اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی

اجتهاد شرعی و مدارس فقهی دارای برنامه ها و دیدگاه های متفاوت، برای ما ثروت فقهی بزرگ به میراث گذاشته که امت مسلمان می تواند به آن افتخار نماید و علمای خود را گرامی بدارد. از این رو، باید آن را راهی برای...
جمعه، 10 بهمن 1399
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سهیلا قصیل زاده
موارد بیشتر برای شما
اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی

مقدمه

یکی از رحمت های خداوند متعال است که از فرزندان این امت چراغ های هدایت و کشتی های نجات قرار داد تا امت را به خیر و راه رستگاری راهنما باشند. قرآن را تفسیر کنند و سنت را برایشان تشریح نمایند و احکام شرعی را برایشان از آیات قرآنی و احادیث شریفه استنباط نمایند و از این راه مکاتب فقهی را گشود و مذاهب اسلامی متعدد گردید که هر مذهبی برای خود برنامه ای و هر مکتبی و هر مجتهدی روشی قرار داد. ولی همگان متفقند که منظور و هدف یکی است و آن تلاش برای دسترسی به حکم ارجح و ارایه ی آن به مسلمانان برای اجرای شریعت خدا و اجرای احکام او است. که قانون گذار یکی است و او خدای سبحانه و تعالی است و منبع یکی است وآن وحی «قرآن و سنت» است و تبلیغ کننده یکی است و او پیامبر اسلام [حضرت] محمد صلى الله علیه و آله وسلم است. امام بصیری رحمة الله علیه چه نیکو گفته است:
 
و کلهم من رسول الله ملتمس
غرفا من البحر او رشفا من الدیم
 
همگی از رسول الله ملتمساند، برای رفع عطش از آب دریا و یا از آب باران می نوشند.
 
این اجتهاد شرعی و آن مدارس فقهی دارای برنامه ها و دیدگاه های متفاوت، برای ما ثروت فقهی بزرگ به میراث گذاشته که امت مسلمان می تواند به آن افتخار نماید و علمای خود را گرامی بدارد. از این رو، باید آن را راهی برای نزدیکی به یکدیگر قرار دهیم که در شکل گیری اصل همین مطلب بوده و نه برخوردی که برخی از پیروان نادان مذاهب دنبال ترسیم آنند، تا اجتهاد فقهی را به منبع نیرویی برای امت و میدان افتخاری برای فرزندان خود تبدیل نمایند. و دسترسی به چنین هدفی تنها با درک این حقیقت از سوی همه ی پیروان مذاهب و مکاتب فقهی که اجتهاد فقهی دروازه ای از دروازه های وحدت اسلامی است و نه روزنه ای از روزنه های تفرقه و پراکندگی.
 
با توجه به داده هایی که به آن اشاره کرده ام، این موضوع را زیر عنوان (اجتهاد فقهی و تقریب مذاهب اسلامی) انتخاب نموده و آن را در چهار محور زیر مورد بحث و بررسی قرار داده ایم:
 
1- ماهیت اجتهاد فقهی و اهمیت آن.
2- وحی الهی و اندیشه ی بشری..
3- رابطه ی موجود میان پیروان مذاهب فقهی.
4- اجتهاد فقهی راهی برای تقریب و نه ابزاری برای پراکندگی.
 
 امیدوارم که بتوانم این موضوع را ارایه و با توجه به اهمیت شرعی که دارد، آن را مورد بررسی قرار دهم. هدف ما رضای خداوند است.

اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی
 

ماهیت اجتهاد فقهی و اهمیت آن در زندگی امت

علمای اصول می گویند: اجتهاد به معنای انجام تلاش و بررسی ممکن برای دسترسی به احکام شرعیه از راه استنباط از یک دلیل مفصل از ادله ی شرعی است.(1)
 
اجتهاد به معنای تلاش کردن برای شناخت حکم خداوند متعال در یک امر طبق ضوابط و اصولی که علمای امت آن را مشخص کرده اند، است. بنابراین، توشه ی هر مسلمان و دوست او در تعامل او با خداوند متعال از راه اجرای واجبات و پرهیز از محرمات او می باشد.
 
ولی با توجه به اختلاف ها و توانهای فکری و روش های درک استنباطی که میان بشر وجود دارد و با در نظر گرفتن تفاوت های آنها در توجه به مشاغل دنیوی که مانع می شود همگی این وظیفه را على السویه به نحو احسن انجام دهند، یکی از رحمت های خدا به بندگان او این بود که به آنها اجازه داد تا از کسانی که توان انجام چنین کاری دارند پیروی نمایند. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «و َمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»(2) چنان چه نمی دانید، از دانایان سؤال کنید. و بدین ترتیب اجتهاد برای مردم یک واجب کفایی گردید بدین معنی اگر کسانی توان انجام این کار را به اندازه کافی که نیاز مردم را در داشتن بصیرت به احکام دین خود وجود داشته باشند در آن صورت مسؤولیت این واجب اجتهادی از دیگران برطرف خواهد شد. و چنان چه اجتهاد برای هر زمان و مکانی برای شناختن شریعت خداوند متعال و پیروی از کتاب و سنت، که خداوند متعال آن را به عنوان دو منبع اساسی برای قانونگذاری قرار داده است، زمان ما از هر زمان دیگری به چنین چیزی نیازمند تر خواهد بود که این نیاز مربوط به مسایل بزرگ و رویدادهای تازه ای که آیات قرآنی و یا حدیث نبوی به آن اشاره ای نکرده است می باشد. و این مسأله به وجود یک برنامه ی قابل تجدید جهت استنباط احکام فقهی از آن و حل و فصل مسائل مستحدثه، نیاز خواهد داشت.
 
با توجه به این مسایل که به آن اشاره شد بنابراین، وجود گروهی از علما و مجتهدان در هر زمان لازم خواهد بود. چون هر زمانی مسایل تازهی خود را دارد که در گذشته وجود نداشته و مسلمانان نیاز دارند تا حکم خداوند را نسبت به آن مسایل بدانند که راه دسترسی به چنین احکامی همان اجتهاد و استنباط آنها و بکار گیری اندیشه است. و چنانچه هر عصر از اعصار خالی از مجتهدانی باشد که توجه و تلاش خود را معطوف احکام شریعت و جزئیات آن نمایند، در آن صورت همه ی مسلمانان در معصیت تقصیر در این مهم گرفتار خواهند شد که این معصیت تنها با حضور این گروه از علما در صحنه که دارای توان اجتهاد در استنباط احکام از منابع باشند، از دوش آنها مرتفع خواهد شد. و چنان چه جهاد در راه خدا مهم ترین فریضه خداوند بر بندگانش باشد و آنها را به انجام آن ملزم نموده و عالی ترین جایگاه این دین است، خداوند متعال به تنی چند از مردم اجازه داده است تا از رفتن به جهاد، جهت تفقه در دین که استنباط احکام دین از متون کتاب یعنی قرآن و سنت پیامبر است، خودداری نمایند. خداوند متعال در قرآن می گوید: (وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ) (التوبة: ۱۲۲)
 
شایسته نیست که همه ی مؤمنان رهسپار جنگ شوند که اگر نفری چند از آنها در دین تفقه نکنند از این مهم باز می مانند. و شکی نیست که این مسأله واضح ترین دلیل بر این مطلب است که اجتهاد و فهم احکام دینی همچون جهاد بر مسلمانان فریضه است، ولی این فریضه جنبه ی کفایی دارد بدین معنی که کافی است تنی چند از مردم اقدام به انجام آن کنند تا جایی که مرجعی کافی برای عموم مردم برای پاسخگویی به مسایل فقهی شان شوند.
 
اما موضوع اجتهاد باید گفت که پیرامون متن قرآن و یا سنت پیامبر است و به آن مربوط بوده و تابع و در جستجوی آن است. چون اجتهاد در یک مسأله از مسایل دین به معنای روشن شدن میزان صحت و اثبات متن مورد نظر و یا آشکار نمودن معنی و دلالت های آن است و در حالت دوم، انجام بررسی در میزان عمومی و یا خصوصی متن و یا اطلاق و تقیید و میزان قرار گرفتن در معرض تأویل و در علتی که حکم پیرامون آن باشد.
 
اما شافعی رحمة الله علیه در این باره می گوید: ( هیچ کس به هیچ نحو حق ندارد درباره ی حلال و یا حرام بودن چیزی سخن بگوید، مگر از روی دانایی و این عمل برخاسته از کتاب خداوند است. یعنی قرآن و یا سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا اجماع و یا قیاس باشد)(3) و معلوم است که هر یک از اجماع و قیاس اثری از آثار متن می باشند و تکیه گاهشان و استواریشان به متن خواهد بود.
 
از این رو برای اندیشه ی بشر جایز نیست که فراتر از مرز نص و مدلولهای آن از راه اجتهاد پیش برود. چون در صورت تخطی، حکم شریعت ابطال و به قدسیت آن تجاوز خواهد شد. شاطبی این حقیقت را با دقت ماهرانه ای توضیح داده اند، هنگامی که وی تأکید می کند که برای عقل بشر جایز نیست که فراتر از وحی و متن پیش برود و اگر چنین چیزی برای عقل جایز بود، در آن صورت می توانست مأخذ نقل - یعنی متن - را تخطی نماید و ابطال شریعت با عقل جایز می شد که چنین چیزی محال است.
 
بیان آن این است که معنای شریعت آن است که برای مکلفان – با نقل وارد شده به ما از سوی خدا و رسول او - مرزی از کرده ها و گفته ها و اعتقادهای آنها تعیین کرده است و چنانچه جایز باشد که عقل یکی از آن مرزها را تخطی کند و نادیده بگیرد، در آن صورت می تواند همه ی مرزها را نادیده بگیرد، چون آن چیزی که برای یک مسأله ثابت شود، برای دیگر مسائل نیز ثابت می شود که چنین چیزی را هیچ کس جایز نمی داند(4) و در راستای همین پایه ها، شیخ خضری بیگ یادآور شده است که مجتهد باید توان استنباط علت های احکام از متون خاصه و عامه را داشته باشد و باید اصول کلی را که شرع اسلامی بر آن استوار گردیده است، بداند تا برای او همچون شاهدان عدل نسبت به آنچه از علت ها در وقایع جزیی استنباط می نماید، باشند.(5)

اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی
 

اجتهاد طبق کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

بی تردید، تا کنون مجتهدی از مجتهدان امت اسلامی از جمله علمای گذشته، هیچ گفته ای که بر خلاف متن کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله باشد، نگفته اند و آنها بیش از دیگران نسبت به این مطلب بر حذر می باشند. و حتی در مخالفت در استنباط احکام الهی با هم بطور عمد اختلاف نمی ورزند. تا جایی که در صورت بروز اختلاف نظر، یکی از آنها نظر خود را موافق نظر او و یا در احترام به نقطه نظر مخالف او قرار می دهد. از این رو، گذشتگان است و همه ی پیشوایان اسلامی در راه رسیدن به حق و تحقق مقاصد شرع اسلامی با هم اختلاف روش داشته اند که این اختلاف ناشی از درک و فهم کتاب و سنت بوده که خداوند به آنها داده بود. به ویژه در بخش هایی که احتمال اختلاف در مسایل اجتهاد و استدلال در آن وجود داشته و این اختلاف آنها به منظور مخالفت با یکدیگر و یا تخطئه ی یکدیگر نبوده، از این رو اختلاف ناشی از فهم و مستند به ضوابط مربوط به جستجوی حقیقت یا عدم تعمد مخالفت، هیچ گاه منجر به نزاع میان آنها و یا ایجاد شکاف در وحدت مسلمین نبوده است.
 
بدین ترتیب، اهمیت اجتهاد در زندگی امت روشن می شود و به عنوان یک حرکت همیشگی است که مسلمانان را به احکام شرعیه ی مربوط به رویدادها و مسائل جدید در زندگیشان رهنمون می باشد، به گونه ای که فقه اسلامی به انجماد نخواهد رسید و به رویدادهای معاصر اکتفا نخواهد نمود، بلکه نقش پیشتاز خود را در ارایهی فرمولهای فقهی برای نیازهای زندگی مردم ایفا می نماید.
 

