نقدي بر کتابهاي " کفرستان"، " آسمان دودي" و "درست مثل بادبادک"

نگاهي بر آثار اکبر رضي زاده

آقاي مهندس ولي الله نصري از نويسندگاني است که علاوه بر عشق و استعداد وافر به ادبيات کودکان و نوجوانان، اخيراً در زمينه ي نقد ادبي نيز اقدامات شايسته اي انجام داده است.
دوشنبه، 29 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهي بر آثار اکبر رضي زاده
نگاهي بر آثار اکبر رضي زاده

 

نويسنده: ولي الله نصري
منبع: راسخون




 


 نقدي بر کتابهاي " کفرستان"، " آسمان دودي" و "درست مثل بادبادک"

معرفي:
آقاي مهندس ولي الله نصري از نويسندگاني است که علاوه بر عشق و استعداد وافر به ادبيات کودکان و نوجوانان، اخيراً در زمينه ي نقد ادبي نيز اقدامات شايسته اي انجام داده است.
هر چند که رشته ي تخصصي ايشان کشاورزي بوده و زيربناي موضوعي داستانهايش « آب » و « آبياري » و « گياه شناسي » و ... است، ولي در زمينه ي نقد داستان خصوصاً نوول، از توانمندي بايسته اي برخوردار مي باشد.
از مهندس نصري تاکنون سه جلد کتاب به زيور طبع آراسته گرديده که به ترتيب ورود به عرصه ي ادبي کشور عبارتند از:
1. « دانه و گردباد » نشر گفتمان انديشه معاصر، 1389.
2. « پرنده و آزادي » نشر فرهنگ مردم، 1390.
3. « شکوه زاينده رود » نشر ليالي، 1391.
گفتني است خانم فاطمه زماني علويجه با نقاشي هاي زيباي خود کتابهاي مهندسي نصري را تصوير سازي نموده است.
ذيلاً نقدي که نامبرده بر بعضي از داستانهاي نويسنده ي معاصر آقاي « اکبر رضي زاده » قلمي کرده است را از نظر مخاطبين محترم رسانه ي علمي، فرهنگي راسخون، مي گذرانيم. با آرزوي موفقيت ايشان توجه همگان را به نقد فوق معطوف مي داريم.

