مسیر جاری :
غلامي ميکنم تا زنده باشم
غلامي ميکنم تا زنده باشم شاعر : اوحدي مراغه اي بميرم، همچنانت بنده باشم غلامي ميکنم تا زنده باشم روان گردان، به اميدي که داري مرا دم بعد ازين اميدواري ...
عنايتها توقع دارم از تو
عنايتها توقع دارم از تو شاعر : اوحدي مراغه اي که هم آشفته و هم زارم از تو عنايتها توقع دارم از تو به چشم خلق گيتي خوارم از تو عزيزي پيش من چون جان اگر چه که من سرگشته...
نسيم باد نوروزي، چه داري؟
نسيم باد نوروزي، چه داري؟ شاعر : اوحدي مراغه اي گذر کن سوي آن دلبر به ياري نسيم باد نوروزي، چه داري؟ بت گل روي سيم اندام سرکش نگار ماهرخ، ترک پريوش چراغ خلوت شب زندهداران...
شنيدم کز هوسناکان جواني
شنيدم کز هوسناکان جواني شاعر : اوحدي مراغه اي به ناگه فتنه شد بر دلستاني شنيدم کز هوسناکان جواني جهان بر چشم او تاريک ميشد رخش زرد و تنش باريک ميشد پريشان گشته چون...
ازين گفتن، خدايا، شرم دارم
ازين گفتن، خدايا، شرم دارم شاعر : اوحدي مراغه اي و زان حضرت به غايت شرمسارم ازين گفتن، خدايا، شرم دارم زبانم را ز باطل دور گردان ز فيض خود دلم پر نور گردان خيال فاسد...
جهان خاليست، من در گوشه زانم
جهان خاليست، من در گوشه زانم شاعر : اوحدي مراغه اي مروت قحط شد، بيتوشه زانم جهان خاليست، من در گوشه زانم بزرگي کو بدانستي کم از بيش اگر بودي چنان چون بود ازين پيش ...
خداوندا، به ارواح بزرگان
خداوندا، به ارواح بزرگان شاعر : اوحدي مراغه اي که يوسف را نگه داري ز گرگان خداوندا، به ارواح بزرگان عزيز مصر گردانش چو يوسف بزرگش دار در دانش چو يوسف به خواري دشمنانش...
در آن ايام کز من دور شد بخت
در آن ايام کز من دور شد بخت شاعر : اوحدي مراغه اي سراسر کار من بينور شد سخت در آن ايام کز من دور شد بخت تنم پر تب، دلم پرتاب ميکرد مرا دولت ز خود پرتاب ميکرد چو عنقا...
به نام آنکه ما را نام بخشيد
به نام آنکه ما را نام بخشيد شاعر : اوحدي مراغه اي زبان را در فصاحت کام بخشيد به نام آنکه ما را نام بخشيد به نار بيدلي سوزندهي دل به نور خود بر افروزندهي دل جهان...
اي روي تو انگشت نمايي از حسن
اي روي تو انگشت نمايي از حسن شاعر : اوحدي مراغه اي بالاي چو سرو تو بلايي از حسن اي روي تو انگشت نمايي از حسن بر قد بلند تو قبايي از حسن زيبنده تر از قد تو گيتي نبريد...