مسیر جاری :
جرعه نوش چشم محبوبی که رفت
ای امام ای آیت فرخندگی ای وجودت چشمه پایندگی مظهر آیات قرآنی، تویی افتخار نسل ایرانی، تویی
تو ای نگاه بهاری...
به یک طلوع بدون زوال میمانی به یک امید پر از شور و حال میمانی و اتفاق تماشای تو عجب گذراست به شوق لحظه تحویل سال میمانی
تقدیم این دیار
هر شعر بی قرار تو آنی دوباره داشت طوفان چشم تو هیجانی دوباره داشت آن خشکسال تلخ که گسترده بود دست از آن سوار سبز نشانی دوباره داشت
تا تو بودی
تا تو بودی رخنهای برغم نبود زخم دل را حاجت مرهم نبود با زلالیهایت ای تفسیر عشق عشقورزی سخت بر آدم نبود
به خال لب دلدار گرفتار
ای به خالِ لب دلدار گرفتار بیا ای انالحق زده منصور سَرِدار بیا بلبل باغ خزان دیده این شهر غریب! یک نفس بهر خدا جانب گلزار بیا
بهر خفته
خیز ای نهفته در سکوت خاک چندی از شکست ساقه ات گذشت عشق اگر چه با دلم انیس بود با تو رفت از این دیار و برنگشت
به قدر وسعت یک گریه (3)
خزان شد و ورقِ دفتر زمان برگشت سپس کتیبه خونین آسمان برگشت نوشته بود که فردا زمان دگر شده است زمین دگر شده است، آسمان دگر شده است
به قدر وسعت یک گریه (2)
ای آنکه عشق قسم خورده است بر نامت به وحدت کلمه میرسیم، در نامت هزار و یک گل این باغ از تو نام گرفت بهار رنگی اگر داشت، از تو وام میگرفت
به قدر وسعت یک گریه (1)
«امام رفت» خبر ساده بود، اما سخت شبیه باور یک جنگل بدون درخت و اینکه هیچ گلی وا نمیشود، دیگر درخت، قطع شده، پا نمیشود، دیگر
به قدر وسعت یک گریه (1)
در انتظار تو دل را قسم به جان دادم و نامهای به نشانی آسمان دادم و شب به خواب من آمد، امام کودکیام و من صداش زدم با تمام کودکیام