در اين بررسي نخست موارد تشابه، سپس زمينه هاي اقتباس را شناسايي کرده آن گاه با بيان اختلافات و تفاوت ها به نقد و ارزيابي مي پردازيم.
افلوطين و نوافلاطونيان
مکتب نوافلاطوني در اسکندريّه بر اساس ترکيبي از تعاليم افلاطون و حکماي ديگر از يونان و ايران و هند، به وسيله ي « آمونياس ساکاس » بنيان گذاري شد. پس از وي، اين مکتب به وسيله ي افلوطين ( 203 - 270 م ) تکميل و ترويج شد. تعاليم وي به وسيله شاگرد برجسته اش « فرفوريوس »، در شش کتاب و هر کتاب در نه قسمت تدوين شد، که به « نه گانه ها » يا « تساعيّات » (1) معروفند.اين مکتب به وسيله فرفوريوس، و شاگردان ديگر فلوطين از قبيل امليوس در حوزه هاي مختلف گسترش يافت.
1. اقتباس و تقليد
مسئله تشابه بين عرفان و تصوّف اسلامي و فلسفه ي نو افلاطوني امري روشن و بديهي است. تحقيقات مورخان و نيز مقايسه آرا و عقايد و مسلک، مؤيّد اين مطلب است. همين تشابه مي تواند مبنايي بر امکان تأثّر و اقتباس تصوف اسلامي از مکتب نو افلاطوني باشد. ما در زير فهرستي از موارد تشابه را بيان کرده ايم که به دو بخش تشابه در اصول و تشابه در فروع تقسيم شده است.الف - تشابه در اصول
1. احد به عنوان مبدأ جهان:
که احد حقيقتي بسيط است « احد همه چيز است و هيچ يک از اشياء نيست. منشأ همه چيزهاست وليکن عين همه نيست. در عين حال که همه چيز در او هست او خود منزّه از همه آن هاست. » (2)مسئله اي که در عرفان و فلسفه اسلامي به عنوان تشبيه و تنزيه « وَبَسيط الحَقيقة کلّ الاشياء » مورد بحث قرار گرفته است. (3)
2. عدم تعلق معرفت به احد:
« از احد، نه مي توان سخن گفت و نه درباره ي آن چيزي نوشت » . (4) که به قول شبستري: « بود در ذات حقّ انديشه باطل ». و اين امر از آن جا ناشي مي شود که ذات حقّ، در قالب ذهن و زبان نمي گنجد (5) که: « الله أکبر مِن أن يوصَف. »3. عشق و جمال:
فلوطين مانند عرفاي اسلام، عشق را مطرح مي کند. او واحد را عشق مي خواند و عشق را عامل هدايت و جذب انسان مي داند و عشق را متعلّق به زيبايي مي شمارد. زيبايي هاي محسوس و اين جهاني را، انعکاس و عاريتي از حسن حقيقي حضرت حق مي داند. لذا اين زيبايي ها را به عنوان: « اَلمجاز قنطرة الحَقيقة ».عامل کشش و جذب سالک به سوي آن جمال حقيقي مي شمارد، که به قول جامي:
به هر پرده که بيني پردگي اوست *** قضا جنبان هر دل بردگي اوست
دلي کان عاشق خوبان دلجوست *** اگر داند وگرني، عاشق اوست (6)
4 . تهذيب و رياضت نفس:
فلوطين معتقد است نفس را در جنبه ي عملي بر اساس قوانين اجتماعي « شريعت » بايد از رذايل پاک ساخته و به فضايل بياراييم و در جنبه ي نظري آن را با حکمت و دانايي آراسته کنيم تا بتواند به مقام تجرّد رسيده و موجودي متشبّه به خدا ( خداگونه ) گردد و به مرحله ي استغراق و فنا برسد. (7)5. اتّحاد و وصال و فنا:
به نظر فلوطين، انسان پس از تهذيب نفس و طي درجات سلوک، به مرحله اي مي رسد که « در مقدّس ترين نقطه، با الوهيّت يگانه مي گردد. آن جا نگرنده و در نگريسته يکي است. سادگي به کمال است، نه چييز هست نه شي ءاي. » (8)6. شهود:
فلوطين در مقام تماشا و شهود حق، برآن است که « نگريستن به ذات و ماهيّت موضوعات، نگريستن ( تماشا ) است و گاه يگانه شدن در آن سوي انديشه با واحد. اين يگانه شدن، نگريستن توأم با انديشه نيست، بلکه در اين جا خود انديشيدن نيز به کنار گذاشته مي شود.و از آن نيز فراتر مي رود. از اين رو درباره ي اين يگانه شدن گفته مي شود که اين ديگر نگريستن نيست. (9)
