اما با نگاهی جامع و فراگیر از درون، و با شناخت مبانی اهل بیت (ع) در زندگی فردی و اجتماعی شان، این تعارضات رخت بر بسته و به وحدت رویه تبدیل می شود. مبانی ای که به کتاب خدا، دانش اهل بیت و عقل سلیم متکی است و برای تمام آحاد بشری قابل فهم و شناخت است. البته برخی از بنیان های نگاه شیعی صرفا در نگاه درون دینی معنادار است و بدون تکیه به خاستگاه های آن، از طریق عقل یا عرف انسان عادی قابل فهم نیست.
فعالیت های معصومین عموما در بستری از شرایط زمان و مکان است و از همین جهت تفاوتی در مشی آنها احساس می شود، اما با بررسی مبانی آنها، متوجه وحدت خاستگاه آن ها خواهیم شد. رحمت نبوی، عدالت علوی، صلح حسنی، قیام حسینی و .... همه شئون متکثر یک حقیقت واحدند و آن اعتلای کلمه ی توحید در عالم هستی است. در واقع همه ی رفتارها و گفتارهای اهل بیت با همین محوریت، یعنی ترویج و تعمیق توحید در جان انسان ها صورت گرفته و همه ی معارف دیگر ذیل این معرفت جای میگیرد. با رویکردی درست تر، باقی معارف، تجلی توحید اند در ظرف های متفاوت. انسان موحد، طبیعت توحیدی، اقتصاد توحیدی، قیام توحیدی، اخلاق توحیدی، سیاست توحیدی جامعه ی توحیدی و .... و محور توحید، انسان موحدی است که صدر تا ذیل زندگی او جهت مند به سمت جلب رضایت خدا و تحقق خواست او در زمین است. انسان موحد در نگاه دین، جانشین خداست که امر خدا را در زمین جاری می کند.
در مقابل و رو در روی این انسان، انسان مشرک یا کافری قرار دارد که از تحقق امر خدا در زمین جلوگیری می کند و نماینده ی شیطان و شر است. انسانی که هرج و مرج و در هم تنیدگی حقوق انسان را سبب شده و اجازه نمی دهد که انسان ها به رشد لازم و متناسب شأن شان برسند. او کسی است که دیگران را به بند می کشد تا آنها منافع دنیاییش را تأمین نماید.
این جبهه بندی در نگاه قرآن اصالت دارد: از بدو خلقت آدم، رو در رویی میان خدا و شیطان در تلاش برای تسلط به انسان هویت پیدا می کند و این نزاع در تمام مسیر انسانیتِ ترسیم شده در قران جریان می یابد. جایی از تاریخ انسان در قران نیست که خالی از رویارویی خیر و شر در وجود انسان باشد. همواره نماینده ی خدا در روی زمین که از آن به عنوان پیامبر یاد می شود، با نماینده ی شیطان و نفس که از آن به ملاء یاد می شود در تقابل و درگیری هستند.
در نگاه قرآن، انسان میانه، که بهره ای از حق و بهره ای از باطل دارد، باید در اختیار ولی خدا در آید تا به سرمنزل مقصود نائل شده و از سیطره ی شیطان درآید.
شیعه که خود را متصل به ولی خدا می داند و قائل به سلسله در ارتباط با خدا است (سلسله ی انبیاء و اولیاء)، نمی تواند و نباید پرچم نگاه توحیدی خود را زمین گزارده و دست از این خلافت بردارد، والا به وعده های رسمی قرآن، مغلوب خواهد شد و خداوند با جایگزین نمودن قومی دیگر امر خود را در زمین محقق خواهد نمود.
در زمان کنونی، شیعه برای حفظ این خلافت باید سیره و سنت اولیاء دین را بررسی کرده و متناسب با شرایط امروز به کار برد. با تکیه به این مبانی می توان سیره ی معصومین را تحلیل و از آن برای جهان امروز و مناسبات آن بهره برداری نمود.
البته ممکن است عده ای از شیعیان خود را نماینده ی جبهه ی حق ندانسته یا در این مورد مشکوک باشند. بی گمان اینان نیز نمی توانند میدان دار این مبارزه باشند و باید پرچم مبارزه را به کسی بسپارند که خود را مرد این میدان می داند و به درستی این مبارزه یقین دارد.
