نويسنده: اکبر رضي زاده
منبع: راسخون
منبع: راسخون
به ياد سيد اشرف الدين حسيني
عده اي بر اين باورند که يک روحاني فقط از طريق وعظ و خطابه بايد جاي خود را در ميان مردم باز کرده، خوبي ها را نشان داده و کژي ها را به تعريف کشد تا مردم را به طريق صواب سوق دهد و از انحراف باز دارد.شايد « سيد اشرف الدين حسيني » شاعر نامدار معاصر از معدود وعاظي باشد که از طريق شعر و شاعري با ظلم و ستم به ستيز برخاسته، افراد را از کژي ها بازداشته و راه صحيح را به آنها نشان داده است. آن هم باز شيوه ي طنز. شيوه اي که دست زدن به آن کار هر کسي نيست. زيرا عده اي « طنز » را متأسفانه همان « هَزل » يا « هجو » يا « فکاهه » مي دانند. غافل از اينکه طنز قبل از اينک بخنداند، مي گرياند!...
سر دبير روزنامه ي مردمي « نسيم شمال » معروف به « گيلاني » فرزند سيد احمد قزويني در سال 1287 قمري در شهر قزوين به دنيا آمد و بعد از عمري مبارزه با ظلم و ستم پادشاهان قاجار و حمايت از مردم محروم کوچه و بازار ، در نهايت فقر و تنگدستي و آوارگي، در سال 1352 قمري چشم از جهان فرو بست و به معشوق دست يافت.
« دست مَزَن! - چشم، ببستم دو دست / راه مرو! - چشم، دو پايم شکست/ حرف مَزَن!- قطع نمودم سخن/ نطق مکن! - چشم، ببستم دهن/ هيچ نفهم! - اين سخن عنوان مکن/ خواهش نافهمي انسان مکن/ لال شوم، کور شوم، کر شوم/ ليک مُحال است که من خر شوم/ چند روي هم چو خران زير بار؟/ سر ز فضاي بشريت بر آر!... »
حتماً با خواندن شعر فوق دريافتيد که « سيد » واقعاً طنز مي سروده، نه مشتي واژه هاي موزون که فقط قصد خندان مخاطب را دارد، نه بفکر واداشتن او را.
هر هفته هنگامي که هفته نامه ي « نسيم شمال » به دست مردم انقلابي مي رسيد - مردمي که اساساً سيد را به نام نسيم شمال مي شناختند- آن را دست به دست مي گرداندند و در قهوه خانه ها، يا گذرگاه هاي عمومي حلقه مي زدند و منتظر بودند که فردِ با سوادي پيدا شود تا اشعار جديد سيد را براي آنها بخواند. و گوشِ دل را مي سپردند به کلام نغز و شيرين سيد.
نمي دانم چگون حکومت مردان به خود جرأت مي دادند سيد اشرف الدين را که ديگر زندان و رنج و شکنجه بر او اثري نداشت « مجنون » بخوانند و او را که در نهايت فقر و تنگدستي به سر مي برد، به تيمارستان بَرَند و بعد از چند سال بيماري و آزار و اذيت بگويند که سيد اشرف الدين حسيني به علت بيماري و کهولت سن، دار فاني را وداع نموده است.
هر چند که برنده ي زندگي مدير هفته نامه ي نسيم شمال در سال 1352 قمري بسته شد، ولي فوت او آغازي بود براي ايجاد روحيه ي انقلابي در ميان آحاد مردم مسلمان آن روزگار.
قالب هاي اکثرِ اشعار حسيني مسمط، ترجيع بند و تصنيف بود که جهت برانگيختن احساسات مردم براي مبارزه با رژيم استبدادي، بسيار مناسب بود:
« اي فَعله، تو هم داخل آدم شدي امروز؟/ بي چاره، چرا ميرزا قشمشم شدي امروز؟/ در مجلس اعيان به خدا راه نداري/ زيرا که زر و سيم به همراه نداري/ در سينه ي بي کينه به جز آه نداري/ چون پيرِ نود ساله چرا خَم شدي امروز؟/ بي چاره، چرا ميرزا قشمشم شدي امروز؟/ هرگز نکند فعله به ارباب، مساوات!/
هرگز نشود صاحب املاک، دمکرات/ بي پول تقلاّ مزن، اي بُلهوسِ لات!/ زيرا که تو در فقرِ مسلّم شدي امروز/ بي چاره، چرا ميرزا قشمشم شدي امروز؟!...»
شعرهاي سيد اشرف الدين هر چند که به بلنداي سخن گويندگان کلاسيک نمي رسد، ولي بر بسياري از اشعار فکاهي و سياسي عصر مشروطيت برتري دارد . دفاع از استقلال ايران و دشمني با تجاوزکاران بيگانه ي روس و انگليس، بزرگترين هدف هنري او بوده است که همه را در قالب اشعار گرم و آتشين، بيان مي کرد. و با متون طنز دلنشينش، وطن فروشان، دشمنان آزادي، مخالفان با دين مبين اسلام، ريا کاران و دولتمردانِ بي وطن را، به باد تمسخر و انتقاد مي گرفت.
سر دبير هفته نامه نسيم شمال با مستزاد طنز پر محتواي « آخ عجب سرماست امشب اي ننه! » تا مدتها توجه همگان را به خود جلب کرده بود. چند بيت از اين شعر زيبا فرجام مناسبي است جهت حُسن خِتام اين مقال. يادش گرامي باد:
« آخ عجب سرماست امشب اي ننه / ما که مي ميريم در هاذا السّنه/ تو نگفتي مي کنم امشب الو؟ / تو نگفتي مي خوريم امشب پلو؟/ نه پلو ديديم امشب، نه چلو/ سخت افتاديم اندر منگنه/ آخ عجب سرماست امشب اي ننه !/ نيست اصلاً فکر اطفال فقير/ نه وکيل و نه وزير و نه امير / اي خدا داد فقيران را بگير / سير را نَبَود خبر از گرسنه/ آخ عجب سرماست امشب اي ننه!... »
/ج