وحی الهی و اندیشه ی بشری

متلازم بودن وحی الهی با اندیشه ی بشری در زمینه قانونگذاری اسلامی چند سؤالی و مجموعه ای از مسایل را برای ما مطرح می نماید که باید به آن توجه نمود و به سؤال هایی که در این زمینه مطرح می شود، پاسخ داد.
 
این مسایل و سؤال ها به قرار زیرند
آیا اندیشه ی بشر «اجتهاد» می تواند جایگاه وحی الهی را در قانونگذاری اسلامی داشته باشد یا این که جایگاه دیگری دارا است؟ و دقیق تر بگوییم آیا اندیشه ی بشر همان قدسیت و عصمتی که اسلام برای وحی الهی قایل است، دارا است؟
 
و چنان چه وحی الهی مقدس و معصوم باشد و نمی توان آن را انکار و یا رد کرد اندیشه ی بشر در این ضوابط چه جایگاهی دارد؟
 
برای پاسخ به این سؤال ها و واقف شدن به نظر اسلام در آن باید در درجه ی نخست مفهوم وحی الهی و اندیشه ی بشری و دلیل های هر یک از آنها و زمینه های قانونگذاری که هر طرف از این دو طرف فراهم می نماید مشخص نماییم و می گوییم:
 
وحی: همانا اعلام خداوند متعال دایر بر اختیار یکی از بندگان خود به عنوان پیامبری از جانب خود که همه ی علوم و معارف مربوط به خداوند و هستی و بشر را به وی با روش محرمانه ای که برای بشر معمول نیست،(6) منتقل می نماید.

اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی
 

جایگاه وحی در قانونگذاری اسلامی

اما جایگاه وحی در قانونگذاری اسلامی آن است که ایمان به وحی امری است که با ضرورت از دین نسبت به آن آگاهی می یابیم. و انکار و یا رد آن جایز نیست. و انواع علم و معرفت و هدایتی که پیامبر از راه وحی دریافت می نماید، شک و تردید در آن جایز نیست، چون بخشی از بخشهای عقیده ای است که خداوند به بندگان خود دستور داده است که به آن ایمان آورند.
 
بنابراین، این قانونگذاری، قانونگذاری مقدسی است که از خطا و اشتباه مصون بوده و نادیده گرفتن و یا انکار آن جایز نیست. و فکر و اندیشه در آن راهی ندارد. از این رو این قاعده ی فقهی در این زمینه وجود دارد که می گوید: «لا مساغ للاجتهاد فی مورد النص»(7) بدین معنی که دلیلی بر اجتهاد در مورد متن وجود ندارد. و در مسایل قطعی اجتهاد وجود ندارد.(8) و هر آنچه از راه وحی به پیامبر رسیده است، بر مسلمانان واجب است که بطور قطعی و بدون تردید و ابراز نظر و یا اجتهاد به آن ایمان آورند، از این رو قرآن کریم در چندین آیه به این مطلب اشاره می نماید از جمله: (وَ کَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَ مَنْ حَوْلَهَا وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ)(9). بدین معنی که نیز یک قرآن به زبان عربی به تو وحی کرده ایم تا شهر مکه و اطراف آن را به وسیله ی آن به روز رستاخیز که شکی در آن نیست، هشدار دهی که در آن یک گروه از آنها در بهشت و گروه دیگر در جهنم خواهند بود.
 
و نیز این گفته ی خداوند متعال: (وَ کَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَ لَا الْإِیمَانُ و َلَکِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ)(10) بدین معنی که «و همچنین روحی از امر ما به تو وحی کرده ایم، تو پیش از این نه می دانستی کتاب چیست و نه می دانستی ایمان چیست. ولی ما آن را نوری قرار داده ایم که با آن بندگانی که مأمور می داریم، هدایت کنیم و تو مردم را به راه راست راهنمایی می کنی».
 
و نیز این گفته ی خداوند متعال: «وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا».(11) به این معنی که هیچ مرد و زن مؤمنی را چنانچه خداوند و پیامبر او، آنها را به کاری فرمان دهند اختیاری نیست. بنابراین، وحی الزام آور به کتاب خدا و سنت پیامبر در میان دیگر منابع قانونگذاری اسلامی محدود می شود.
 
اما اندیشه ی بشر : یعنی آن شرحها و تفسیرهایی که نسبت به مسایلی که از وحی الهی بر مبنای ضوابط اجتهادی مشخص آمد، بسیاری از مکاتب و مذاهب فقهی گوناگون را برای ما به ارمغان آورده است.
 
بدین معنی که آنها در بر گیرنده ی همه ی دستاوردهای اندیشه ی مسلمانان از زمان بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم تا به امروز در زمینه های معارف مربوط به خداوند متعال و هستی و انسان است که نشان دهنده ی اجتهادهای عقل بشر در تفسیر آن معارف عمومی در چارچوب اصول عقیده و شریعت و رفتار و اندیشه ی بشری و وحی الهی، بی آن که خط فاصلی میان اصول ثابت اسلامی که کتاب و سنت است و اندیشه ی بدست آمده از آن و از تفسیرها و اجتهادهایی که مربوط به آن است، وجود داشته باشد.
 
آری، اندیشه ی اسلامی که منظور ما است باید خاستگاهش ضوابط اسلام باشد، ولی با وجود آن، تشکیل دهنده ی موضع های اجتهادی علما و اندیشمندان اسلام است. از این رو، باید کسانی که به این بخش توجه دارند، آن جدایی تعیین کننده ی موجود میان او و پایه های ثابتی که از آن حرکت می کند را که وحی الهی دربرگیرنده ی کتاب و سنت است درک نماید.
 
اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی
 

حجت بودن اندیشه

اما حجیت اندیشه ی بشری و دلایلی که روی آن استوار است، عبارتند از:
 
اندیشیدن در قرآن کریم
 از آنجایی که اندیشه، مهم ترین مظهر از مظاهر وجود انسان است و این ویژگی، وجه تمایز انسان از حیوان است، خدا او را جانشین خود در زمین قرار داد و امانت بزرگ را به او واگذار نموده تا مسؤولیت خود را از راه اندیشیدن و تعقل تحقق بخشد. خداوند متعال در این باره می فرماید: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» (12) بدین معنی که «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها پیشنهاد کردیم، آنها از پذیرش آن سر باز زدند و انسان آن را بر دوش گرفت، انسان ستم کاری بود، غرق در نادانی.»
 
بنابراین، اندیشیدن فطرت خدا در آفرینش او است و اسلام که دین فطرت است اندیشیدن را رد نمی کند، بلکه خواهان اعمال آن و عدم تعطیلی نیروی آن و فراهم کردن زمینه ی گسترده برای آن است.
 
چیزی که این مسأله را تأیید می کند، هیچ کتاب آسمانی و یا غیر آسمانی همچون قرآن وجود ندارد که دعوت به اندیشیدن بنماید و از انسان خواسته باشد تا عقل خود را به کار گیرد و از نیروی اندیشه ی خود بهره بگیرد و او را همچون قرآن به اعمال آن تشویق کرده باشد و این موضوع در بسیاری از آیات قرآنی که خواهان تفکر عمیق در نشانه های این هستی و زندگی و انسان می باشد، آمده است.(13) از جمله این فرموده ی خداوند «وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ وَ أَنْهَارًا وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»(14) یعنی در آن نشانه هایی است برای مردمی که بیاندیشند. و این گفته ی خداوند: «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(15)؛ یعنی در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند و می گویند پروردگارا اینها را باطل نیافریدهای، تو از هر گونه عیب و نقص پاک و منزهی. ما را از گرفتار شدن به عذاب آتش دوزخ در امان دار.
 
و این گفته ی خداوند: «أَفَلَا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ* وَ إِلَى السَّمَاءِ کَیْفَ رُفِعَتْ* وَ إِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ* وَ إِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ* فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ»(16) یعنی: «آیا نمی بینند که شتر چگونه آفریده شد و آسمانها چگونه بر افراشته شد و کوهها چگونه نصب گردیده و زمین به چه سان هموار شده است. پس بیاد بیاور، چرا که تو یاد آورنده ای. و این گفته ی خداوند متعال: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(17) همه ی این آیات قرآنی و بسیاری دیگر دعوت صریحی از قرآن کریم از بشر دایر بر لزوم اندیشیدن و بررسی پدیده های هستی و تفکر در نشانه های این دین، جهت رسیدن به هدفی که خداوند متعال با ارسال پیامبران و شریعت ها بر آنان است. و در عین حال اقرار و تأکید بر صحت جنبش فکر بشر دارد تا زمانی که بیرون از ضوابط وحی و هدایت های او نباشد.

اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی
 
اندیشیدن در سنت پیامبر
با نگاه به آن چه از سنت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است، می بینیم که سمت و سوی قرآن را در دعوت به اندیشیدن و تفکر به یک زندگی عملی و واقعی هدایت نمود، که طی آن اصحاب خود و سپس آنها، مسلمانان را به بکارگیری عقل و تفکر در امور زندگی تشویق نموده اند، بی آن که میان زمینه های قانونگذاری که محدود به وحی هستند و دیگر زمینه هایی که اندیشه ی بشر حق تصرف و حرکت در آن را دارد، آمیختگی ایجاد شود.
 
واضح ترین چیزی که در این زمینه وارد گردید، این است که صحابه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)می پرسیدند که فرمان های او به آنها آیا جزو وحی است و یا این که نظرهای شخصی او است؟ پیامبر به آنها پاسخ داد که این گفته های او اجتهاد و نظر و اندیشه ی او است که پس از آن ها نظرهای خود را به وی ارایه کردند و با او به اندیشیدن پرداختند.
 
و از جمله مسائلی که در این خصوص روی داد، مشاوره کردن حضرت با اصحاب خود که اندکی پیش از نبرد بدر روی داد و پیاده شدن در رأی حباب بن منذر بود که گفت: «یا رسول الله أرأیت هذا المنزل اهو منزل انزلک الله، لیس لنا أن نتقدم ولا نتأخر عنه ام هو الرأی والحرب والمکیدة؟ قل بل هو الرأی والحرب والمکیدة قل یا رسول الله فأن هذا لیس بمنزل فانهض بالناس حتى نأتی ادنی ماء من القوم فننزله ثم نغور ما وراءه.»
 
بدین معنی که ای رسول خدا این منزل را که دیده اید، آیا منزلی است که خداوند تو را به آن فرود آورده و ما حق پیش رفتن و یا عقب رفتن از آن را نداریم و یا این که این نظر و جنگ و مکر است؟ پیامبر پاسخ دادند این نظر و جنگ و مکیده است. سپس به پیامبر گفت، این جا محل فرود آمدن نیست، مردم را به حرکت در آور تا به نزدیکترین مکانی که به آب نزدیک باشد برویم و پس از آن به ماورای آن پیش می رویم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این بحث خشنود شد و به او گفت: «تو به رأی اشاره داشتی.»(18) و و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مسأله ی اندیشه و اجتهاد و اظهارنظر را به جنگ و یا به بخش های مادی محدود نکرد، بلکه یاران خود را به اجتهاد و اندیشیدن حتی در امور مربوط به عبادت با این شرط که بیرون از حیطه ی وحی نباشد، تشویق نمود. از جمله وادار کردن صحابه به اجتهاد در اقامه ی نماز عصر و یا به تأخیر انداختن آن به هنگام رسیدن به سرزمین های بنی قریظه بود، هنگامی که به آنها گفت «من کان سامعا مطیعا فلایصلین العصر الی فی بنی قریظة»(19) کسی که می شنود و اطاعت می نماید، نماز عصر را فقط در محله ی بنی قریضه اقامه نماید.
 