با بررسی سیره ی رسول خدا در طول 63 سال عمر پربرکت و 23 سال رسالتشان، محورهای اساسی رفتار و منش ایشان در مواجهه با جامعه ی انسانی نمایان می شود. بر اساس این محورها می توان تمام مقاطع زندگی ایشان را جزء به جزء مورد واکاوی قرار داد و به حکمت آن دست یافت. مشی رسول خدا مبتنی بر نگاه قرآن، رحمت، لطافت، دعوت عام و همگانی، و تحقق جامعه ی توحیدی با محوریت شخص ایشان است. قرآن، رسول خدا را محور جامعه ی توحیدی می داند؛ جامعهای که پیامبر در آن برای تحقق توحید، با اتکاء به وحی الهی و با بهره گیری از تجربه ی انسانی، باید تمام تلاش خود را به کار بندد تا توحید در ظاهر و باطن مردمان متجلی شده و کفر و شرک از جامعه رخت بر بندد. در منظر قران، این شخصِ رسول است که مبدأ تصمیم و تحول است. از همین جهت است که ایشان علی علیه السلام را برادر دینی خود می داند، اما با نگاهی متفاوت از خود، او را مسؤل تحقق عدالت و حکومت مبتنی بر شریعت نبوی بر می شمرد و از او به ولی تعبیر می کند، در راستای رسول؛ اما با مأموریتی متفاوت از رسول. هر چند ولی هم رحمت و عطوفت به مردمان را در جان خود دارد، اما وی مسؤل دعوت همگانی نیست. زیرا که بنا نیست که شریعتی را بنیان نهاده و گسترش دهد. بلکه او مأمور است به این که شریعت بنیان نهاده شده را نهادینه کرده و اهداف آن را محقق کند.
این تفاوت در مأموریت ها و مسؤلیت ها، در میان اولیاء خدا، تفاوت در مشی ها را در ایشان سبب شده است. هر چند که نمی توان از تأثیر شرایط زمان و مکان در این خصوص غافل بود.
دعوت در مکه، هجرت به مدینه، استقرار دولت در مدینه، دعوت کشورهای دیگر و فتح مکه که نقاط عطف رسالت نبی مکرم است، همه به منظور تحقق توحید صورت پذیرفته، اما پیامبر نیز بر اساس شرایط، سیاست ها و راهبردهای متفاوتی را اتخاذ نموده است. در همه ی این موارد مؤلفه های مشترکی موجود است که نشان دهنده ی هدف و مسیر اصلی رسول خداست، همان که قران صراط اش می خواند:
1- اجرای فرمان (وحی) خدا 2- بهره گیری از ظرفیت های درونی و خداداد انسان ها تا حد امکان 3- ارزش گذاری به انسان به عنوان مخلوق خدا 4- تمایز قائل شدن بین مؤمن و کافر در مناسبات انسانی و ترجیح مؤمن بر کافر و مشرک 5- از بین بردن جبهه ی کفر به طریق مطلوب و معقول 6- هماهنگ نمودن انسان و دیگر آفریده های خدا 7- ایجاد دولت و جامعه ی مبتنی بر عدالت به منظور فراهم نمودن بستر رشد برای همه ی انسان ها
با توجه به محورهای فوق که اصلی ترین محورهای حرکت معصومین است و با توجه به تفاوت مأموریت معصومین و با عنایت به تفاوت شرایط زمان و مکان می توان به دیدگاهی مناسب و جامع درباره ی رویکرد اصلی فعالیت های معصومین در طول این 250 سال دست یافت و با استفاده از آن همه ی خرده فعالیت های آنان را تحلیل نمود.
از جمله این خرده فعالیت های اهل بیت که در حال حاضر دستاویز برخی از شیعیان میانه حال قرار گرفته می توان به صلح حدیبیه، فتح مکه، صلح امام حسن و قیام امام حسین اشاره نمود. بی گمان همه ی این موارد که وجهی از رأفت و رحمت را در خود داشته اند، با حفظ 7 محور فوق و با هدف تحقق توحید صورت پذیرفته اند.
به ویژه در خصوص صلح حدیبیه و صلح امام حسن مجتبی، باید به دو نکته ای بسیار مهم توجه نمود:
1- در نگاه پیروان پیامبر در حدیبیه و پیروان امام حسن در مدینه و کوفه، یک اصل نهادینه شده و پیشینی وجود داشت و آن این که پیروان این دو معصوم باید از حیث شأن اجتماعی و سیاسی برتر و بالاتر از دیگران باشند. این انگاره در پس زمینه ی ذهن ایشان تا آن حد نهادینه بود، که وقتی پیامبر در حدیبیه و امام حسن در کوفه صلح می کنند، برای پیروان ایشان سخت است و چون انگاره ی خود را مخدوش می بینند، زبان به اعتراض باز کرده و هویت ایمانی و اجتماعی خود را طلب می کنند. از همین جهت، می توان فهمید که پیامبر و امام، جامعه ی پیروان خود را از حیث اعتماد به خدا و برتری بر جامعه ی کفر چنان پرورش داده بودند که با کوچکترین تغییر ظاهری در سیاست هایشان از سوی همان پیروان مورد اعتراض قرار می گرفتند.
