فروع استحساني و استنباطي در تصوّف و عرفان
از ديرباز صوفيّه به صورت فرقه و گروه مشخص و ممتازي درآمده با شعارها و علائم مخصوص شناخته مي شدند. اين مسائل اختصاصي از طرفي به وحدت و يگانگي و ظهور آنان به صورت يک جماعت مستقل کمک کرد، امّا از جهات ديگر باعث دردسر و ناراحتي ايشان گرديد. چيزهايي از قبيل: خرقه و خانقاه و خلوت و سماع، آنان را به سادگي به عنوان اهل بدعت معرفي مي کرد، زيرا هيچ يک از اين موضوعات به عنوان « سنّت » در اسلام معروف نبود.صوفيّه براي توجيه اعمال خود و پاسخ به اعتراضات مخالفان، موضع « استحسان » و « استنباط » را پيش کشيدند؛ به اين معنا که صوفيّه در اثر تصفيه باطن به حدّي مي رسند که مي توانند به حقايقي دست يابند که ديگران از درک آن ها محرومند و اين نه اجتهاد شخصي است بلکه نتيجه ي يک علم الهي و لدنّي است که بر باطن ايشان عطا شده است. سرّاج طوسي در مورد مستنبطات مي گويد:
مستنبطات، عبارت است از استنباط اهل فهم متحقق، از ظاهر و باطن کتاب خداي - عزّ و جلّ - و نيز از ظاهر و باطن اعمال و اقوال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و عمل خويش به آن ها ظاهراً و باطناً و چون آنچه آموختند، به کار بستند، پروردگار جهان، علم آنچه اهم نياموخته اند به ايشان عنايت خواهند کرد. و آن « علم اشارت » است و علمي است که چون خدا، پرده از دل بندگانِ برگزيده اش برگيرد، به وسيله ي آن از معاني و لطايف نهان و اسرار و غايت مکنون و حکمت هاي شگفت، که در معاني قرآن و اخبار رسول خدا آمده است، آگاه شوند. (1)
و چنان که گذشت عزّالدّين محمود کاشاني اين استحسان را به اجتهاد صوفيّه نسبت مي دهد، امّا آن را بدعت مذموم نمي داند و مي گويد: مراد از بدعت مذموم آن است که مزاحم سنّتي بود، اما هر بدعت که مزاحم و منافي سنّتي نبود و متضمّن مصلحتي باشد، مذموم نبود بلکه محمود باشد. (2) البته عرفا، براي هر يک از اعمال اختصاصي خود، مدارک و مستنداتي از سنّت نبوي (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز مطرح مي کنند. در اين باره مي توان، نمونه هاي زيادي در آثار صوفيّه ملاحظه کرد. از جمله مراجعه کنيد به مناقب الصّوفيّه تأليف قطب الدّين مروزي ( فوت 547 هـ ) و نيز روايت جالبي درباره ي سماع، از نبيِ اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در عوارف المعارف سهروردي باب 25 آمده است، که از نظر مضمون جالب و جاي تأمّل است!
و اينک به نمونه هايي از اين مستحسنات و اختصاصات صوفيّه اشاره مي کنيم:
1. خانقاه
خانقاه و رباط و تکايا محلّي هستند براي اجتماع صوفيّه جهت انجام مراسم و اعمال اختصاصي خويش.خانقاه براي خود آداب و رسوم و مسائلي دارد که جهت اطلاع به کتاب هاي مفصّله مراجعه شود.
2. خرقه
خرقه يا مرقّعه عبارت است از: لباس پشمي که در اثر فرسودن و پاره شدن وصله هايي بر آن زده باشند. صوفيّه خرقه را از بزرگ ترين شعارهاي تصوّف دانسته اند. خرقه بر دو نوع است: خرقه ارادت و خرقه تبرّک. (3)و خرقه نيز به تفصيل در کتاب هاي صوفيّه مورد بحث قرار گرفته است، چه از لحاظ منشأ اسلامي و چه از جهت آداب و رسوم مربوط به آن.
در مواردي از قبيل حالت و جذبه دستور شيخ اين خرقه پاره مي شد. خرقه جامه کردن يا پاره کردن در متون عرفاني به تفصيل اشاره شده است. (4)
3. پير يا شيخ و مرشد
صوفيّه بزرگ ترين نسب سالک را دو چيز مي دانند: يکي خرقه و ديگري پير.پير کسي است که سرپرستي سالک را برعهده مي گيرد و او را در مراحل سير و سلوک همراهي کرده و راهنمايي مي کند. چنان که در بحث ولايت از رساله ي قيصري خواهد آمد.
مريد بايد خود را در مقابل شيخ همانند مرده در مقابل مرده شور بي اراده و بي اختيار سازد.