معاذ بن جبل رضی الله عنه نیز می گوید هنگامی که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به عنوان قاضی به یمن اعزام داشت، حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) از او سؤال کرد چنان چه قضاوتی برای تو پیش بیاید، چگونه قضاوت خواهی کرد؟ وی در پاسخ گفت: قضاوت من با کتاب خدا خواهد بود. پیامبر گفت اگر پیدا نکردی ؟ گفت: با سنت رسول خدا. گفت اگر موضوع را در کتاب و در سنت رسول الله پیدا نکردی؟ جواب داد: با اجتهاد خودم قضاوت خواهم کرد و کوتاه نمی آیم. آن گاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دست بر سینه او زد و گفت: «الحمدلله الذی وفق رسول رسول الله لما یرضی رسول الله» (20) خدا را شکر می کنم که رسول رسول خدا را به چیزی که رسول خدا را راضی می کند، موفق کرده است.
 
بنابراین، این روایات و نظیر آن از سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان دهنده ی توجه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به تفکر و اجتهاد و بکارگیری رأی با این شرط که این مسأله در دایره ی وحی الهی باشد و از آن بیرون نرود و این مسأله نشان دهندهی حجیت عقل بشر از نظر اسلام است.

اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی
 
فقها و اندیشه ی بشری
علمای امت و فقهای آن از صحابه و تابعین و پیشوایان مجتهد، حقیقت اندیشه ی بشری و جایگاه آن را درک کرده، بطوری که اجتهاد و تفکر و بکارگیری نظر خود، با رعایت شرعی، را به عنوان اصلی از اصول شریعت قرار داده و برای آن از روش های زیادی همچون قیاس و استحسان و مصالح مرسله و سد ذرائع و رفع ضرر و دیگر وجوه اجتهادی که با ضوابط وحی منافات ندارد، استفاده نموده اند. و علمای اسلام با استفاده از اجتهاد و تفکر، نزدیک به مرز اجماع در نظر رسیده اند. امام شافعی می گوید: خداوند متعال به بندگان خود عقل هایی داده که بوسیله ی آن تفاوت میان متفاوت را نشان داد و آنها را به راه حق از نظر متن و دلالت هدایت نموده.(21)
 
ابن حزم در بحث خود درباره ی حجیت عقل و در پاسخ به کسانی که اعمال آن را باطل دانسته اند، می گوید: (ما نمی گوییم هر معتقد به مذهبی در آن اعتقاد خود محق است. و نگفته ایم هر استدلالی که به وسیله ی آن نسبت به مذهبی استدلال شود، ذی حق است، ولی گفته ایم بعضی استدلال ها منجر به مذهب صحیحی می شود، چنانچه آن استدلال به گونه ی مطلق مرتب بوده باشد، همان گونه که آن را بیان کرده ایم و حکم آن را گفته ایم. استدلال اگر فاسد باشد می تواند به مذهب فاسدی منجر شود، چنان چه بر خلاف روش استدلال صحیح باشد.)(22) اما ابن تیمیه کسانی را که بر دلایل عقلیه به طور مطلق اشکال می گیرند تخطئه کرد، چون آنها گمان می کنند که دلایل عقلیه همان گفته های نوآور برخی از سخنوران و فلاسفه است.(23)
 
بنابراین، این راهنمایی های فقیهان نشان دهنده ی وجود تفاوت میان اندیشه ی بشری غیر پایبند به دستور کتاب و سنت و اندیشه ی بشری پایبند به آن متون الهی و نبوی است. پس آنچه مطابق کتاب و سنت باشد، پذیرفته شده است و شک و تردیدی نسبت به آن وجود ندارد و آنچه بیرون از دستور کتاب و سنت باشد، از نظر شرعی اجتهادی مردود است که نمی توان روی آن حساب کرد. لازم است در این زمینه بررسی کوتاهی در قانونگذاری اسلامی انجام دهیم تا از دستاوردهای اندیشه ی اسلامی در این زمینه آگاهی یابیم.
 

اندیشه ی اجتهادی در زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

هر چند که قانونگذاری در این عصر بر پایه ی وحی الهی یعنی کتاب و سنت استوار بود، ولی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسایل مشخصی نسبت به برخی قضایا قانون گذاری اجتهادی می نمود و مسلمانان را به تمرین کردن این روش در کارهای فکری، آموزش می داد. از جمله اجتهادهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، گرفتن فدیهی اسیران بدر(24) بود و اجازه ی ایشان به کسانی که از حضور در جنگ تبوک تخلف ورزیده بودند، مبنی بر باقی ماندن در مدینه بخاطر عذرهایی که آورده بودند.(25)
 
علاوه بر آن، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به برخی از صحابه اجازه داد از اندیشه ی خود بهره بگیرند، همان گونه که این امر در گفتگوی وی با معاذ بن جبل (رضی الله عنه) به هنگام اعزام وی به یمن به عنوان قاضی نمایان است.(26)
 
با این وجود، پیامبر سعی می کرد تا صحابهی خود را به اجتهاد و بکارگیری اندیشه ی خود تشویق نماید، همان گونه که در داستان به جا آوردن نماز در بنی قریظه روی داد و بر آنها اختیار انتخاب وقت اقامه ی نماز عصر را داد و بر نتیجه ی کار دو گروه، صحه گذاشت. چون هر کدامشان اندیشه ی خود را در فهم و ادراک نص به کار گرفت.
 اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی


اندیشه ی اجتهادی پس از عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

پس از پیوستن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به رفیق اعلى و منقطع شدن وحی، استفاده از رأی و اجتهاد بیش از گذشته نمایان گشت و این موضوع هماهنگ با تغییرات تمدنی که برای امت و مسایل تازه ای که در زندگی آنها روی می داد، بوده است.
 
خلفای راشدین در مورد این گونه مسائل مستحدثه، در صورت پیدا نکردن نص مربوط به آن در کتاب و سنت اجتهاد می ورزیدند و نظرات خود را به بحث و مناقشه می گذاشتند. اما سخن آنها در مورد نکوهش رأی، مربوط به رأی فاسد و اجتهاد درباره مسایلی که نص پیرامون آن وجود داشته و یا رأیی که از طرف علمایی که به اصول شریعت و مقاصد عمومی آن آگاه نبوده اند، بوده است. (27) اما آن نظر و رأیی که از اندیشه استنباط شده، از کتاب و سنت باشد، از نظر آنها پذیرفته بود و آنها می دانستند که شریعت برای تحقق منافع بندگان خدا و زدودن مفاسد از آنها آمده است. جنبش اندیشه اسلامی در این عصر به دو سمت عمده حرکت می کرد:
 
 نخست - اجتهاد در چگونگی فهم متون شرعی
برای مثال می بینیم که قرآن کریم به مؤلفة قلوبهم یعنی مستضعفان سهمی از زکات را طبق آیه ی زکات، زمانی که مسلمانان در حالت ضعف بوده و نیاز به تألیف و نزدیکی دل ها و دور کردن شر از آنها بوده اند، قایل بود، ولی پس از آن که مسلمانان نیرومند شدند و دولت آنها در زمان عمر بن خطاب عظمت پیدا کرد دیگر نیازی به اجرای آن حکم نبود. از این رو، عمر برداشت سهم المؤلفة قلوبهم را از زکات متوقف کرد. وی با این کار خود این حکم را از راه وحی قطع نکرد، ولی او با اندیشه ی خود متوجه می شود که شرطهای اجرای این حکم دیگر فراهم نبود و شرایط جدید به وجود مستضعفان که همان المؤلفة قلوبهم باشند در جامعه ی اسلامی پایان داده است.
 
دوم – اجتهاد در مسایل مستحدثه که مصلحت مورد نیاز را جلب و یا فساد آشکاری را دفع می نماید
نظیر اجتهاد عمر بن خطاب و تنی چند از صحابه در منع تقسیم سرزمین عراق بین شرکت کنندگان در فتح این سرزمین. چون وی با اندیشه ی خود متوجه می شود که تقسیم این سرزمین ها موجب حصر ثروت های فراوان در میان عده ای اندک و محروم شدن تودهی عظیم مردم و دولت می گردد، بر مبنای این گفته ی خداوند متعال: «مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَى وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنْکُمْ وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ».(28)
 
تابعان و کسانی که پس از آنها آمدند نیز همین روش را دنبال کردند و از اندیشه و نظر خود در مسایل تازه ای که در اثر پیشرفت زندگی پیش می آمد، بهره گرفتند. تا این که مکاتب فقهی ظاهر گردید و مذاهب نیز که نشانه گر ماهیت انعطاف احکام شرعی اسلامی بود، ظهور کردند و از این راه، میراث قانون گذاری عظیمی از خود بر جای گذاشتند. به گونه ای که زندگی بسیاری از ملت ها در زمان ها و مکان های گوناگون را پوشش میداد که این مسأله نشانگر دلیل قاطعی بر نرمش و استمرار جنبش اندیشه ی اسلامی نوآور بود که توانسته بود با رویدادها و با استمداد از درک دقیق کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او همراهی نماید، بی آن که در این کار با پیچیدگی و یا جمود و یا تنگنا روبرو شود تا جایی که این اندیشه، همدوش فهم اسلامی منضبط بدون افراط و یا تفریط بوده است.
 
با توجه به آنچه گفته شد، می توانیم حقایق زیر را اثبات نماییم:
١ - وحی الهی موجب تثبیت پایه های عقیده ی اسلامی مبنی بر ایمان به خداوند متعال و فرشتگان و کتاب های آسمانی و پیامبران خداوند و روز رستاخیز و قضا و قدر و خوب و بد آن گردیده و عقل بشری حق دخالت در ماهیت آن را ندارد، مگر به مقداری که آدمی بتواند عناصر آن را از راه ارایه ی دلیل و برهان علمی و منطقی که توسط آن دسترسی به ایمان به آن ارکان عقیدتی امکان پذیر می گردد.
 
۲- هر اندیشه ی بشری که بر متون قرآن  و سنت استوار نباشد، اندیشه ی اسلامی نخواهد بود. حال این اندیشهی خواه اندیشه تصوف باشد و خواه قانونگذاری عملی. چون اندیشه ی بشری برخاسته از عقل مستقل و خاستگاه آن مفاهیم اسلامی ثابت نبوده و نمی توان آن را اندیشه ی اسلامی توصیف کرد. هنگامی که می گوییم؛ اندیشه ی اسلامی به معنای تکیه داشتن به اسلام است. بنابراین، اندیشه ای که خاستگاه آن اسلام نباشد نمی توان از نظر منطق و یا از نظر عقل، آن را اسلامی دانست.
 
٣- ما نمی توانیم اندیشه ی بشری اسلامی را اندیشه ی خود اسلام بدانیم و نمی توانیم آن را نماینده ی اسلام، عقیده و شریعت اسلام بدانیم. بلکه چنین عقیده ای صورتی از صورت های فهم وحی الهی خواهد بود. و بر این اساس، مکاتب اندیشه ی اسلامی متعدد و اجتهادها و نقطه نظرهای در فقه و شریعت متنوع گردید، تا جایی که امام شافعی رحمة الله علیه در این باره می گوید: مذهب ما راجح است که خطا در آن محتمل است، ولی مذهب دیگران مرجوح است که احتمال صواب در آن وجود دارد.)
 
4 - جایز نیست که اسلام را به عنوان یک اندیشه و یا یک نظریه بدانیم، چون اندیشه و نظریه، زاییده ی عقل انسان است، در حالی که اسلام این گونه نیست، بلکه اسلام وحی مقدس است که از سوی خداوند متعال نازل گردیده و تفاوت میان وحی الهی و اندیشه ی بشری بسیار است.
 
