مسیر جاری :
واژهی دابّه در قرآن
«دابّه» برگرفته از ماده «دبب» به معناي حرکت آرام است و به هر حيوان روي زمين دابه گويند. تصغير آن «دُويبه» است. به اعتقاد ابن فارس معناي اصلي دابه حرکت آرام و سبکتر از راه رفتن است.
واژهی دين (به کسر دال) در قرآن
«دين» در لغت به معناي حساب، جزاء، عادت و طاعت آمده است و معناي اصلي آن منقاد و رام بودن است؛ بدين جهت معناي «دان له دينا» اين است که منقاد و مطيع او گشت. اگر به عادت نيز دين گفته
واژهی خير در قرآن
«خير» مخالف شر است و به معناي هر چيزي است که انسانها به آن رغبت ميکنند همانند عقل، عدالت. خير و خوبي گاه مطلق است؛ يعني در هر حال مورد علاقه است و گاه نسبي است، مثل مال که نسبت به فردي شر
واژهی حيات در قرآن
«حيات» ضد مرگ است و ماده اصلي آن، يعني «حيي» داراي دو معناي اصلي است: 1. حيات و زندگي که ضد مرگ است. اگر باران را حي نام نهادهاند، بدين جهت است که موجب زنده شدن زمين ميشود؛ 2. حيا،
واژهی حکمت در قرآن
به اعتقاد فراهيدي بازگشت «حکمت» به عدل و دانش و بردباري است. راغب حکمت را دستيابي به حق با علم و عقل تعريف ميکند و مينويسد: حکمت خداوند شناخت موجودات و ايجاد آنها به صورت متقن است و
واژهی حصر در قرآن
«حصر» در لغت در اين معاني زير به کار رفته است: ممنوع شدن از ادامه کار توسط دشمن، محبوس گشتن، باز ايستادن از سفر به سبب بيماري، در تنگنا قرار گرفتن،
واژهی حساب در قرآن
«حساب» در لغت به معناي شمردن و نيز به معناي کافي بودن است. اين کلمه از «اَحسَبه الشيء» گرفته شده که بدين معناست: آن چيز او را کفايت کرد، به حدي که گفت مرا کافي است.
واژهی حس در قرآن
فيومي مينويسد: «حسّ» و «حَسيس» به معناي صداي آهسته و نيز به معناي کشتن است که از نظر وزن و معنا همسان با صيغههاي باب «قتل» است و در هيئت باب افعال، يعني «احسّ، احساس» به معناي علم است.
واژهی حرام در قرآن
«حرام» در اصل به معناي منع و سخت گرفتن و نيز ضد حلال است. جمع آن «حُرُم» است. «حُرمة» اسم مصدر از احترام به معناي چيزي است که بياحترامي به آن جايز نيست و جمع آن حرمات است، مثل غرفه و
واژهی حديد در قرآن
«حديد» از ريشه «حدد» داراي دو معناي اصلي است: يکي منع و ديگري حد و منتهاي يک شيء؛ به همين جهت بر حائل و مانع بين دو شيء«حد» اطلاق شده و به دربان «حداد» گفتهاند؛ زيرا مانع ورود مردم ميشود و