ب - در فروع
1 . جهان فيض حقّ است:
اين فيض با سلسله مراتب صادر شده و ادامه مي يابد. در نتيجه جهان کثرت، با واسطه ظهور مي يابد. در اين سلسله مراتب، بعد از احد، عقل قرار مي گيرد و بعد از عقل، نفس و بعد از نفس، جهان طبيعت. (10)2. لزوم پير و مرشد و راهنما:
از ديدگاه فلوطين در سير و سلوک، آشنايي با طريق از ضروريّات است و لذا سالک بايد به دنبال کسي باشد که آگاه به منازل سلوک بوده باشد. « بدون شکّ کسي مي تواند راهنما باشد که خود راه را ديد و راه دان باشد؛ يعني خودش اين راه را طي کرده و از مراتب صعود به خوبي آگاه باشد. »ولي آموزگار تا آغاز راه مي تواند رفت. سير و تماشاکار خود آن کسي است که تصميم به سير و تماشا گرفته است. (11)
3. طبقه بندي نفوس از نظر معرفت:
که عده اي اهل ظاهر و محسوسات اند و گروهي که از اين ها جلوتراند، تا اهل وصول. (12)4. استفاده از تمثيل و داستان ها در راه بيان اسرار و رموز:
فلوطين به داستان ها و سخنان اسرارآميز گذشتگان نيز بي اعتنا نيست. او نيز مانند افلاطون، از طريق داستان ها بر دشواري بيان مطالب فلسفي چيره مي شود و مي تواند با ياري گرفتن از آن ها آزادانه بينديشد. (13)5. قوس نزول و صعود:
فلوطين معتقد است که روح آدمي، از عالم معقول به جهت گستاخي و تمايل به خود مختاري، به عالم محسوس نزول يافته و در تلاش است که به عالم معقول باز گردد. (14)6. طرح عناوين عقل کلّي و نفس کلّي و جسم در مراتب هستي. (15)
2. زمينه هاي اقتباس
تأثير عقايد نوافلاطونيان و خود فلوطين در ميان مسلمين، از مسائلي است که نظر مورخان و مستشرقان را متوجه خود ساخته است. در اين باره تحقيقات نسبتاً مفصل و جامعي نيز صورت گرفته است. ولي علي رغم اين تحقيقات و بررسي ها هنوز مسئله کيفيت اقتباس از آرا و عقايد نوافلاطونيان دقيقاً روشن نيست. درباره ي اوّلين اقتباس ها از سوي مسلمانان، نظرياتي ابراز شده است. يک نظر آن است که مسلمين، از طريق راهبان و آباي کليساي مسيحي، که عمدتاً از فرقه يعقوبيّه بودند و در حوالي سوريّه زندگي مي کردند و نيز به وسيله ي مدرسه ي جندي شاپور در خوزستان و صابيان حرّان در بين النّهرين، با آراي نو افلاطونيان آشنا شده اند. (16)يک عقيده ديگر آن است که بعضي از مشايخ اوّليه صوفيّه يعني ذوالنّون مصري (245 - 180 هـ) و جنيد بغدادي ( متوّفا 298 هـ.ق ) با عقايد نوافلاطوني آشنايي داشته اند و اين عقايد به صورت شفاهي به گوش آن ها رسيده است. (17)
يکي از مستشرقان معاصر به نام ريچارد فرانک بر آن است که جهم بن صفوان ( متوفّا 128 هـ ) قبل از هر کس با آراي نوافلاطونيان آشنايي داشته است و مسئله تنزيه مطلق خداوند را از آن ها اخذ کرده است. (18)
اين سه نظر مجموع نظرياتي است که درباره ي زمينه هاي اقتباس قبل از ترجمه کتب نوافلاطوني به زبان عربي ابراز شده است. در قرن سوم هجري اين ناعمه مسيحي ( متولّد 220 هـ.ق ) به خواهش الکندي نخستين فيلسوف اسلامي (260 - 185 هـ) کتاب اثولوجيا (19) را از زبان سرياني به عربي ترجمه کرده است.
نام اين اثر از « تئولوگيا » ي يوناني است. به معناي الهيّات و فلسفه ي اولي. فلاسفه ي اسلام اين اثر را به ارسطو نسبت مي دهند و فرفوريوس مؤلّف اين اثر را شارح تعاليم ارسطو مي پنداشتند. اخيراً در چاپ جديد اين اثر که به وسيله ي انجمن فلاسفه ي ايران انجام گرفته، آن را تأليف فلوطين قلمداد کرده اند.