و روی همین اصل می گوییم: وحی الهی دین مقدسی است که ما نمی توانیم متون و نصوص آن را دست کاری کنیم و یا به آن اعتراض داشته باشیم. اندیشه ی بشری به عنوان وجهی از وجوه فهم این وحی توسط انسان است. بنابراین، چیزهایی که موافق کتاب و سنت باشند، از نظر شرعی پذیرفته می شوند و مسایلی که مخالف کتاب و سنت باشند، از نظر شرعی مردود است و از آنجایی که اجتهاد هم، گونه ای از گونه های اندیشه ی بشری منضبط به اصول شرع و دستورات آن است و از آنجایی که وجهی از وجوه فهم وحی الهی است، صاحبان شأن و منزلت از علما و فقها و اندیشمندان، باید اندیشه را راهی برای همکاری و نزدیکی قرار دهند، نه این که آن را به وسیله و ابزاری برای برخورد و دوری تبدیل کنند. از این رو، آن ها نباید نسبت به نقطه نظر و اندیشه ای اسلامی به زیان نظر و اندیشه و اجتهاد اسلامی دیگری [اقدام نمایند]. و دو نظر اجتهادی وجهی از وجه های فهم اسلام که «وحی» است، می باشد مادامی که طرفین در درون دایره ی اجتهاد شرعی منضبط قرار دارند. تا جایی که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره می گویند: چنان چه مجتهد، حکمی را صادر نماید و حکم او صحیح باشد دو اجر خواهد داشت و چنان چه حکمی را اجتهاد نماید که آن حکم اشتباه باشد، او برای این حکم خود یک اجر خواهد داشت.»(29)

اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی
 

رابطه ی میان پیروان مذاهب فقهی

چنان چه اجتهاد یک وظیفه و یک حکم تکلیفی باشد و مادامی که تنوع در آن نشانه ی صحت و موضوعیت باشد و نه نشانه ی بیماری و خودخواهی و تا زمانی که اجتهاد تأکید کننده ی همکاری واقعی میان امت و دین آن، برای بررسی مسایل تازه و رویدادها و امور مستحدثه جهت هماهنگی با پیشرفت تمدنی امت ها در هر زمان و مکانی باشد، روابط میان پیروان مذاهب فقهی اسلامی نیز باید چنین ویژگی توافقی داشته باشد تا حالتی از حالت های تلاقی اندیشه و قانون گذاری میان مسلمین با مکاتب و مذاهب گوناگون آنها باشد. از این رو، ما چگونه می توانیم آن روابط میان پیروان مذاهب در گذشته و در حال حاضر را ارزیابی کنیم؟ برای پاسخ به این سؤال ما می گوییم: امت اسلامی، قرآن کریم را نوشته شده و حفظ شده از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دریافت کرد و روایت حدیث نیز از سوی صحابه و تابعان در کلیه ی سرزمین ها گسترش یافت و علما به همه جا مسافرت کردند و سنت پیامبر را تدوین می نمودند و سرانجام این تلاش ها به صورت مکاتب فقهی تبلور یافت و اصول و برنامه های آن مذاهب مشخص گردید و علما پیرامون برخی از اصول شرعی و مقدم شمردن برخی بر برخی دیگر آن با هم اختلاف نظر پیدا کردند.
 
این اختلاف در برخی اصول منجر به اختلاف در فروع فقهی گردید. بحث میان علمای مذاهب فزونی یافت و مناظرات و مناقشاتی میانشان برگزار شد. همه ی این مسایل، موجب توجه خلفا به علوم و به ویژه به علم فقه و شرکت آنها در این علوم و نظارت بر مناظرات و مباحث گردید.
 
اشتغال برخی از علما به فقه فرایض باعث گسترش دایرهی اختلاف می گردد، ولی اختلاف محکوم به دلیل و برهان نبود. علما در آن زمان مخالف تقلید بودند و به دلیل توجه داشتند و تعصب را مردود و طرفدار حق از هر طرفی که باشد، بودند.
 
و چنانچه صحابه و تابعان و پس از آن ها علما و مجتهدان در بسیاری از مسایل فقهی با هم اختلاف نظر داشتند، این اختلاف آنها یک ضرورت علمی و یک مسألهی طبیعی بود که فهم و ادراک متون و ادلهی شرعیه، آن را اقتضا می کرد و نه اختلاف ناشی از تقلید و تعصب. اما تقلید کنندگان و پیروان مذاهب، برای هر یک از آنها دلیل اظهار می شد و به صحیح بودن آن از نظر علمی و موضوعی متقاعد می شد، پس از آن مذهب خود را کنار نمی گذاشت.
 
اختلاف میان صحابه و تابعان و پیشوایان مجتهد موجب ستیز و دشمنی و جدایی میانشان نمی گردید. برخی از آنها یکدیگر را دعوت می کردند و برخی پشت سر برخی دیگر نماز می خواندند، اما این مقلدان، دشمن یکدیگر شده اند و نسبت به یکدیگر کینه به دل گرفته اند و نماز خواندن را پشت سر کسانی که در مذهب با آنها اختلاف داشتند، رها کردند و اتباع مذاهب دیگر را سرزنش می کردند.
 
 شیخ محمد رشید رضا در این باره می گوید: «متعصبان به مذاهب نپذیرفتند که اختلاف رحمتی برای آنها است و هر یک از آنها نسبت به لزوم تقلید مذهب خود از خود تعصب نشان داده و پیروان خود را از تقلید دیگران حتی به خاطر منافع شخصی خود تحریم کردند، برخی نیز یکدیگر را طعن کرده به گونه ای که در کتاب های تاریخ و غیره معروف است تا جایی که برخی از مسلمانان چنان چه در کشوری که مردم آن به مذهبی جز مذهب او تعصب داشته باشند، نگاه شان را به او همچون نگاه آنها به شتر اجرب یعنی شتری که دچار بیماری جرب و پوستی است. (30)
 
شوکانی می گوید برخی از کسانی که از زیدیه مدعی علم شده بودند، مرد صالحی را به خاطر این که او دست های خود را بر خلاف روش آنها برای دعا برداشته بود، تکفیر کردند و یادآور می شود که لقب سنی در یمن در زمان خود لقب نکوهش بود، چون آنها معتقد بودند که سنی تنها به کسانی گفته می شود که طرفدار معاویه و در ستیز با حضرت علی (علیه السلام) است.(31)
 
اختلاف و کشمکش میان مقلدان پیروان مذاهب به درجه ی خطیری رسید. به نحوی که با یکدیگر دشمن و در تلاش به توطئه و اذیت و آزار یکدیگر شدند که این مسأله موجب پیدایش فتنه های بسیاری گردید.
 
تاریخ، رویدادهای متعددی از این موارد را برای ما بازگو می کند، از جمله این رویدادها را حافظ بن کثیر یادآور می شود؛ عزیز مصر، پادشاه الافضل ابن صلاح الدین در سالی که در آن در گذشت، که سال 595 هجری بود، تصمیم می گیرد حنبلی ها را از کشورش اخراج نماید و به بقیه ی برادران خود نامه نوشت تا آنها را از کشور بیرون برآنند(32)
 
و نیز نوشته ی وی درباره وقوع فتنه ای بزرگ در بلاد خراسان به خاطر عزیمت فخرالدین رازی به آن دیار و این که پادشاه غزنه که وی را اکرام نمود و مدرسه ای برای وی در هرات بنا کرد، ولی اهالی آن سامان که پیرو مذهب ایشان نبودند، به وی کینه ورزیدند و با او مناظره کردند و مناظره منتهی به ضرب و شتم او گردید و مردم تحریک شدند و سرانجام پادشاه، دستور اخراج وی را از کشورش صادر کرد.(33)
 
و نیز روایت او از اختلاف شدید میان حنفیها و شافعیها تا جایی که این اختلاف گاهی به خرابی کشور منجر می شد. یاقوت حموی در سخن خود پیرامون شهر اصفهان و در پی یادآوری عظمت گذشته ی این شهر می نویسد: «خرابی در این شهر و در بخش های آن در اثر زیادی فتنه ها و تعصب میان شافعی ها و حنفی ها و جنگ های میان این دو گروه، گسترش یافت. بطوری که هر فرقه ای، محلهی فرقهی دیگر را غارت می کرد و آن را به آتش می کشید و خراب می کرد و هیچ گونه احساس وجدان و تعهد نسبت به یکدیگر نمی کردند و این مسأله در سایر قصبات و روستاهای این شهر نیز وجود داشت.»(34)

اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی
 

کشمکش میان شیعیان و اهل تسنن

و اما کشمکش میان شیعیان و اهل تسنن شهرت آن بیش از گفته ها است. کتاب های تاریخ سرشار از این رویدادهاست. از جمله روایت ابن اثیر در ذکر رویدادهای سال 443 هجری است. وی می گوید: «در این سال یک بار دیگر فتنه میان اهل تسنن و شیعیان شعله ور شد و شدت آن چندین برابر گذشته بود.» وی سپس درباره ی چگونگی متحول شدن این اختلاف به جنگ و غارت بخاطر کشته شدن یک مرد هاشمی از اهل تسنن سخن می گوید: خانواده ی این شخص جنازه او را حمل کردند و مردم را به انتقام خون او تحریک کردند، آن گاه متوجهی مشهد «حرم» شدند و اشیای آن را غارت و بسیاری از قبور امامان را به آتش کشیدند. پس از آن شیعیان به منازل فقهای حنفیان یورش برده و آن را غارت کردند و ابوسعد سرخسی که مدرس حنفی ها بود را به قتل رساندند و خانه های فقیهان را به آتش کشیدند.(35)
 
تعصب مذهبی نفرت انگیز منجر به ایجاد اختلاف و شکاف میان فرزندان امت اسلامی و متلاشی شدن وحدت و تقسیم شدن آن به امت های متخاصم در حال جنگ و جدال می گردد. دشمن در کمین نیز که دنبال این چند دستگی و هرج و مرج بود، این امت را به کنترل خود در آورد و به خوار کردن و قهر آن پرداخت. علت مستقیم در همه ی این مسایل، نبودن برنامه ی صحیح برای انجام گفتگو میان فرزندان امت واحده بوده است. چون گفتگو میان فرقه ها و مذاهب اسلامی هر گاه با بحث و تفاهم شایسته آغاز می شد، سرانجام در معرض روش های تند و تیز قرار می گرفت و روح تنگ و سخت گیری نسبت به مخالفان بروز می نمود و به متهم کردن تفکر و نیت هایشان از خود شتاب نشان می دادند و یکدیگر را به شبهه و سوء ظن متهم می کردند، از این رو، بسیاری از کسانی که در بخش بحث های فقهی امت اسلامی تصور کرده اند که حقیقت با تکیه بر تفسیر حرفی متون، نمی تواند چند وجه داشته باشد و نمی توان حقیقت را از سیاق منظور آن جدا کرد و یا احکام را به علت ها و هدف های آن ربط نداد.
 
تأمل آرام و دقت در تعامل با متون شرعی و جمع میان آن و دیگر متون متعدد بدون تردید، نیاز به رسیدگی عقلی و اجتهاد در دسترسی به حق و صواب دارد که به دسترسی به وضعی منجر خواهد شد که با کشمکش و جدایی کاملا متفاوت خواهد بود و سعه ی صدر اسلام توان تحمل اختلاف آرا و نقطه نظرها را خواهد داشت و این سینه با اجتهادی که حتی اگر صاحب آن به خطا و اشتباه برود و از صواب دور شود تنگ نخواهد شد.
 
از این رو، طرفهای گفتگو از پیروان مذاهب اسلامی، درباره ی مسایل اسلام و احکام آن باید درک کنند که وحدت «حقیقت»، تعدد دیدگاه ها و اختلاف نظرها در تفسیر آن را لغو نمی نماید. بنابراین، تاریخ، وجود اختلاف میان صحابه را در بسیاری از امور که متون قرآنی و احادیث نبوی درباره ی آن وارد گردیده، بازگو کرده است. نیز پیرامون اختلاف نظر میان تابعین و پیروان آنها و پس از آن ها میان پیشوایان مجتهد از صاحبان مذاهب را در مورد بسیاری از مسایل فقهی سخن گفته، بی آن که در این اختلاف نظر، میان آنها درگیری شود و یا نسبت به هم پرخاش و توهین کنند، بلکه قاعده ای که میان آنها وجود داشت، این بود که اختلاف در نظر نمی تواند اصل قضیه را ملغی نماید و اصلی که روی آن حرکت می کنند، نشان می داد که مذهب ما ارجحیت دارد که خطا در آن محتمل بوده و مذهب غیر از ما مرجوح است که صواب در آن محتمل است.
 
