مسیر جاری :
ز خرمن عمل نيکش ارچه نيست جوي
ز خرمن عمل نيکش ارچه نيست جوي شاعر : اوحدي مراغه اي ز شرم بيعملي گونهي چو کاهش هست ز خرمن عمل نيکش ارچه نيست جوي ز گرمي نفس خويشتن گواهش هست بر آتش دل وت گر گواه ميخواهي...
چرخ گردان روشن از راي منست
چرخ گردان روشن از راي منست شاعر : اوحدي مراغه اي دور گردون کار فرماي منست چرخ گردان روشن از راي منست زين و زيب از نطق زيباي منست گردن و گوش عروس نطق را از سواد شعر...
مباش بندهي آن کز غم تو آزادست
مباش بندهي آن کز غم تو آزادست شاعر : اوحدي مراغه اي غمش مخور، که به غم خوردن تو دلشادست مباش بندهي آن کز غم تو آزادست که گر بر آتش سوزنده در شوي بادست مريز آب دو چشم...
اين آسمان صدق و درو اختر صفاست؟
اين آسمان صدق و درو اختر صفاست؟ شاعر : اوحدي مراغه اي يا روضهي مقدس فرزند مصطفاست؟ اين آسمان صدق و درو اختر صفاست؟ يا باغ ميوهي دل زهرا و مرتضاست؟ اين داغ سينهي اسدالله...
اي دل، تويي و من، بنشين کژ، بگوي راست
اي دل، تويي و من، بنشين کژ، بگوي راست شاعر : اوحدي مراغه اي تا ز آفرينش تو جهان آفرين چه خواست؟ اي دل، تويي و من، بنشين کژ، بگوي راست ور علم و حکمتست غرض، کاهلي چراست؟ ...
گر آن جهان طلبي، کار اين جهان درياب
گر آن جهان طلبي، کار اين جهان درياب شاعر : اوحدي مراغه اي به هرزه ميگذرد عمر، وارهان، درياب گر آن جهان طلبي، کار اين جهان درياب چه خفتهاي؟ که برون رفت کاروان، درياب ...
وهم و خيال حس تو من ذلکي دواند
وهم و خيال حس تو من ذلکي دواند شاعر : اوحدي مراغه اي اندر حساب هستي و او صدر آن حساب وهم و خيال حس تو من ذلکي دواند زين قشر نا گذشته کجا بيني آن لباب؟ او لب هستي تو و...
راه گم کردم، چه باشد گر به راه آري مرا؟
راه گم کردم، چه باشد گر به راه آري مرا؟ شاعر : اوحدي مراغه اي رحمتي بر من کني وندر پناه آري مرا؟ راه گم کردم، چه باشد گر به راه آري مرا؟ خوف آن ساعت که با روي چو کاه آري...
بخوابم دوش پرسيدي، ببيداري چه ميگويي؟
بخوابم دوش پرسيدي، ببيداري چه ميگويي؟ شاعر : اوحدي مراغه اي دلت را چيست در خاطر چه سرداري؟ چه ميگويي؟ بخوابم دوش پرسيدي، ببيداري چه ميگويي؟ تو در باب من مسکين که هشياري،...
اي نسيم سحر، چه ميگويي؟
اي نسيم سحر، چه ميگويي؟ شاعر : اوحدي مراغه اي از بت من خبر چه ميگويي؟ اي نسيم سحر، چه ميگويي؟ چه شنيدي؟ دگر چه ميگويي؟ به جز آن کم ز غم بخواهد کشت ميبري، يا مبر، چه...