راه گم کردم، چه باشد گر به راه آري مرا؟ شاعر : اوحدي مراغه اي رحمتي بر من کني وندر پناه آري مرا؟ راه گم کردم، چه باشد گر به راه آري مرا؟ خوف آن ساعت که با روي چو کاه آري مرا مينهد هر ساعتي بر خاطرم باري چو کوه با فروغ نور آن روي چوماه آري مرا راه باريکست و شب تاريک، پيش خود مگر با چنان رحمت عجب گر در گناه آري مرا رحمتي داري، که بر ذرات عالم تافتست چشم آن دارم که بر بالاي چاه آري مرا شد جهان در چشم من چون چاه تاريک از فزع از خجالت پيش خود...