در انجام گفتگو میان مذاهب و فرق اسلامی ضرورت دارد که میان مسایل مربوط به وحی که نمی توان آن را نادیده گرفت و یا هر مرد و زن مسلمانی نمی توانند چیزی جز آن را انتخاب کنند و مسایل اندیشه ای و اجتهادی و تفسیر متون و توضیح معانی و مقاصد آن و مسایل مربوط به امور دنیوی یا امور مربوط به عادات تا جایی که گفتگوکنندگان بتوانند در گفتگوی خود درباره ی مسایلی که منافع و نیازهای مردم را تأمین نماید، تبادل نظر کنند، بی آن که با مشکلاتی نظیر خروج از اسلام مواجه شوند و یا احکام آن را سبک و یا ارکان آن را ویران نمایند.

اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی
 

گفتگوی دینی منضبط

چنانچه امروزه بخواهیم گفتگوی میان پیروان مذاهب و فرق اسلامی در حرکت خود و رسیدن به هدف های خود موفق شود، باید چند حقیقت زیر را در نظر بگیریم:
 
اجرای احکام اسلام در عصر ما نیاز به اجتهاد عقلی گسترده دارد. چون متون شرعی - قرآن و سنت پیامبر - محدود و پایان پذیرند و رویدادها و مسایل نو تابع حرکت زمان و تحول در گوناگونی و نامتناهی آن می باشند. و قانون گذاری به ناچار باید همراه حرکت زمان و تحول آن به پیش برود تا از این راه جاویدانی اسلام و صلاحیت و سازگاری شریعت آن برای هر زمان و مکانی تحقق یابد. به هنگام نبودن نص، بکارگیری اجتهاد بعنوان راهی برای دسترسی به حکم شرعی امری لازم است و این مسأله با نص، ثابت گردیده است. این موضوع در حدیث معاذ بن جبل به هنگام واگذاری پست قضاوت یمن به ایشان از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح شد. پیامبر همان گونه که قبلا اشاره کردیم، از او سؤال کرد اگر قضاوتی برای او پیش بیاید و مسایلی را برای وی مطرح کردند که احتمالا راهی برای آن در قرآن و یا در سنت شد، چگونه با آن برخورد خواهد کرد؟ وی در پاسخ گفت: درباره ی آن اجتهاد می ورزم که پیامبر، اجتهاد او را تحسین کرد و اعلام کردند که این مسلک، یعنی اجتهاد در احکام، خدا و پیامبر او را راضی خواهد کرد و نیز اظهار داشتند خدا را شکر می کنم که فرستادهی پیامبرش را موفق نموده است.(36)
 
 و تأیید کننده ی این مطلب نیز، خبر متواتر وارد شده از پیامبر مبنی بر اجتهاد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اجتهاد اصحاب در تفسیر متون به هنگام ورود به بحث و بررسی آن متون در صورت نبودن متن مربوط به آنها است. از ابن عمر نقل شده که: پیامبر هنگامی که از [جنگ] احزاب باز می گشت، به ما فرمود هیچ یک از شما نماز عصر را نخواند مگر در میان بنی قریظه. برخی از آنها وقت عصر را در راه درک کردند که برخی از آنها گفتند: نماز نمی خوانیم، مگر این که به آنجا برسیم و برخی دیگر گفتند نماز می خوانیم و چنین چیزی از ما خواسته نشده است. این مطلب برای پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته می شود و ایشان با هیچ یک از آنها برخورد نکرد.(37)
 
و این خود دلیل روشنی بر این مطلب است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روی اجتهاد صحابهی خود صحه گذاشته و با هیچ یک از آنها بخاطر فهم و برداشتی که نسبت به این مسأله داشته اند، برخورد ننمود، تا تصمیم و قانونگذاری، پاسخگوی رویدادهای غیر محدود و بی پایان باشد.
 
اسلام یک نظام زندگی است که احکام آن با علل می چرخد و قانونگذاری های آن با مقاصد منضبطی همراه است که عقل های سالم آن را درک می کنند و از آن جدا نیستند و چنان چه جدا شوند، رحمت، زایل و عدل، ساقط و تکلیف، ناممکن می گردد. پایه و اساس شریعت بر حکم و منافع مردم در زندگی و معاد استوار است که همگی عدل و رحمت و حکمت است. بنابراین، هر مسأله ای از عدل به ستم و از رحمت به ضد آن و از مصلحت به فساد و از حکمت به عبث و بیهودگی خارج شود، از شریعت نخواهد بود هر چند که با تأویل و تفسیر در آن وارد شود. شریعت عدل خداوند در میان بندگان او و رحمت او در میان خلق او و سایه ی او در زمینش و حکمت [ أو ] دال بر صدق او و بر صدق رسول او (صلی الله علیه و آله و سلم) با کامل ترین دلالت ها و صادق ترین آن است.(38)
 
و گفتن بجز این، با هدایت شریعت در پیوند احکام به منافع مردم و فراهم شدن قرآن برای ذکر خدا جهت عمل کردن به آن تعارض خواهد داشت. از این رو، اسلامی که باید به مردم ارائه دهیم، همان اسلام برخوردار از اندیشه ی پخته و اجتهاد انعطاف پذیر جویای علل و مقاصد است که در مرز واژه ها قرار نمی گیرد مگر این که مسأله به عبادات که عقل انسانی توان فرو رفتن در علل و احکام آن را ندارد، ارتباط داشته باشد.(39)
 
عقل انسانی می تواند با احکام شرعیه ی مربوط به علل و مقاصد، تعامل نماید و وسیله ای برای فهم متون شرعی و تفسیر آن برای دسترسی به مراد خداوند از آن قرار گیرد. اسلام پیروان خود را در کشمکش با زندگی قرار نمی دهد، چون مسلمان واقعی آن کسی است که از مردم و دنیا اکراه نداشته و عمر خود را در یک نبرد موهوم با طبیعت و ناموس های آن تلف نمی کند و عقیده دارد که زندگی، صنعت خداوند متعال است که «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ »(السجدة:7) همه چیز را به خوبی آفرید، سپس آن را هدایت نمود و خداوند همه چیز را برای انسان آفرید، سپس از او خواست آن را آباد کند. «وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ و َنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ»(40) خداوند به فرشته ها گفت من در زمین، جانشین قرار داد هام.
 
و نیز خدا فرموده است:«... هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ»(41) او شما را از زمین آفرید و از شما خواست تا آن را آباد کنید. و جایز نیست که مسلمان در آن ناکام و عقده دار و غمگین همراه با شک و ترس و بد گمانی به خود و به مردم و به زندگی اطراف خود باشد، بلکه باید طبق این گفته ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد: «من کان هینا لینا سهلا قریبا حرم الله علیه النار»(42) (کسی که آسان و نرم و هموار و نزدیک باشد، خداوند آتش را بر او حرام می کند). موضع مسلمان [در برابر] زندگی امروز یک مسأله ی مهم بشمار می رود. صحیح نیست که مسلمان خود را از مشکلات زندگی معاصر کنار بگذارد و نباید در موضع انزوا و عزلت و گریزان از واقعیت و مشکلاتی که پیش می آید، باشد. بلکه باید با آن کنار بیاید و در برخورد با آن از روحیه ای انعطاف پذیر و عقلی سلیم، متکی بر نور معرفت و اشراق های گذشت برخوردار باشد و نیز او باید در برخورد با طرح هایی که در کلیه ی زمینه های زندگی با آن روبرو می شود، با گفتگوی علمی وارد شود.

اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی
 

اتباع مذاهب و فرقه های اسلامی

اتباع مذاهب و فرقه های اسلامی، امروزه با یکدیگر برخورد منفی دارند که چنین چیزی بی تردید یک موضع شکست پذیری و گریز است که نه مشکلی را حل می کند و نه می تواند به نتیجه ی مطلوبی برسد و نه هدفی را تحقق می بخشد. از این رو، ما از هر مسلمان با هر مذهبی و با هر مکتب فقهی که دارد، خالصانه دعوت می کنیم که با طرفهای دیگر گفتگو و بحث داشته باشد تا سفر «گفتگوی خودی» را انجام دهیم چرا که اختلاف در رأی، اصل قضیه را فاسد نمی کند و کسی که نمی تواند با خود گفتگو داشته باشد، نمی تواند با دیگران گفتگو کند، بگذار که قاعده ی گفتگو میانشان این باشد: مذهب ما راجح است که خطا در آن محتمل است و مذهب غیر ما مرجوح است که صواب در آن محتمل است.» زنده باد همه ی امت اسلامی در پرتو قاعده ی طلایی اجتهاد اسلامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مضمون آن را بیان داشته اند: «اذا حکم الحاکم فاجتهد فاصاب کان له اجران و اذا اجتهد فاخطأ کان له اجر واحد»، اگر قاضی حکمی را اجتهاد نماید و آن حکم درست باشد، برای قاضی دو اجر خواهد بود و اگر در اجتهاد حکم خود، اشتباه نماید برای او یک اجر خواهد بود، که این لفظ نیشابوری است. ابن صاعد نیز می گوید اگر قاضی قضاوت نماید و در اجتهاد مصیب باشد، دو پاداش خواهد داشت و اگر در قضاوت خود حکم اشتباهی را صادر کند، یک پاداش دارد. (43)
 
علاج دقیق این مسایل فقهی در تلاش برای تصحیح اندیشه ها و تصحیح ناراستی های موجود در فهم اسلام با کنار گذاشتن تعارفات و آماده کردن دل ها برای پذیرش حق و زدودن تعصب مذهبی و کنار زدن غبار از روح قانونگذاری اسلامی و مقاصد عمومی آن نهفته است. چون گفتگوی دینی، امروزه به مرتب نمودن اولویت های شرعی در چارچوب تلاش اسلامی در جهت تحقق مصلحت عمومی صرف نظر از مذاهب و یا گروهی که به آن پیوسته است نیاز دارد، تاصرف عمده از آن شناختن مشکلات امت اسلامی و بررسی آن با روشی انعطاف پذیر و ارایه ی راه حل های مناسب برای آن باشد.
 
با توجه به این داده ها، باید گفتگو میان اتباع مذاهب و فرقه های اسلامی پیرامون مشکلات بزرگی که امت اسلامی با آن روبرو شده است باشد، این گفتگو باید عاری از کشمکش های فقهی مربوط به جزئیات که باید در چارچوب فن تخصصی و بر مبنای تدوین نقطه نظرهای علمی متعدد باشد و بر این قاعده استوار باشد که اختلاف در نظر اصل قضیه را فاسد نمی کند. از این رو، ما با این شیو ها می توانیم، وجود روابط شایسته میان کلیه ی مذاهب فقهی و گفت و شنود هدف داری که در جهت وحدت کلمه ی امت و حفظ ویژگی ها و استقلال هر مذهب به گونه ای که تعارضی با فراگیری ساختار تمدن امت و منافع عمومی آن نداشته باشد، تضمین نماییم.
 

اجتهاد فقهی راهی برای تقریب و به وسیله ای برای برخورد

برخی گمان می کنند که اختلاف نظرها و تکثر نقطه نظرها در مورد مسایل شرعی با اجتهاد فقهی راهی برای تجزیهی وحدت امت اسلامی و پراکندگی کلمه ی آن می شود در حالی که ما باید بدانیم که تفاوت احکام در نبودن متون - و یا در وجوه فهم متون موجود- مسأله ای است که نباید نسبت به وجود آن نگران و یا از پیامدهای آن ترس داشته باشیم، بلکه ما به عنوان مسلمان حق داریم که از آزادی عقلی مطلق و پختگی اندیشه برخوردار باشیم تا پیوسته از عوامل نوگرایی و تحول و همراهی احکام فقهی و شرعی نسبت به مسایل نو زندگی و رویدادهای معاصر برخوردار باشیم.
 
