که هم آشفته و هم زارم از تو | | عنايتها توقع دارم از تو |
به چشم خلق گيتي خوارم از تو | | عزيزي پيش من چون جان اگر چه |
که من سرگشته و بيکارم از تو | | ز کار من مشو غافل، که عمريست |
بهل، تا ميرسد آزارم از تو | | نخواهم گشتن از عشق تو بيزار |
که درد خويش پنهان دارم از تو | | طبيب من تويي، مشکل توانم |
که مدتهاست تا بيمارم از تو | | مرا گر باز پرسي جاي آنست |
و گر در ديده آيد خارم از تو | | اگر در دامن افتد خونم از چشم |