ولي اين اثر نه از ارسطو است و نه از فرفوريوس و نه مستقيماً تأليف فلوطين مي باشد. بلکه ترجمه و نقلي است آزاد از بخش هايي از بعضي رسائل انئادها ( نه گانه ها ) ي چهارم و پنجم و ششم فلوطين. (20)
علاوه بر اثولوجيا، رساله ي ديگري از عقايد نو افلاطونيان در عالم اسلامي وجود دارد که در سال 1955 ميلادي، از سوي فرانتزروزنتال عرضه شده است.
اين رساله « در بيان دو عالم روحاني و جسماني » نام دارد و روزنتال در ضمن عرضه ي اين رساله، نظريات جديدي را درباره ي اين رساله و کتاب اثولوجيا و نيز هويت شيخ يوناني، عرضه کرده است. (21)
کتاب ديگري که درباره ي عقايد نو افلاطونيان، در عالم اسلامي موجود است الخير المحض نام دارد، که پروکلس يکي از پيروان افلوطين، نوشته است. اين کتاب بخشي از کتاب اصول ربوبيّت پروکلس است که توسط مسلمين ترجمه شده است. (22)
به هر حال اين کتاب ها و رساله ها و احتمالاً آموزش هاي شفاهي، سبب اشاعه ي فلسفه نو افلاطوني در عالم اسلامي شده است. بعدها فارابي و ابن سينا و شيخ اشراق به آثار نو افلاطوني، به ويژه اثولوجيا، توجه داشته اند و شيخ اشراق بيش از هر کسي از عقايد نو افلاطونيان بهره برده است. (23) علاوه بر اين اشخاص، بايد از گروه « اخوان الصّفا » نيز ياد کرد. اين گروه در حدود سال ( 373 هـ ) معروف بوده اند و به جهت تشابهات زيادي که بين عقايد آن ها و نوافلاطونيان وجود دارد، مي بايست به اين گروه نيز در اشاعه ي تفکّر نوافلاطوني توجه نمود. (24)
و اين تقريباً يک سير اجمالي در تاريخچه ي اشاعه ي تفکر نوافلاطوني در عالم اسلامي بود.
در اين جا لازم است اين مطلب ذکر شود که علي رغم اين مشابهت ها و امکان اقتباس و استفاده، عرفان و تصوّف اسلامي، هرگز در فلسفه ي نوافلاطوني جذب نشده است و همواره هويت و استقلال خود را حفظ کرده است.
3. نتيجه و نظر
عرفان اسلامي هويت مستقل خود را داشته و هرگز در مکاتب ديگر جذب نشده است و علي رغم شباهت هايي که بين عرفان و تصوّف اسلامي و عقايد نوافلاطوني وجود دارد، اختلافات و تعارضاتي نيز بين دو مکتب و نحله موجود است که نشان دهنده استقلال تصوّف و عرفان اسلامي مي باشد.اينک به نمونه هايي از اين تعارضات اشاره مي کنيم:
1 . اعتقاد به خدايان:
در فلسفه افلوطين علي رغم وحدت گرايي، وجود خدايان و اساطير يوناني و غيريوناني محرز است. خود فلوطين و شاگردان و پيروانش به اين خدايان و اساطير معتقد بودند و بيانات صريحي در اين مورد دارند.حتي پرگامون از پيروان فلسفه فلوطين، طرفدار خورشيدپرستي نيز بوده است. (25)
2 . تناسخ:
تناسخ از جمله مسائلي است که فلوطين بدان معتقد بوده است. پروکلوس از نوافلاطونيان و پيروان فلوطين، خود را تجسد دوباره ي نيکو ماخس نوفيثا غوري مي دانست. (26)3. وحدت وجود:
وحدت وجود که افلوطين بدان قائل بوده است اگر چه در عرفان و تصوّف اسلامي مؤثر بوده است، ولي هرگز با آن يکي نبوده و تفاوت هاي عمده اي با آن داشته است. (27)4. نحوه ي اتّصال:
در عرفان و تصوّف اسلامي اتّصال امري شخصي و ايجابي است. ولي در تعاليم افلوطين و نيز در تصوّف هندي غير شخصي و سلبي است.5. مخالفت با مذهب:
نوافلاطونيان عموماً با مسيحيّت و مذهب مخالف بودند و مسيحيّت را رقيب خود به شمار مي آوردند. برخلاف عرفان و تصوّف اسلامي که ريشه در مذهب داشته، حتي الامکان سعي در همسويي با مذهب دارد. (28)پينوشتها:
1. بخش هايي از اين مجموعه قبلاً به عربي ترجمه شده که به نام اثولوجيا معروف است. فلاسفه ي اسلام اين اثولوجيا را به خطا، از آثار ارسطو مي دانستند. اخيراً متن کامل نه گانه ها به وسيله ي آقاي محمد حسن لطفي به فارسي ترجمه و چاپ شده است.