مسأله ای که این معنی را تأکید می کند این است که اجتهاد در شریعت اسلامی یک کار ابداعی آزاد و مطلق نظیر تحقیقی که در بسیاری از معارف و دیگر اندیشه های انسانی وجود دارد نیست، بلکه اجتهاد یک روند ترسیم شده و تعهد به یک برنامه ی مشخص است که تمامی فقها و مجتهدان امت نسبت به اصول و مسایل پایدار و اساسی آن توافق نظر دارند و در حقیقت، خود چیزی فراتر از جستجوی حکم خداوند است که بندگان خود را، در کتاب خود و یا [از طریق] پیامبر خود محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) [که بر وی] وحی نموده، مورد خطاب قرار داده و آنها را وادار به پایبندی به آن نموده است. به گونه ای که به روش ها و ابزار علمی مشخصی انجام می گیرد که هیچ کس از مردم در هر مقامی که باشد، حق ندارد آن را نادیده و یا خود را از آن رها سازد. بنابراین، صحنه ی اجتهادی در برابر محققان توسط قواعد و اصول ثابت معینی در تفسیر متون و قیاس بر آن مشخص است بطوری که اجتهاد می تواند عاملی از عوامل توافق و تقریب باشد و نه این که دریچه ای از دریچه های تفرقه و پراکندگی [ به حساب آید]

اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی
 

خلاف و اختلاف

اختلاف در فروع یکی از نیازهای بشر است و نمی توان آن را برطرف و یا منع کرد و هیچ گونه خطری برای امت و وحدت آن ندارد. مردم با وجود اتحاد در کلمه و وحدت صفوف خود، در نظرها با هم متفاوت بوده اند. چون خطری که از آن بیم می رود، در خلاف نهفته است و نه در اختلاف، چرا که تفاوت فاحشی میان اختلاف و خلاف وجود دارد. از این رو، علما و فقهای امت اسلامی برای دسترسی به حق و تحقق مقاصد شرعی توسط فهم کتاب، که خداوند به آنها داده است، با هم اختلاف پیدا کردند و به ویژه این اختلاف در زمینه های احتمال و مسایل اجتهاد و استدلال بوده است. و این اختلاف برای این نبوده است که خلاف یکدیگر باشند و یا این که یکدیگر را تخطئه کنند، و اختلاف ناشی از فهم، بی آن که تعمدی در مخالفت باشد، هیچ گاه منجر به نزاع و دو دستگی مسلمانان نگردیده است.
 
و چنان چه اصل واژهی خلاف و اختلاف از فعل «خلف» باشد، بنابراین اگر دقت نظر شود می توان تفاوت میان معنای خلاف و اختلاف را درک کرد، چون منظور از خلاف: مخالفت و عصیان و خودداری از اجرای فرمان ها است. خداوند متعال در این باره می فرماید: «... فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»(44) بر حذر باشند کسانی که با فرمان خدا مخالفت می ورزند از گرفتاری به فتنه و یا به عذاب دردناکی [که] دچار شوند. قرآن کریم نمی گوید «یختلفون فی امره» که در امر او اختلاف داشته باشند، چون منظور از اختلاف، مغایرت و تفاوت در نقطه نظر است، همچون این گفته ی خداوند: « وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»(45) ما قرآن را بر تو فرو نفرستاده ایم، مگر این که اختلاف نظرشان را روشن کنی. و این گفته ی خداوند « کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ»(46)
 
مردم امتی یگانه بودند، خداوند پیامبران را نوید آور و بیم رسان فرستاد و با آنان کتاب را به حق نازل کرد تا در میان مردم به آنچه اختلاف می کردند، داوری کنند. و از جمله این کلام خداوند که بر زبان حضرت عیسی (علیه السلام) آورده است:«وَلَمَّا جَاءَ عِیسَى بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ»(47) هنگامی که عیسی دلایل آشکار آورد، گفت برای شما حکمت آورده ام تا برای شما برخی از آنچه را که درباره ی آن اختلاف می کردید، روشن کنم. قرآن کریم در این آیات، اختلاف را تفاوت در فهم و ادراک دانسته و آن را خلاف و مخالفت نشمرده است.
 
فقهای امت در معرض این اختلاف در نقطه نظرهای خود قرار گرفتند و آن را نعمتی از خداوند متعال بر بندگانش دانسته اند. و آن را گونه ای از نگرش عقلی و پختگی اندیشه شمرده اند، مادامی که روی دلیل استوار و دارای حجت باشد. امام شافعی می گوید: «إن الله جل و تعالی  من علی عباده بعقول تدلهم بها على الفرق بین المختلف وهداهم السبیل إلى الحق نصا ودلالة» خداوند والا مرتبه به بندگان خود عقل هایی عطا کرد که آنها را به وجود فرق میان [آنان] متفاوت نشان دهد و آنها را به راه حق توسط متن و دلالت هدایت کرد. ابن حزم نیز می گوید: «چنان چه اختلاف میان صحابه صحیح باشد، بنابراین حرمت ابراز نظر بر کسانی که پس از آنها آمده اند، جایز نیست و از اجتهادی که منجر به بروز اختلاف در آن مسأله گردد، چنانچه شخصی پس از آنها دلیلی بیاورد که به نتیجه ای منجر شود که دلیل برخی صحابه به آن منجر شده است، مانعی نخواهد بود.»(48)
 
اختلاف در فروع دین با حفظ وحدت اصول دین به ایجاد اختلاف در دل ها و چنددستگی در صف ها و راهی برای فساد نخواهد شد، همهی مجتهدان در پی دسترسی به مقصود قانونگذارند، هر چند که روش آنها برای دسترسی به این مقصود گوناگون باشد، از این رو وجه دوستی و مودت در مسایل اجتهاد نمایان گردیده است، چون همه ی مجتهدان جویای قصد قانونگذارند و اختلاف روش برای رسیدن به هدف، تأثیری بر روابط میانشان نداشته، بلکه هر یک از آنها نسبت به دیگران احترام قایل بوده اند و همیشه عبارت ورد زبانشان این بوده که عقل های ما با هم اختلاف نظر دارند، ولی میان قلب های ما اختلافی وجود ندارد. از این رو، مجتهدان و فقهای گذشته ی امت اسلامی با روش های اخلاقی و در نهایت فضیلت و دوستی شایسته با یکدیگر تعامل داشته اند. از حضرت امام علی (علیه السلام) روایت شده که وی از عثمان بن عفان این عبارت را روایت می کند: «اتقوا الله ایها الناس و ایاکم فی الغلو فی عثمان و قولکم حراق المصاحف، فو الله ما حرقها الا علی ملا منا اصحاب محمد صلی الله علیه و سلم.»(49)
 
ای مردم تقوای خدا را پیشه کنید و مبادا دربارهی عثمان غلو کنید و بگویید او مصحف ها را سوزانده است، به خدا قسم آن مصحف ها را تنها با حضور ما اصحاب محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) سوزاند.(50) و از امام علی (علیه السلام) روایت شده که وی بر کشته شدن طلحه و زبیر غمگین شد و قاتل فرزند صفیه را به آتش دوزخ بشارت داد و هنگامی که طلحه را کشته شده یافت گفت: «عزیز على یا أبا محمد: إن اراک مجندلا فی الأودیة وتحت نجوم السماء إلى الله اشکو عجری و بجری» ای ابامحمد! گران است برای من که تو را از پا درآمده در دشت ها و زیر ستاره های آسمان ببینم، غم و اندوه خود را به خدا شکوه می کنم(51).
 
ابن عباس در مورد فرایض و در مسایل زیادی در مورد ارث جد با زید اختلاف نظر داشت و در این باره بدین معنی می گوید: آیا زید از خدا نمی پرهیزد که نوه را به جای پسر قرار می دهد و پدر بزرگ را به جای پدر قرار نمی دهد؟ در المعول آمده است که ابن عباس می گوید: دوست داشتم من و کسانی که در فرایض با من اختلاف نظر دارند گردهم بیاییم و دستان خود را روی رکن کعبه قرار دهیم، پس از آن دعا کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهد.(52) با این وجود الشعبی می گوید: زید بن ثابت می خواست سوار مرکب خود شود، عبدالله بن عباس به او نزدیک شد، رکاب او را گرفت. زید به او گفت ای پسر عموی رسول الله، این کار را نکن. ابن عباس جواب داد: به ما دستور داده شده که این گونه با علمای خود رفتار کنیم، زید به او گفت: دستت را به من نشان بده، آن را گرفت و بوسید و گفت پیامبر این گونه به ما دستور داد که با اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) رفتار داشته باشیم. (53)
 
احمد بن حنبل برای شافعی و پدر و مادر او دعا می کرد، عبدالله فرزند او به ایشان گفت، شافعی چگونه مردی بود؟ من می بینم که شما خیلی برای او دعا می کنی، گفت: ای فرزندم، شافعی همچون خورشید برای دنیا و عاقبت مردم بود، تو به این دو چیز نگاه کن آیا جانشین و جایگزین دارند؟(54)
 
از تصویرهای عالی آداب و اخلاق آنها با یکدیگر روایت است که شافعی نماز صبح را در مسجد ابوحنیفه به جای آورد، أبو حنیفه و اصحاب او و شافعیان پشت سر پیشوایان مالکی های اهل مدینه نماز می خواندند و هر چند که بسم الله را نه بی صدا و نه با صدا در نماز نمی خواندند، ابو یوسف پشت سر الرشید نماز خواند. وی خودداری کرد، مالک به او فتوی داد که وضو نگیرد. ابو یوسف پشت سر او نماز خواند و این نماز را اعاده نکرد. بنابر آنچه گفته شد و برخوردهای شایسته ی دیگری که اهل علم و فضیلت و اجتهاد داشته اند، روشن می شود آنها به خاطر مسایل شخصی و یا هدف های دنیوی با هم اختلاف نمی ورزیدند، بلکه آن ها جویای حقیقت بودند. و برای دسترسی به حقیقت هر چند که نزد مخالفانشان بود، تلاش می کردند. بنابراین، قصد آنها حق و هدفشان دسترسی به حکم شرعی بود.

اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی
 

تعدد آرای فقهی، رحمت و گشایش است

چیزی که در این جا می توان گفت این است که اختلاف میان مذاهب در امت اسلامی یک ویژگی با فضیلت و گسترش در این شریعت با گذشت و آسان است. هر یک از پیامبران پیش از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به یک شریعت و به یک حکم به پیامبری مبعوث می شدند، تا جایی که از تنگی شریعت آنها در بسیاری از فروع و شاخه هایی که در شریعت ما تخییر وجود دارد، وجود نداشت.
 
اما شریعت اسلامی ما با متون عمومی و دستورهای کلی آمده است و جزئیات و حکم بر فروع را به اجتهادی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث معروف معاذ مقرر نموده و آن یکی از اصول قانونگذاری است که حکم شرعی از آن استنباط می شود، واگذار کرده اند. از این رو، اجتهاد و تعدد آرایی که از آن ناشی می شود، یکی از ضرورت های شریعت خاتم و مظهر رحمتی برای بندگان خداست که ضرر و زیان در آن نیست. روایتی از پیامبر است که می فرماید: «اختلاف امتی رحمة»(55) نووی درباره ی این حدیث و سخنی که پیرامون آن آمده است، می گوید: الخطابی گفت که اختلاف در دین سه گونه است. یکی از آنها در اثبات صانع و یگانگی او [است که انکار آن کفر است و بخش دوم در صفات و مشیت او است که انکار آن بدعت است، و سوم در احکام فروع که وجوه احتمالی دارد می باشد خداوند متعال آن را رحمت و کرامتی برای علما قرار داده و همین است منظور از حدیث «اختلاف امتی رحمة »(56)
 
ابن قدامة رحمة الله علیه در مقدمه کتاب المغنی خود می گوید: «اما بعد فإن الله برحمة وطوله جعل سلف هذه الأمة ائمة من الاعلام مهد بهم قواعد الاسلام و اوضح بهم مشکلات الاحکام، اتفاقهم حجة قاطعة و اختلافهم رحمة واسعة.»(57) بدین معنی که خداوند با رحمت و گذشت خود، گذشتگان این امت را پیشوایان دانشمند قرار داد تا بوسیله ی آنان پایه های اسلام را بنا نماید. مشکلات احکام را توسط آنان روشن کرد، توافق نظر آنها حجتی قاطع و اختلاف نظر آنها رحمتی گسترده بود. ابن تیمیه رحمة الله نیز گفته است: مردی کتابی را در اختلاف نوشت. احمد به او گفت نام این کتاب را الاختلاف مگذار ولی نام آن کتاب را السعة قرار بده. را به منظور تأکید این معنی، فقیهان چند ضابطه و دستور و اصول را متذکر شده اند که حاکی از بهره گیری از همه ی نظرات است و عدم اکتفا به نظر های یک مکتب و یا یک مذهب معین است و مهمترین این دستورها و ضوابط عبارتند از:
 
پیشوا حق ندارد از انتشار دانش مخالف خود جلوگیری کند
پیشوای مسلمان حق ندارد مردم را از انتشار علمی که مخالف نظر او و یا مذهب او باشد جلوگیری کند، بلکه وظیفه دارد هر مسلمانی را برای انتخاب روش خود آزاد بگذارد. ابن عباس و ابن عمر فتوایی بر خلاف نظر عمر در حج تمتع دادند. ابوحنیفه و تنی چند از صحابه نیز بطور دسته جمعی بر خلاف نظر عثمان در کامل بودن نماز در عرفه نظر دادند.
 
