اي نسيم سحر، چه ميگويي؟ شاعر : اوحدي مراغه اي از بت من خبر چه ميگويي؟ اي نسيم سحر، چه ميگويي؟ چه شنيدي؟ دگر چه ميگويي؟ به جز آن کم ز غم بخواهد کشت ميبري، يا مبر، چه ميگويي؟ ميدهم در بهاي وصلش جان چيست بار سفر؟ چه ميگويي؟ با تو بار سفر دل من بود تو حديث شکر چه ميگويي؟ من از آن لب سخن همي پرسم يا ندارد گذر؟ چه ميگويي؟ گذري ميکند بجانب من؟ اوحدي را ز هر چه ميگويي به جز احوال آن نگار مگوي