0
مسیر جاری :
خدمت براي اسلام ادبیات دفاع مقدس

خدمت براي اسلام

هر وقت به محفلمان مي آمد، شور و شوق عجيبي در چهره ي بچه ها موج مي زد. با اين که فرمانده بود، اما در مواقع کمبود مهمات، با پاي پياده به خط دوم مي رفت و مهمات مي آورد. در حين عمليات، هر گاه يکي از بچه ها...
آن موقع گيلاس مي خورم ادبیات دفاع مقدس

آن موقع گيلاس مي خورم

شهيد ناصر خودسياني رزمنده اي که دنيايي ازخوبي ها بود. شهامت، ايمان و صداقت در اعمال او موج مي زد. ناصر، برادر دو قلويي به نام مسعود داشت که او نيز در جبهه حضور داشت. به جرأت مي توان گفت تمام حرکات و سکنات...
نيک نام ادبیات دفاع مقدس

نيک نام

حاج قاسم از افراد پاک و مظلوم خطه ي سيستان بود که همه ي افراد او را به نيک نامي مي شناسند. در دوران انقلاب، در راهپيمايي ها حضور با شکوهي داشت. در راه انداختن و سازماندهي تظاهرات شهر و روستاها فعالانه...
نمي شد تشخيص داد فرمانده کيست ادبیات دفاع مقدس

نمي شد تشخيص داد فرمانده کيست

شير علي هيچ وقت از کارهايي که در جبهه انجام مي داد، تعريفي نمي کرد. به علت تواضع بيش از حدّ خود، خيلي کم حرف بود. فقط مي توانستي با سؤال هاي مکرر، از ا و حرف بشنوي. هرگز جبهه را وحشت آور، و ترسناک تعريف...
پرهيز از عصبانيت ادبیات دفاع مقدس

پرهيز از عصبانيت

در مراسم ختم شهيد که در خانه ي پدرم بود، ديدم که رفتگر محل در مراسم هفتم حاجي شرکت کرد. به شدّت گريه و زاري مي کرد. عجب بي قراري مي کرد. گريه هايش بقدري با سوز و اشک همراه بود که حقيقتاً جمع را تحت تأثير...
شيميايي شدنش را پنهان مي کرد ادبیات دفاع مقدس

شيميايي شدنش را پنهان مي کرد

در حال سحري خوردن بوديم که زنگ درب به صدا در آمد. مادر حسينعلي به طرف درب حياط دويد و آن را باز کرد. صداي او را شنيدم که مي گفت: « پسرم! اين بار زود آمدي و چه خوش آمدي؟ »
ما اينجا کارگريم! ادبیات دفاع مقدس

ما اينجا کارگريم!

هنوز بچه ها در آبادان بودند. شهري مظلوم و پر خاطره که در جاي جايش عزيزي به خون غلتيده بود. آنان در مدرسه اي رو به روي کليسا مستقر بودند.
نصيحت کننده بايد عامل باشد ادبیات دفاع مقدس

نصيحت کننده بايد عامل باشد

من از قم اعزام شده بودم. او از مشهد مقدس. فقط دو، سه بار قسمت شد که در خطّ مقدم و پشت خط ببينمش. يک بار تو يکي از پادگان ها بود. سر ظهر، نماز را خوانديم، از مسجد آمدم بيرون. راه افتادم به طرف آسايشگاه،...
خود را فرو مي کشيد تا بلندتر نباشد! ادبیات دفاع مقدس

خود را فرو مي کشيد تا بلندتر نباشد!

محمدعلي چيزي از حضور خود در جبهه ها براي ما نمي گفت. يک روز در بازگشت از يک عمليات که در آن، دست او جراحت سطحي برداشته بود، قبل از رسيدن به منزل، چفيه ي خوني خود را شسته بود و ما تا مدت ها از زخم دست او...
چشم، الآن مي آيم ادبیات دفاع مقدس

چشم، الآن مي آيم

شهيد اسماعيل دقايقي شهيد دقايقي، هر شب وقتي که همه خواب بودند، پوتين هاي رزمندگان را از گل و لاي پاک مي کرد و آن ها را واکس مي زد.