عدم متهم نمودن نیت ها
هر چند که مخالف شما از نظر شما مخالف حق باشد، شما نباید نیت او را متهم کنید، مسلمانی که به قرآن و سنت ایمان دارد، فرض بر این است که از اجماع امت بیرون نرود و اخلاص و دوستی به پیامبر و تمایل به رسیدن به حق دارد، شما بر همین پایه و اساس با او مناظره کنید و نظر خوبی نسبت به ایشان داشته باشید.
 
پذیرش حق از مخالف، حق و فضیلت است
شخص مؤمن هنگامی که حق بر او روشن شود به آن اذعان نماید، و جایز نیست که حق را رد کند، چون رد حق می تواند به کفر منجر شود. همان گونه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «لا تماروا فی القرآن فان المراء فیه کفر»(59) در قرآن جدال نکنید که جدال کردن در قرآن کفر است. ممارات در این جا به معنی جدال و دفع دلالت آن به باطل است. چون چنین چیزی تکذیب خدا و رد حکم او است و تکذیب مخالف آن نیست.

اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی
 
مخالف در رأی را نباید فاسق و یا بدعت گذار دانست
 جایز نیست که مخالف را به چیزهای منفی متهم کرد و یا علیه او بدگویی کرد و یا او را به فسق متهم کرد. و چنان چه کسی دست به چنین کاری بزند، او بدعت گذار و مخالف اجماع صحابه و راهنمایی سلف صالح خواهد بود. ابن تیمیه می گوید: برای صحابه پیرامون مسایلی که درباره ی آن اختلاف نظر داشتند که هر گروهی نظر اجتهادی گروه دیگر را در مورد آن بپذیرند. نظیر مسایلی در عبادات و نکاح و ارث و هبه و سیاست و غیره. عمر در نخستین سال در مسألهی مشترک به عدم تشریک نظر داد و در سال دوم در رویدادی نظیر رویداد نخست به تشریک نظر داد. هنگامی که از او در این باره سؤال شد، او جواب داد: آن پاسخ، قضاوت آن روز بود و این، قضاوت امروز ما است.(60)
 
ذهبی در ترجمه ی احوال امام محمد بن نصر مروزی می گوید: چنانچه ماهر پیشوایی را که در اجتهاد خود دربارهی مسایل جزیی اشتباه قابل گذشتی بکند علیه او قیام کنیم و او را بدعت گذار بدانیم و تبعیدش بنماییم، در آن صورت برای مانه ابن نصیر و نه ابن منده و نه کسانی که از آنها بزرگتر هستند، سالم باقی نخواهند ماند خداوند راهنمای مردم به حق و او ارحم الراحمین است. و از هوی نفس و پلیدی به او پناه می بریم.(61)
 
وادار نکردن مردم به پذیرش نظر اجتهادی
برای یک عالم مجتهد و یا یک پیشوای عام، جایز نیست که مردم را به پذیرفتن نظر و اجتهاد خود وادار نماید. و همچنین برای یک مذهب و یا یک مکتب فقهی نیز جایز نیست که مردم را به اجتهاد وادار نمایند، چون کسی که دست به چنین کاری بزند، باب اجتهاد را بسته و سعی خواهد کرد که اسلام را در یک سمت و سو و یک فهم قرار دهد. و قرار دادن اسلام در یک دایره ی تنگ که تنها گنجایش یک مذهب و یا یک اندیشه ی مشخص و یا یک مکتب خاص را داشته باشد، خیانتی [بزرگ] به اسلام است. از این رو علمای دست اندرکار امر به معروف و نهی از منکر گفته اند که این گونه مسایل اجتهادی با دست انکار نمی شود و هیچ کس حق ندارد که مردم را به پایبندی به آن وادار نماید ولی می تواند با حجت ها و براهین علمی درباره ی آن سخنی بگوید و کسانی که صحت یکی از دو گفته برای آنها مشخص شود، می توانند از او تبعیت کنند و کسانی که گفته ی دیگر را تقلید نمایند، اشکالی بر آنها وارد نخواهد بود.
 
از بسیاری از مجتهدان گذشته، عدم انکار در مسایل مورد اختلاف نقل شده است که اجتهاد در آن یک حق مجاز در پذیرش آن است. از امام احمد بن حنبل روایت است که فقیه نمی تواند مردم را به پیروی از یک مذهب وادار نماید و یا این که با آنها سختگیر باشد. (62) نووی نیز گفته است: مفتی و یا قاضی حق اعتراض به کسی که با او مخالفت نماید و مخالفت او با نص و یا اجماع و یا قیاس روشن نباشد را ندارد.(63)
 
از قاسم بن محمد درباره ی خواندن به اخفای حمد و سوره در نماز نماز گزار پشت سر پیشنماز سؤال شد، او در پاسخ گفت: اگر بخوانید، شما اصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای خود در این کار الگو و اسوه قرار داده اید و با همین معنا از عبدالله بن عمرو سؤال شد، گفت: با رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون آمدیم که برخی از ما روزه دار و برخی دیگر روزه خوار بودیم، نه روزه خوار به روزه دار اشکال می گرفت و نه روزه دار از روزه خوار عیب جویی می کرد، «روایت خبر از البزار و اسناد آن از حسن ». و از ابوموسی نیز نقل است که گفت: با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم، برخی از ما روزه بودند و برخی دیگر روزه نبودند نه روزه دار، روزه خوار را عیب جویی کرد و نه روزه خوار، روزه دار را.(64)
 

پیشنهادها و راه کارها

۱- چنانچه بخواهیم استراتژی تقریب میان مذاهب اسلامی را از راه اجتهاد بر اساس داده ها و اندیشه هایی که در این تحقیق به آن اشاره کردیم، مشخص کنیم. این مسأله نیازمند یک مکانیزم علمی از سوی علما و مبلغان امت از هر مذهبی که باشند است؛ توجهی مسلمانان به تفاوت قائل شدن از نظر مفهومی و جایگاه میان وحی الهی و اندیشه ی بشری به عنوان دو منبع اساسی قانونگذاری اسلامی. چون وحی الهی، دین مقدس است که نمی توان به متون آن خدشه وارد کرد و یا به آن اعتراض کرد. در حالی که اندیشه ی بشری وجهی از وجوه فهم وحی از سوی انسان است. بنابراین آن چه موافق کتاب و سنت است، از نظر شرعی قابل قبول است و آنچه مخالف کتاب و سنت باشد از نظر شرعی مردود است. این مسأله تلاش همگی ما نسبت به عمل کردن به مسایل مورد توافق را می طلبد، به ویژه که مسایل مورد توافق همه ی مذاهب بسیار زیاد است. مذاهب اسلامی فصل های مشترک زیادی با هم دارند، چه در بخش های اصول عقاید و چه در زمینه های قانونگذاری و یا در اخلاق و با مفاهیم و فرهنگ اسلامی. ما نیز باید در زمینه هایی که با هم اختلاف نظر داریم، همچون زمینه های قانون گذاری و احکام تفصیلی جزیی که بر پایه های موضوعی و علمی استوار است، همدیگر را معذور بداریم، بدین معنی که ما به اختلاف آرای و فتاوی رضایت داریم، چون هیچ نهی شرعی دربارهی اختلاف در نظرها و اجتهادها وجود ندارد، بلکه کشمکش و اختلافی که موجب ضعف امت شود و دین را دچار تفرقه کند و وحدت آن را متلاشی نماید مردود و از آن نهی شده است.
 
از آن جایی که اجتهاد گونه ای از گونه های اندیشه ی بشری منضبط به اصول شرع و دستورات آن و گونه های فهم وحی الهی است، بنابراین، علمای والا و فقیهان و اندیشمندان، باید آن را وسیله ای برای پیوستگی و نزدیکی قرار دهند و این که ابزاری برای برخورد و گریز از هم باشد. بنابراین، نباید نسبت به نظر، ابراز تعصب و سخت گیری نسبت به یک نظر و یا اندیشه ی اسلامی به زیان نظر و یا اندیشه و یا اجتهاد اسلامی دیگر شود، مادامی که دو اندیشه و دو نظر و دو اجتهاد، دو گونه از گونه های فهم اسلامی یعنی «وحی» است و مادامی که طرفین در حیطه ی اجتهاد شرعی منضبط قرار دارند، چون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: اگر قاضی حکمی را اجتهاد نماید چنانچه در این حکم صائب باشد، دو پاداش خواهد داشت و چنانچه در اشتباه بود، یک پاداش خواهد داشت.(65)
 
۲- لزوم تفاوت قائل شدن میان اختلاف و خلاف میان مسلمانان. خلاف به معنای وجود نیت مخالفت و عصیان و خودداری از اجرای اوامر الهی است که منجر به بروز کینه و ستیز میان طرفهای مخالف می گردد. اما اختلاف یعنی اختلاف در نقطه نظر و تفاوت در درک و فهم یک چیز برای رسیدن به حکم شرعی آن، بی آنکه یک طرف قضیه نسبت به طرف دیگر آن کینه و یا دشمنی به دل داشته باشد.
 
از این رو، اختلاف در مسایل فرعی با حفظ وحدت اصول منجر به پیدایش اختلاف در دل ها و دودستگی در صف ها و راهی برای فساد و بی عدالتی نخواهد شد. در مسایل اجتهادی گونه هایی از دوستی و مودت ظاهر گردیده است، چون مجتهدان همگی دنبال خواست قانونگذارند و اختلاف آنها برای دسترسی به هدف تأثیری روی روابط شان نخواهد گذاشت. بلکه هر یک از آنها نسبت به طرف دیگر، کمال قدردانی و احترام را دارد که در این زمینه گفته می شود اگر میان عقل های ما اختلاف وجود دارد، قلب های ما با هم اختلافی نخواهند داشت.
 
باید از فرهنگ تکفیر و فاسق دانستن دیگران در جامعه ی اسلامی پرهیز کرد و این فرهنگ تکفیر و تفسیق، یک فرهنگ نفوذی در اندیشه اسلامی است. چون برای یک مسلمان جایز نیست که مسلمان دیگر را تکفیر نماید و یا او را فاسق بداند، مگر این که امری از امر دین را با اصرار منکر شود. ما خواستار تحول در این مسأله از مرحلهی ایمان و کفر به مرحلهی صواب و خطا و از مرحله ی تفسیق و بدعت گذاری به مرحله ی راجح و مرجوح هستیم. بدین ترتیب اندیشه ی اسلامی با ویژگی موضوعیت و عقلانیت خواهد بود.
 
٣- نشر فرهنگ گفتگوی آرام میان پیروان مذاهب اسلامی، چون طرفهای گفتگو پیرامون مسایل اسلام و احکام آن که پیروان مذاهب فقهی اسلامی هستند، باید درک کنند که وحدت واقعی، مخالف تفسیرهای گوناگون و اختلاف نظرها نیست.
 