2- در هر دو صلح، معصوم ازمنظری فراتر و غالب، با دشمن خود مواجه می شود و او را در چنبره ی شرایط مورد نظر خود قرار می دهد. هر چند که در صلح امام حسن، شخص امام از پشتوانه ی انسانی و اجتماعی لازم برخوردار نبود، اما با این وجود و به علت ایمان قلبی ای که به راه وهدف خود داشت، از موضع غالب با دشمن مواجه شد، زیرا به تحقق وعده های الهی یقین داشته و خود را در پناه خدا می دید که و من یتوکل علی الله فهو حسبه. در هیچ یک از این دو صلح نشانی از ضعف و ناتوانی یا وادادگی در معصوم یافت نمی شود.
با عنایت به این دو نکته، می توان فهمید که رسول خدا در صلح حدیبیه، در واقع از یک تاکتیک سیاسی بسیار دقیق و حساب شده که بر اساس شرایط بوده استفاده کرده و با اتکاء به وعده های خداوند اقدام به پذیرش مصالحه با طرف کفر می کند. هر چند تحلیل کامل صلح حدیبیه و فتح مکه و صلح امام حسن در این مجال نمی گنجد، اما برای نمونه می توان به برخی از ظرائف صلح حدیبیه اشاره نمود تا روشن شود که صلح حدیبیه تنها جلوه ی رحمت نبوی نبوده و کیاست و درایت نبوی را نیز در بر داشته است.
در صلح حدیبیه، پیامبر ظرفیت کامل دشمن را می شناسد، به تفرقه ی موجود بین آنها واقف است، از ترس و ضعف آنها در مقابل خود کاملا آگاه است، توان عظیم مادی، معنوی و انسانی خود را به خوبی می شناسد، افق های تاریخ، پیش روی او روشن است و می داند که این صلح او، یک حرکت هوشمندانه ی تاریخی خواهد شد و ...
حال اگر در این میان، عده ای ضعیف الحال هم به شماتت رسول خدا دهان بگشایند، ایشان را چه باک که به راه خود یقین دارد.
امروز و به منظور کسب برخی منافع و جلب اعتماد دشمن خارجی یا داخلی، برخی شیعیان متوسط فعلی از سیره ی اهل بیت در صلح با دشمن، از واژه ی رحمت استفاده می کنند، لیکن معنای مورد نظر انها از این لفظ، ترحم به دشمن و مماشات با اوست. لیکن خداوند در قران در آیات متفاوت به پیامبر تذکر داده که در برخورد با جبهه ی باطل شدت و حدت (به معنای استعلا و برتری طلبی) را فرونگذارد و هیچگاه خود را در مقابل آنها خوار نپندارند و از کید و مکر آنها غفلت نورزد، چه این که جبهه ی باطل با تمام توان قصد نابود کردن جبهه ی حق را دارد و از هیچ چیز در این راه فرو گذار نمی کند؛ در واقع ملاء قوم، نمایندگان شیطان و شر اند که راهی به خیر و صلاح ندارند و صف اصلی جبهه همان هایند.
امروز نیز ما اگر خود را در جبهه ی حق و رو در رو با شیطان می دانیم، باید با ایجاد حس ایمان و باور به هدف و راه در ملت و مردم خودمان، مقتدر و با صلابت، و البته مبتنی بر یک شناخت دقیق و درست و با اتکاء به ظرفیت ها و توان مادی، معنوی و انسانی خودمان، با دشمن مواجه شویم. البته این در شرایطی است که حس ایمان و باور به هدف در مسؤلین وجود داشته باشد تا بتوانند آن را به بدنه ی جامعه تسری دهند!
ما امروز و در شرایط فعلی، اگر به حق بودن خود یقین داریم، نباید دم از مماشات و همراهی و اعتمادسازی با دشمن بزنیم و اگر به هدف و راه خود ایمان نداریم، نباید دم از دین بزنیم، چه این که دین داری لاجرم با جزم بر سر هدف و راه همراه است تا آنجا که مؤمنی را که در این راه از جان خود بگذرد شهید می خوانند.
پس صلح حدیبیه مقدمه ای است برای فتح مکه و صلح امام حسن مقدمه ای است برای قیام امام حسین. در واقع هر نرمشی مقدمه ای است برای فتحی بزرگتر و عقب راندن دشمن تا حذف کامل او. بر اساس این باور، تکیه بر این نمونه ها در مواجهه با دشمنان خارجی یا داخلی، بدون توجه به هدف آنها (تحقق توحید) و اتخاذ سیاست های استعلایی، نه آن که نشان از تدبیر ندارد، بلکه نشان از ضعف در شناخت و اجراء دارد.
نمی توان هم داعیه دار جبهه ی حق بود و هم در مواجهه با دشمنان ضعف و زبونی از خود نشان داد.باید با الگو گیری از صلح حدیبیه یا صلح حسنی، با اقتدار تمام و بر اساس سیاست های تجربی، نرمشی قهرمانانه و عزتمندانه انجام داد، نرمشی که نهایتا به پیروزی در این مبارزه و فتح مکه منجر شود. ان شاءالله
منبع: هفته نامه پنجره