0
مسیر جاری :
جرعه نوش چشم محبوبی که رفت امام خمینی

جرعه نوش چشم محبوبی که رفت

ای امام ای آیت فرخندگی ای وجودت چشمه پایندگی مظهر آیات قرآنی، تویی افتخار نسل ایرانی، تویی
تو ای نگاه بهاری... امام خمینی

تو ای نگاه بهاری...

به یک طلوع بدون زوال می‏مانی به یک امید پر از شور و حال می‏مانی و اتفاق تماشای تو عجب گذراست به شوق لحظه تحویل سال می‏مانی
تقدیم این دیار امام خمینی

تقدیم این دیار

هر شعر بی قرار تو آنی دوباره داشت طوفان چشم تو هیجانی دوباره داشت آن خشکسال تلخ که گسترده بود دست از آن سوار سبز نشانی دوباره داشت
تا تو بودی امام خمینی

تا تو بودی

تا تو بودی رخنه‏‌ای برغم نبود زخم دل را حاجت مرهم نبود با زلالی‏‌هایت ای تفسیر عشق عشق‌‏ورزی سخت بر آدم نبود
به خال لب دلدار گرفتار امام خمینی

به خال لب دلدار گرفتار

ای به خالِ لب دلدار گرفتار بیا ای انالحق زده منصور سَرِدار بیا بلبل باغ خزان دیده این شهر غریب! یک نفس بهر خدا جانب گلزار بیا
بهر خفته امام خمینی

بهر خفته

خیز ای نهفته در سکوت خاک چندی از شکست ساقه ات گذشت عشق اگر چه با دلم انیس بود با تو رفت از این دیار و برنگشت
به قدر وسعت یک گریه (3) امام خمینی

به قدر وسعت یک گریه (3)

خزان شد و ورقِ دفتر زمان برگشت سپس کتیبه خونین آسمان برگشت نوشته بود که فردا زمان دگر شده است زمین دگر شده است، آسمان دگر شده است
به قدر وسعت یک گریه (2) امام خمینی

به قدر وسعت یک گریه (2)

ای آنکه عشق قسم خورده است بر نامت به وحدت کلمه می‏رسیم، در نامت هزار و یک گل این باغ از تو نام گرفت بهار رنگی اگر داشت، از تو وام می‏گرفت
به قدر وسعت یک گریه (1) امام خمینی

به قدر وسعت یک گریه (1)

«امام رفت» خبر ساده بود، اما سخت شبیه باور یک جنگل بدون درخت و اینکه هیچ گلی وا نمی‏شود، دیگر درخت، قطع شده، پا نمی‏شود، دیگر
به قدر وسعت یک گریه (1) امام خمینی

به قدر وسعت یک گریه (1)

در انتظار تو دل را قسم به جان دادم و نام‌ه‏ای به نشانی آسمان دادم و شب به خواب من آمد، امام کودکی‏‌ام و من صداش زدم با تمام کودکی‌‏ام