گفتگو همان منطق سالم در انتقال اندیشه به دیگران و رساندن اطلاعات به آنها است و شنیدن گفته های طرف دیگر و آگاهی یافتن از نظرات آنها و پیروی از بهترین و نزدیکترین آنها به دلیل و برهان و عدم توهین به مخالفان، همان چیزی است که قرآن کریم ما را به آن دعوت کرده است: «قُلْ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَ لَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (سبأ:۲۰) بگو [ای پیامبر] که شما نسبت به جرمی که ما مرتکب شده ایم، بازخواست نخواهید شد. ما نیز نسبت به کارهایی که شما انجام بدهید، بازخواست نمی شویم.
 
قرآن کریم احساسات طرف مقابل را مراعات کرده و گفته است (ولا نسأل عما تجرمون) نسبت به جرم هایی که شما انجام می دهید، ما مورد سؤال قرار نمی گیریم، هر چند که با سیاق جمله مناسب است. بلکه گفته است (ولا نسأل ما تعملون) نسبت به کاری که شما انجام می دهید، مورد پرسش قرار نمی گیریم. و این احترام به طرفی دیگر است هر چند که گفتگویی [که] در این آیه مورد نظر است، خطاب به غیر مسلمین است. حال اگر گفتگو میان دو طرف مسلمان باشد و با دلایلی باشد که همگی برای دسترسی به حکم شرعی برتر ایمان دارند، وضع چگونه خواهد بود؟
 
در جوامع اسلامی قناعتی بوجود آید که تعدد نقطه نظرها و اختلاف در احکام فقهی دروازهی گشایش و رحمت برای امت باشد نه این که دریچه ای برای شکنجه و انتقام گیری. بنابراین، اختلاف بین مذاهب در این امت، یک ویژگی با فضیلت برای آن است و گسترش در این شریعت با گذشت و آسان است.
 
اسلام به پرهیز از اسایه ی ادب، به خاطر بیم از توهین به اعتقادات و دین ما، توصیه نموده است. خداوند متعال می فرماید: «وَ لَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»(67) به آنان که غیر خدا را می خوانند، دشنام مدهید تا مبادا آنها نیز از روی دشمنی و نادانی، خدا را دشنام دهند. بنابراین، وضع میان خود مسلمانان به چه سان خواهد بود؟ بی تردید پیروان مذاهب در چنین صورتی کنترل خود را از دست خواهند داد و فضاهایی بر خلاف توافق و تقریب ایجاد خواهد کرد و برای تحقق هدف مازیانبار خواهد بود.
 
بی تردید مسؤولیت بزرگ در این راستا بر دوش علما و مبلغان و دعوت کنندگان به تقریب خواهد بود، باید مردم را نسبت به اجتهاد آگاه نمایند که اجتهاد یک حکم شرعی است و اختلاف در نقطه نظرها، یک مسأله ی طبیعی با وجود دلایل متعدد و تفاوت های موجود در مفاهیم و مدارک. البته این مسأله را علما و فقیهان درک می کنند، چون آنها وارثان پیامبرانند و پرچمداران دعوت به اسلام و سازندگان نسل ها از یک سو و از سوی دیگر به پایه ها و دستوراتی که تقریب به کار می گیرد، آگاهی بیشتری دارند.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- اصول الفقه، محمد أبوزهره، ص 356.؛ اصول فقه، عبدالوهاب خلاف ص ۲۲۲. ؛ الوجیز فی أصول الفقه، عبدالکریم زیدان ص 401.
2- سوره نحل، آیه 43.
3- الرسالة للامام الشافعی ص ۳۹.
4- الموافقات شاطبی، ج ۱، ص ۸۸
5- اصول فقه، محمد الخضری بیک،ص368.
6- قرآن کریم (تاریخچه ی علوم)، ص ۵۰.
7- قواعد الفقه، محمد عمیم الإحسان المجددی ص ۱۰۸، شماره ی قاعده 260.
8- ارشاد الفحول شوکانی، محمد بن علی شوکانی، ص 418.
9- سوره شوری، آیه7
10- سوره شوری، آیه52
11- سوره أحزاب، آیه36
12- سوره أحزاب، آیه72
13- الفکر الاسلامی (تقدیمه و تجدیده)، ص ۱.
14- سوره رعد، آیه 3
15- سوره آل عمران، آیه191
16- سوره غاشیة ، آیه ۱۷-۲۱
17- سوره محمد، آیه 24
18- فقه السیرة، محمد سعید رمضان البوطی ص 269
19- سنن ابی داوود، ج ۳، ص ۳۰۳. ؛ تیسیر الوصول الى جامع الأصول، عبدالرحمن بن عیسی الشیبانی، ج 4، ص 66
20- سنن ابی داوود، ج ۳، ص ۳۰۳. ؛ تیسیر الوصول الى جامع الأصول، ج 4، ص 66.
21- الرسالة للشافعی، محمد بن ادریس شافعی، ص ۵۰۱.
22- الاحکام فی اصول الاحکام ابن حزم، ج ۱، ص ۱۷.
23- الفکر الاسلامی، محسن عبد الحمید، ص۱۳.
24- مصنف عبد الرزاق، ابوبکر عبد الرزاق بن همام الصنعانی ج ۵ ص ۲۱۱.
25- فتح القدیر شوکانی، محمد على الشوکانی، ج ۲ ص 413
26- سنن البیهقی الکبری، ابوبکر احمد بن الحسن البیهقی
27- اعلام الموقعین عن رب العالمین، ج ۱، صص 54-66
28- سوره حشر، آیه ۷
29- صحیح بخاری، ج 6 ص 2676
30- ما لا یجوز الخلاف فیه، عبد الجلیل عیسی،ص 134.
31- تاریخ الفقه الاسلامی، دکتر عمر سلیمان الأشقر، صص ۱۷۵-176.
32- البدایة و النهایة ابن کثیر، ج ۱۳، ص۱۸.
33- همان، صص ۱۹-۲۱.
34- معجم البلدان، یاقوت حموی، ج ۱، ص ۲۷۳.
35- مختصر کتاب المؤمل، ج۳، ص ۳۲.
36- سنن ترمذی، ج ۳، ص 616  ؛ مصنف ابن ابی شیبة ج 4، ص543.
37- صحیح بخاری، ج ۱، ص ۳۲۱؛ صحیح مسلم، ج۳، ص ۱۳۹۱؛ صحیح ابن حبان، ج 4، ص ۳۲۱.
38- اعلام الموقعین عن رب العالمین، ج ۳، ص ۳.
39- الاجتهاد فی الشریعة الاسلامیة، صص 114-۱۷۲.
40- سوره بقره ، آیه ۳۰.
41- سوره هود، آیه 61
42- شعب الایمان، ج 6، ص ۲۷۱؛ الترغیب و الترهیب للمنذری ج ۲، ص 354.
43 - سنن الدار قطنی، ص 234
44- سوره نور، آیه ۳.
45- سوره نحل، آیه 64.
46- سوره بقره، آیه ۲۱۳.
47- سوره زخرف، آیه 63
48- النبذة الکافیة ابن حزم، ص ۲۱.
49- الجامع لاحکام القرآن القرطبی، ج ۱، ص 54.
50- السنة للخلال، ج ۲، ص 462
51- تهذیب الکمال للمزی، ج۱۳، ص 420
52 - مصنف عبد الرزاق، ج۱۰، ص ۲۵۵.
53- فیض القدیر، عبدالرؤوف المناوی ج ۵، ص ۳۸۲.
54- سیر اعلام النبلاء، ج۱۰، ص 45.
55- شرح النووی على صحیح مسلم، ج ۱۱، ص ۹۱.
56- همان، ص ۹۲.
57- المغنی ابن قدامة، ج ۱، ص ۱۷.
58- الفتاوى الکبری، ج ۳، ص ۷۹.
59- مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج ۱، ص ۱۵۷.
61- کشاف القناع عن متن الاقناع، ج ۱، ص ۳۱۲.
62- سیر أعلام النبلاء، ج 14، ص 640.
62- شرح العمدة فی الفقه ج ، ص 567.
63- شرح صحیح مسلم، ج ۲، ص 24
64- مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج ۳، ص۱۵۹.
65- صحیح بخاری، ج 6، ص ۲۹۷۹.
67- سوره انعام، آیه 108
 
منابع:
١- قرآن کریم
۲- الاجتهاد فی الشریعة الإسلامیة، دکتر یوسف قرضاوی
٣- الاحکام فی اصول الاحکام، ابو محمد علی بن احمد بن حزم اندلسی
4- ارشاد الفحول، محمد ابن علی الشوکانی
5- اصول الفقه، محمد ابوزهرة، دار الفکر العربی
6- اصول الفقه، عبدالوهاب خلاف
7- اصول الفقه، محمد الخضری بیک
۸- اعلام الموقعین عن رب العالمین
9- الاعتقاد احمد بن الحسین بیهقی
۱۰- البدایة و النهایة، ابن کثیر
۱۱- تاریخ الفقه الإسلامی، دکتر عمر سلیمان الأشقر
۱۲- الترغیب والترهیب، عبد العظیم بن عبد القوی المنذری
۱۳- التمهید، ابو عمر یوسف بن عبدالله بن عبدالبر النمری
14- تهذیب الکمال، ابو الحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن المزی
15- تیسیر الوصول الی جامع الأصول، عبدالرحمن بن علی الشیبانی
16- الجامع لاحکام القرآن، ابو عبدالله محمد بن احمد بن أبی بکر القرطبی
۱۷- الرسالة، ابو عبدالله محمد بن ادریس الشافعی
۱۸- الزهد، هناد بن یسری الکوفی
19- سنن ابی داوود سلیمان بن الأشعث السجستانی
20- سنن الکبری، ابوبکر احمد بن الحسین البیهقی
۲۱- سنن الترمذی، محمد بن عیسی الترمذی
۲۲- سنن الدار قطنی، ابوالحسن علی بن عمر الدار قطنی
۲۳- السنة، ابوبکر احمد بن محمد هارون بن یزید الهلال
24- سیر اعلام النبلاء ابو عبدالله محمد بن احمد بن عثمان الذهبی
25- شرح العملة فی الفقه
۲۶- شرح النووی علی صحیح مسلم، ابو زکریا یحیی بن شرف الدین النووی
۲۷- شعب الایمان، ابوبکر احمد بن الحسین البیهقی
۲۸- صحیح ابن حبان، ابو حاتم محمد بن حبان بن احمد التمیمی
۲۹- صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل البخاری
۳۰- صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج القشیری
31- الفتاوی الکبری
۳۲- فتح القدیر، محمد بن علی الشوکانی
۳۳- فقه السیرة، دکتر محمد سعید رمضانی البوطی
34- الفکر الاسلامی (تقدیمه و تجدیده)
35- فتح الباری شرح صحیح البخاری
36- فیض القدیر، عبد الرؤوف المناوی
37- القرآن الکریم (تاریخه و علومه)، محمد عبد المهدی البدری
۳۸- قواعد الفقه، محمد عمیم الإحسان المجدی
۳۹- کشاف القناع عن متن الاقناع، منصور بن یونس بن ادریس البهوتی
40- ما لا یجوز الخلاف فیه، عبدالجلیل عیسی
41- مجمع الزوائد و منبع الفوائد، علی بن أبی بکر الهیثمی
42- مختصر کتاب المؤمل لابن شمة، مجموعة الرسائل المنیریة
43- مصنف ابن ابی شیبة، ابوبکر عبدالله بن محمد ابن ابی شیبة الکوفی
44- مصنف عبدالرزاق، ابوبکر عبدالرزاق بن همام الصنعانی
45- معجم البلدان، یاقوت الحموی
46- المغنی، ابو محمد عبدالله بن احمد بن قدامة المقدسی
47- الموافقات، ابراهیم بن موسی الغرناطی المشهور با شاطبی
48- النبذة الکافیة، ابو محمد علی بن احمد بن سعید بن حزم الظاهری
49- الوجیز فی اصول الفقه، عبدالکریم زیدان
 
منبع: مجموعه مقالات استراتژی تقریب مذاهب اسلامی، نویسنده: دکتر عبدالستار ابراهیم الهیتی، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1384ش، صص 116-77


مجله راسخون مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مجله راسخون مرتبط