مسیر جاری :
واژهی حجر در قرآن
«حجر» در اصل به معناي منع و احاطه و تسلط بر يک شيء است. وقتي حاکم، سفيهي را از تصرف در مالش منع کند، گفته ميشود «حجر الحاکم علي السّفيه» و از اين رو است که عقل را حِجر ناميدهاند؛ زيرا عقل فرد را
واژهی حَبل در قرآن
«حَبل» در لغت به معناي، ريسمان، عهد و پيمان، امان، وصال و رسيدن، ريگ کشيده و طولدار است و در «حبل الوريد» به معناي رگ حلق است.
واژهی جِنَّه در قرآن
همانگونه که در واژه «جَنّه» - به فتح جيم - بيان شد، ماده اصلي آن «جَنن» به معناي پوشش و ستر است. اگر بر جنيان واژه جنّ اطلاق شده، بدين جهت است که آنها از ديدگان مخفياند
واژهی جَنَّه در قرآن
«جَنّه» به فتح جيم از ماده «جنن»، به معناي باغ داراي درخت همراه با طراوت و نشاط است. جمع آن «جنّات» و «جنان» است. در صورتي به باغ جنت ميگويند که درختان زمين آن را پوشيده باشند
واژهی جُنُب (به ضم جيم و نون) در قرآن
اصل در معناي اين کلمه جانب، ناحيه و دور بودن است؛ مثل جَناب که گفته ميشود: «هذا من ذالک الجَناب»: اين از آن ناحيه است. «قعد فلان جَنْبةً» يعني از مردم کنارهگيري کرد و در ناحيهاي جداي از آنان قرار گرفت...
واژهی جَنْب (به فتح جيم) در قرآن
«جنب» در لغت به معناي پهلو، زير بغل تا تهيگاه، نزديک، و معظم و اکثر از يک شيء است؛ چنان که وقتي گفته ميشود «هذا قليل في جنب مودّتک»: اين کار ما در مقابل محبتهاي شما کم است. اين کلمه گاه
واژهی جناح در قرآن
«جنح» ماده اصلي «جناح» است که در اصل به معناي ميل و تجاوز است و زماني که گفته ميشود «جنح الي کذا» يعني به سوي آن ميل کرد، چنان که به گناه، جُناح - به ضم - گفته ميشود؛ زيرا گناه تجاوز از مسير حق
واژهی جحيم در قرآن
«جحيم» در لغت به معناي آتش شديد برافروخته و هر آتشي است که بعضي از آن بر روي بعضي ديگر قرار گرفته باشد. نيز به آتش بزرگ برافروخته شده در درّه و به مکان بسيار گرم جحيم گفته ميشود.
واژهی جبّار در قرآن
«جبّار» برگرفته از ماده «جبر» به معناي وادارکردن افراد بر امور ناخوشايند آنان، اصلاح شکستگي و اصلاح با نوعي اعمال قدرت است و به کساني که مدعياند خداوند بندگان خود را بر گناهان اکراه ميکند، مجبره
واژهی جار در قرآن
«جار» از ماده «جور» در لغت به معناي مجاور منزل، محل سکونت شخص، پناهدهنده، پناهخواه، همسر مرد، همپيمان، ياريکننده، شريک در تجارت است: