دامن خرگه برافکن اي بت کشمير شاعر : خواجوي کرماني سرو قباپوش و آفتاب جهانگير دامن خرگه برافکن اي بت کشمير نرگس مستت بلاي جادوي کشمير چهرهي خوب تو رشک لعبت نوشاد خط سياه تو روزنامهي تقدير نقش جمالت نگارخانهي ماني خاطر صحراست يا عزيمت نخجير ترک پري روي من ندانمت امروز بند قبا برگشاي و جام طرب گير خط کله برشکن گلاله برافشان حلق دلم بستهئي بحلقهي زنجير از در خويشم مران که از خم گيسو کار دلم چون ز دست رفت چه تدبير درد و غمم چون...