ز...
کيست که با من حديث يار بگويد خواجوی کرمانی

کيست که با من حديث يار بگويد

کيست که با من حديث يار بگويد شاعر : خواجوي کرماني بهر دلم حال آن نگار بگويد کيست که با من حديث يار بگويد وصف مي لعل خوشگوار بگويد پيش کسي کز خمار جان بلب آورد رمزي...
آن شکر لب که نباتش ز شکر مي‌رويد خواجوی کرمانی

آن شکر لب که نباتش ز شکر مي‌رويد

آن شکر لب که نباتش ز شکر مي‌رويد شاعر : خواجوي کرماني از سمن برگ رخش سنبل تر مي‌رويد آن شکر لب که نباتش ز شکر مي‌رويد و ارغوان و گلش از راهگذر مي‌رويد مي‌رود آب گل از...
همچو شمعم بشبستان حرم ياد کنيد خواجوی کرمانی

همچو شمعم بشبستان حرم ياد کنيد

همچو شمعم بشبستان حرم ياد کنيد شاعر : خواجوي کرماني يا چو مرغم بگلستان ارم ياد کنيد همچو شمعم بشبستان حرم ياد کنيد ياري آنست که ما را شب غم ياد کنيد روز شادي همه کس ياد...
سخن يار ز اغيار ببايد پوشيد خواجوی کرمانی

سخن يار ز اغيار ببايد پوشيد

سخن يار ز اغيار ببايد پوشيد شاعر : خواجوي کرماني قصه‌ي مست ز هشيار ببايد پوشيد سخن يار ز اغيار ببايد پوشيد کان قبائيست که ناچار ببايد پوشيد خلعت عاشقي از عقل نهان بايد...