2. نه گانه ها، 5 و 2 و 1.
3. شرح گلشن راز، ص 45 از مقدمه.
4. نه گانه ها، 6 و 9 و 4.
5. کارل ياسپرس، فلوطين، ترجمه ي محمد حسن لطفي، ص 35 - 41.
6. جامي، مقدّمه يوسف و زليخا؛ نصرالله پورجوادي، درآمدي بر فلسفه افلوطين، ص 91 و 81 و 99 و 96 و شرح گلشن راز، ص 47 از مقدّمه.
7. پورجوادي، همان، ص 91 - 96.
8. همان، ص 45 و شرح گلشن راز، ص 47 مقدّمه.
9. پورجوادي، همان، ص 44.
10. نه گانه ها، ص 5 و 12؛ پورجوادي، درآمدي بر فلسفه ي افلوطين، ص 44 و 60 و تشبيه فيض حقّ به نور، کارل پاپرس، فلوطين، ص 21 - 22.
11. پورجوادي، همان، ص 68 و کارل ياسپرس، فلوطين، ص 109 - 110.
12. پورجوادي، همان، ص 71 - 75.
13. کارل ياسپرس، فلوطين، ص 85.
14. پورجوادي، همان، ص 61 - 67 و کارل ياسپرس، فلوطين، ص 90 - 111. شرح گلشن راز ص 46 از مقدّمه.
15. شرح گلشن راز، ص 46، از مقدّمه و فلوطين، ص 15 - 27.
16. کيوان سميعي، شرح گلشن راز، مقدّمه، ص 44.
17. پورجوادي، درآمدي به فلسفه ي افلوطين، ص 117.
18. همان، ص 113.
19. چهار جزء از ده جزء کتاب اثولوجيا به اهتمام استاد سيد جلال الدّين آشتياني با شرح و تعليقات قاضي سعيد قمي ( شاگرد ملاصدرا ) در تهران منتشر شده است.
20. دوره ي آثار فلوطين، ترجمه ي محمد حسن لطفي، چاپ اول، ص 12 - 11، و نيز ر. ک: مقدمه ي انگليسي اثولوجيا، چاپ انجمن فلسفه، به قلم دکتر نصر.
21. درباره ي ترجمه اين رساله، و تحقيقات فرانتزوزنتال، ر. ک: مجلّه ي معارف، شماره اوّل، سال اوّل، ص 23.
22. درآمدي بر فلسفه ي افلوطين، ص 113.
23. ظاهراً شيخ اشراق، برخلاف ديگران، اثولوجيا را از ياران و پيروان افلاطون مي داند، به دليل آن که مطالبي را که از افلاطون نقل مي کند، مطالبي است که اکثراً در تعاليم نو افلاطونيان، مخصوصاً در اثولوجيا، و الخير المحض، يافت مي شود.
24. در مورد تأثير اين گروه از نوافلاطونيان و مقايسه آراي آن ها مراجعه شود به مقاله ي دکتر نصر الله پورجوادي تحت عنوان « نوافلاطونيان مسلمان »، درآمدي به انديشه ي اخوان الصّفا، نشر دانش، سال سوم، شماره ي سوم، ص 58.
25. فردريک کاپلستون، تاريخ فلسفه، ترجمه مجتبوي سيّد جلال الدّين، ج اوّل. قسمت دوم. ص 653 ، 662 - 663 و 666.
26. همان، ص 650 - 651 و 664.
27. همان، ص 648. در اين کتاب وحدت وجود افلوطين به صورت دقيق بررسي شده است. و مطالعه ي آن تفاوت بين وحدت وجود فلوطين، و وحدت وجود اسلامي را نشان مي دهد. و نيز مراجعه شود به دو اثر استاد مطّهري: سير فلسفه در اسلام، ص 23 و شرح مبسوط منظومه، ج 1، ص 239.
28. کاپلستون، تاريخ فلسفه، ترجمه مجتبوي، ج 1، قسمت دوم، ص 658 - 663.
يثربي، سيديحيي؛ (1392)، عرفان نظري ( تحقيقي در سير تکاملي و اصول و مسائل تصوف)، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ هشتم