4. سماع
در ميان صوفيّه، سماع به طريق آواز خواندن يک نفر و شنيدن ديگران يا سرود خواندن به اجتماع با دف و ني و نظاير آن ها يا بدون ساز و هم چنين با رقص و تواجد يا بدون رقص و وجد بالاخره به انواع و اقسام مختلف، متداول بوده و غالباً وجد يا سماع توأم مي شده است. (5)5. خلوت و چلّه نشيني
خلوت و چلّه نشيني از جمله مستحسنات صوفيّه است و اينان براي آن فوايد و آثار بسياري ذکر مي کنند و آن را بر اساس آيات و رواياتي مطرح مي کنند. از قبيل حديثي که رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:مَن اَخلَص لِله اَربَعينَ صَباحاً ظَهَرت يَنابيع الحِکمة مِن قَلبِه عَلي لِسانِه. (6)
نيز اين که حق تعالي به موسي (عليه السّلام) قول سخن گفتن داد و براي آن ميعادي را تعيين نمود و فرمود: سي شبانه روز روزه دارد و سپس ده روز ديگر بر آن اضافه فرمود تا چهل روز تمام شد و حضرت موسي در آن مدّت طعام نخورد و عبادت خداي را به جاي آورد تا مستعدّ مکالمت الهي گرديد. (7) البته خلوت در نزد صوفيان مقيّد به چلّه نشيني نمي شود، بلکه انقطاع از خلق و اشتغال به حق امري مطلوب است و دوام آن به دوام عمر پيوسته است.
6. ذکر
ديگر از مستحسنات صوفيّه ذکر است که بر دو نوع مي باشد: خفي و جلّي.صوفي در طي خلوت گوشه اي مي گيرد با آداب خاص مي نشيند و بي توقّف چندان نام خدا را بر زبان مي آورد که لب و زبانش از جنبش فرو مي ماند و فقط دل اوست که متذکر خدا مي شود! (8)
ذکر، آداب و رسوم و ترتيبات ويژه اي دارد که در کتاب هاي عرفاني مذکور است.
7. سعه يا علم سعت
عرفا پس از مدتي رياضت و سير و سلوک، در شرايط بهره مندي از لذايذ مادي را مجاز مي دانند و از آن به « سعه » تعبير مي کنند. عزّالدين محمود کاشاني مي گويد:هرگاه اخلاق نفس مبدّل شد و ديو طبيعت مسلمان گشت و به جاي متابعت هوا در او مطاوعت خدا پديد آمد، بعضي از حظوظ او حقوق گردد و او را از مضيق ضرورت به فضاي سعت راه دهد متصوّفه اين مقام را مقام سعت خوانند و در اين مقام نکاح و مشارب و مآکل جايز شود و اين مقام را علم سعت خوانند. (9)
8. سياحت و سفر
عرفا به دلايلي، سياحت و سفر را مستحسن مي دانستند. از جمله به دليل دستور قرآن کريم به سير و سفر (10) و ملاحظه آيات خدا در آفاق (11) و به خاطر مصالح و منافع ديگر.از لوازم سفر عصا و رکوه ( کشکول ) و ميان بند بود که همراه داشتن آن ها و وسايل و لوازم ديگر را سنّت مي دانستند. (12)
پينوشتها:
1. اللّمع، ص 147.
2. مصباح الهداية، باب پنجم، فصل اول.
3. ر. ک: همان.
4. کشف المَحجوب، ص 542 – 544.
5. ر. ک: مصباح الهداية و کتاب هاي عرفاني ديگر و نيز درباره سماع و احکام و شرايط آن، و شرح الفاظ قوّالان مراجعه کنيد به يحيي باخزري، اوراد الأحباب و فصوص الآداب، به کوشش ايرج افشار، ج 2، ص 180 - 253، علاقه مندان به بحث تحليلي سماع به اثر ديگر نگارنده ( فلسفه ي عرفان ) مراجعه فرمايند.
6. جامع صغير، ج 2، ص 160 و کافي، ج 2، ص 16.
7. اعراف، آيه 142 و بقره، آيه 51.
8. عبدالحسين زرين کوب، ارزش ميراث صوفيّه، ص 114.
9. مصباح الهداية، ص 73.
10. آل عمران، آيه 137 و نحل، آيه 36 و... .
11. فصلت، آيه 53.
12. کشف المحجوب، ص 403 - 499 و نيز مراجعه شود به کتاب احياء علوم الدين، ج 2، ص 244 به بعد، و نيز درباره ي همه ي اين گونه مستحسنات، و مباني و شرايط و آداب آن ها مراجعه کنيد به : ابوالمفاخر يحيي باخزري، اوراد الأحباب و فصوص الآداب، ج 2.
يثربي، سيديحيي؛ (1392)، عرفان نظري ( تحقيقي در سير تکاملي و اصول و مسائل تصوف)، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ هشتم