نويسنده: عباس کوثري
«حيات» ضد مرگ است و ماده اصلي آن، يعني «حيي» داراي دو معناي اصلي است: 1. حيات و زندگي که ضد مرگ است. اگر باران را حي نام نهادهاند، بدين جهت است که موجب زنده شدن زمين ميشود؛ 2. حيا، آزرم، شرم که ضد وقاحت و هرزگي است و در هيئت «استحياء، يستحيي» شکل گرفته است. (1) ماده حيات در قرآن کريم در وجوه مختلفي به کار رفته است.
ماده حيات در آيه 24 سوره انفال نيز به همين معناست: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ» اي مؤمنان دعوت خدا و رسولش را استجابت کنيد، زماني که شما را به سوي چيزي فراميخواند که به شما زندگي و حيات ميبخشد. دليل بر اين معنا اين است که دعوت پيامبر و اطاعت از او با زندگي و حيات ايماني تناسب دارد نه تکويني.
قرآن کريم ميفرمايد: «اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ»: (11) هيچ معبودي نيست جز خداوند يگانهي زنده که قائم به ذات خويش است و موجودات ديگر قائم به اويند. هيچگاه خواب سبک و سنگين او را فرانميگيرد. آنچه در آسمانها و در زمين است از آن اوست. خداوند در آيات ديگر نيز ميفرمايد: «وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لاَ يَمُوتُ» (12) و «اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ»: (13) معبودي جز خداوند يگانه، زنده و پايدار نيست.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
کاربردهاي حيات در قرآن
1. قوه ناميه در نباتات و حيوانات
حيات در دو آيه: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» (2) و «وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً» (3) به معناي قوه رشد است.2. آفرينش اول
ماده حيات در «كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَكُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْيَاكُمْ» (4) به معناي آفرينش اول آمده است.3. هدايت ايماني
خداوند متعال ميفرمايد: «أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ». (5) مقصود از «أحْييناهُ» انسانِ هدايتيافته به ايمان است، به قرينه ذيل آيه که فرموده است: «كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ»؛ زيرا از آن استفاده ميشود که جريان مربوط به مؤمن و کافر است. مفسران نيز همين معنا را فهميدهاند، چنانکه در مجمع البيان و کشاف چنين ذکر شده است. (6)ماده حيات در آيه 24 سوره انفال نيز به همين معناست: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ» اي مؤمنان دعوت خدا و رسولش را استجابت کنيد، زماني که شما را به سوي چيزي فراميخواند که به شما زندگي و حيات ميبخشد. دليل بر اين معنا اين است که دعوت پيامبر و اطاعت از او با زندگي و حيات ايماني تناسب دارد نه تکويني.
4. حيات عقلاني و معنوي
قرآن کريم در سوره يس آيه هفتاد ميفرمايد: «لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ»: [تا اينکه پيامبر] افرادي را که زندهاند بيم دهد و فرمان عذاب بر آنان مسلم گردد. حياتِ متناسب با انذار و تأثيرپذيري از آن، حيات معنوي و عقلاني است و شخص با صفاي روحي و رشد عقلاني است که باطل را از حق تشخيص ميدهد.5. زندگي برزخي
قرآن کريم شهيدان راه خدا را زنده قلمداد ميکند و ميفرمايد: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»، (7) همچنين ميفرمايد: «وَلاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِن لاَ تَشْعُرُونَ»: (8) به کساني که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مگوييد، بلکه آنان زندهاند، شما نميفهميد. از آن جهت که بالفعل براي شهيدان زندگي و برخورداري از رزق و روزي ثابت شده است، مقصود حيات برزخي است.6. زندگي جاودانه آخرت
قرآن کريم ميفرمايد: «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ». (9) مقصود از زنده کردن استخوانها در حالي که پوسيده است، زندگي در آخرت و قيامت است. خداوند در پاسخ انکار اينگونه حيات و زندگي ميفرمايد: بگو همان کسي آن را زنده ميکند که نخستين بار آن را آفريد و او به هر مخلوقي آگاه است.7. اسم و صفت الهي
صفت حيات براي خداوند عين ذات اوست، نه آنکه از ديگري گرفته باشد و بر او عارض شده باشد. حيات حقيقي آن است که با مرگ آميخته نباشد؛ بر اين اساس ميتوان گفت حيات الهي ازلي و ابدي است. انسانهاي عادي از حيات، نمو و حرکت و حس و... ميفهمند؛ ولي خدا جسم نيست و هيچ موجودي همانند او نيست؛ به همين دليل در حيات الهي بايد حقيقت اصلي حيات را در نظر گرفت. حقيقت حيات به انجام کار و آگاهي است و اگر موجودي فاقد اين دو باشد، مرده است. حيِ کامل موجودي است که تمام موجودات از محدوده علم و آگاهي وي خارج نيستند و همه آفريدهي اويند، بدون آنکه نقصِ صفات مخلوقات در او بوده باشد. (10)قرآن کريم ميفرمايد: «اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ»: (11) هيچ معبودي نيست جز خداوند يگانهي زنده که قائم به ذات خويش است و موجودات ديگر قائم به اويند. هيچگاه خواب سبک و سنگين او را فرانميگيرد. آنچه در آسمانها و در زمين است از آن اوست. خداوند در آيات ديگر نيز ميفرمايد: «وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لاَ يَمُوتُ» (12) و «اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ»: (13) معبودي جز خداوند يگانه، زنده و پايدار نيست.
پينوشتها:
1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 2، ص 122.
2. حديد: 17.
3. ق: 11.
4. بقره: 28.
5. انعام: 122.
6. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3 و 4، ص 555. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 62.
7. آل عمران: 169.
8. بقره: 154.
9. يس: 78-79.
10. اسماعيل بروسوي؛ روح البيان؛ ج 1، ص 490.
11. بقره: 255.
12. فرقان: 58.
13. آل عمران: 2.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.