« اکبر رضي زاده » نويسنده موفق اصفهاني مجموعه داستان "کفرستان " را در سال 1374 و " آسمان دودي " را در سال 1385 به دست چاپ سپرده و قبل از آن هانيز" در ظلمات روز" را در سال 70 و " آن اتفاق " را در نوجواني اش در اصفهان تأليف و منتشر نموده است. علاوه بر اين آقاي رضي زاده با ماهنامه ادبيات داستاني، فصل نامه اهل قلم، مجله جوانان امروز و هفته نامه نويد اصفهان همکاري داشته و در حال حاضر نيز مقاله هاي ايشان پيرامون شعر و ادبيات در روزنامه هاي اصفهان زيبا و نسل فردا و سايت فرهنگي، ادبي راسخون ارائه مي شود.
کُنش گران عرصه ي مجموعه داستانهاي اين نويسنده توانا عمدتاً مردم کوچه و بازار هستند که در فضاي شهري و اغلب در حاشيه ها زيست مي کنند و از متن حوادث ناگوارِ ناشي از تضادهاي جامعه شهري رنج مي برند و زندگي شان بازيچه ناهنجاري هايي است که خود، ظاهراً در خلق آن ها نقشي ندارند و تلاش شان براي رهايي از مصائب ناکام مي ماند. اگر چه رگه هايي از طنز در اغلب داستان ها ديده مي شود اما این امر نمي تواند از بارِ غم و اندوهي که از بي عدالتي ها و رنج ها و ندانم کاري ها که بر جسم و جان قهرمانان داستان ها سنگيني مي کند، بکاهد.
در داستان "دزد کيک ها" با نمائي از شهر اصفهان در فلکه احمدآباد مواجه ايم که مي تواند مُشت نمونه خروار همه جغرافياي ايران باشد: پسرکي که فال حافظ مي فروشد به علت اين که نتوانسته در روز حادثه، فروشي داشته باشد به ناچار براي نجات جان مادرش از گرسنگي که در خانه، در انتظار اوست، يک بسته کيک مي دزدد. اوسّ رمضونِ مال باخته که صاحب بساط دستفروشي است، مچ پسرک را مي گيرد و دور او شلوغ مي شود و هر کسي چيزي در مقام قاضي و کارشناس نظم اجتماعي بر زبان جاری می نمای. داش اسمال صاحب مغازه ي طلا فروشي که حالا برخلاف اوس رمضون « که بعد از ده سال هنوز نتوانسته يک سوراخ موش براي خودش دست و پا کند » صاحب يک مغازه طلا فروشي است که با ديدن اين صحنه در جواب درخواست خانمي که خواهان آزادي پسرک است، مي گويد: « چي چي مي گي خانوم جون؟! امروز کيک هاي اوس رمضون را دزديده فردا مياد طلاهاي من رو از تو مغازه ام کِش ميره... » گويي در ميان خيل جمعيت هيچ کس سرِ جاي خودش نيست. اوس رمضون با دست هاي پينه بسته، دست فروش است و داش اسمال، با سبيل هاي از بناگوش در رفته مغازه طلا فروشي دارد و پسرک که بايد سرِ کلاس درس و مدرسه باشد نان آور خانواده شده و...
رضي زاده با داستان « دزد کيک ها » که به دفعات در کتابها و نشريات مختلف به دست چاپ سپرده شده، استضعاف اقشار محروم جامعه را به تصوير کشيده است.
در " آسمان دودي" سرگذشت دخترک هفت ساله اي بنام "خاتون" رقم مي خورد که در ميان راهِ مدرسه و قهوه خانه ي پدربزرگ اش - مَشتي صابر- در ساحل زاينده رود، ربوده مي شود و جسد خون آلودش در پشت درخت هاي بيشه زارهاي کنار رود رها مي گردد: « هيچي، وقتي خبر شهادت پدرش رو از جبهه آوردند، من، همه ي دنياي اون شده بودم. اوهم همه ي دنياي من... » رضي زاده گاه درد بي کسي و تنهائي و فقر و بي سر و سامانيِ دخترکي را در داستاني ديگر با عنوان « در آستانه ي نوروز » روايت مي کند که با نامادري و پدر معتادش در آستانه ي تحويل سال نو با رؤياي خود در آغوش مادر غنوده است و ناگهان « ... همه چيز بهم مي خورد و چهره ي پُر عطوفت مادر، مثل آينه اي که بر زمين سقوط کرده و خرد شده باشد، به قطعات ريزي تقسيم شد... باري در اوج شور و شوقِ با مادر بودن، ناگهان توپ فوتبال نا برادري اش محکم به صورت بهارک کوبيده شد و همه چيز درهم ريخته و متلاشي گشت. »
داستان " کفرستان" از زبانِ جوان بخت برگشته ي بادبادک فروشي آغاز مي شود. حديث نفس جواني مفلوکِ از همه جا مانده که اکنون براي مادرش که زير خروارها خاک پوسيده شده، درد دلِ مي کند و نصيحت هايش را بخاطر مي آورد که اگر عمل کرده بود به اين روز سياه نيافتاده بود: « آره ننه، من ديگه تحمل اين همه گرفتاري و دربدري و بي پولي و بي کاري رو ندارم. ديگه از عفت نُک نُکو با اون اخلاق سگي اش و اون دماغ مثل سر نيزه اش عُقم مي گيره. ديگه از بي هم زبوني کفرم در اومده... ديگه انسانيت و مردونگي از ميون آدما بارِ سفر بسته و رفته. ديگه عشق و عاشقي حتي در داستان ها هم پيدا نمي شه. ديگه تو شعرها هم بجز جنگ و دعوا و دشمني و نفرت و سياهي چيز ديگه اي نيست! ديگه همه به هم بي اعتناء شده اند، حتي به مرگِ همديگه!... ديگه لغت کمک براي هيچ کس معنا و مفهومي نداره. ديگه زندگي " کفرستان" شده . با هر کس دست مي دي، لاي انگشتات به دنبال انگشتري مي گرده!... »
رضي زاده از خلق فضاهاي ديگرِ جغرافياي شهري در داستانهايش نيز غافل نبوده است. توصيف ساختمان يک بانک، از مَنظرِ کارمندي متقاضيِ وام مسکن در داستان « بر سايه ي باد » و آرزوي خانه دار شدن در يک زندگيِ تا آخر عمر قسطي، و ازدواج اش با دخترِ دلخواه، پس از کلي رفت و آمدِ بي نتيجه سرانجام با جُغدي همذات پنداري مي کند و در يک حادثه ي تصادف همه ي تلاش هاي اش را نقش بر آب مي بيند: « مثل اينکه از پشت بام، همه ي زواياي خانه، بزرگ و زيبا نشان داده مي شد. ناگهان جُغدي بر حاشيه ي آسفالت پشت بام نشست... و آنگاه جُغد با پنجه هاي خون آلودش بر من حمله ور مي شود... بوي خون تازه به مَشام مي رسد!!! چند قطره خون بر روي پرونده وام مسکن شَتَک زده است... خانه شيک و بزرگ و مجللي بود، اما فقط« بر سايه باد!... »
رضي زاده با داستان « درويش علي » نگاه قابل تأملي هم به جنگِ ويرانگر ايران و عراق داشته است. جنگي ناعادلانه که تعداد زيادي از جوانان قهرمان ما را راهي گلستان شهدا نمود.
جواناني که با تقديم جانشان، ايران عزيز را از چنگال صداميان خائن نجات دادند. و با هشت سال دفاع قهرمانانه، حزب بعث عراق را به زباله دان تاريخ فرستادند.
داستان درويش علي که در انتقاد از مصائب جنگي که به دراز کشيده شد و کلي تخريب و ويراني و کشته بجا گذاشت در ميان خرابه هاي بمبي که خانه درويش علي و چند خانه ديگر را ويران کرده است از زبان عصمت فين فينو، رضاگابه، داي مصطفي، ننه و حاج اصغر جريان دارد: « داي مصطفي گفت: « آبجي تو ديگه چرا؟ او مرتيکه ( صدام ) بدبخت چه تقصيري داره؟ آمريکاي پدر سوخته هندونه زير بغلش گذاشت و مخش رو به کار گرفت، اونم خر شد و يه غلطي کرد. بعدشم که خودش به ... خوردن افتاد!... اينا ول کن معامله نيستن. تا همه جووناي مملکت را به کشتن ندهند دست از سماجت و يه دندگي خودشون بر نمي دارند » و در جاي ديگر داستان مي خوانيم: « عصمت از لاي چند تکه تخته پاره و سنگ و کلوخ چيزي را بيرون کشيد و به ننه داد. ننه آنقدر ترسيد که به بي اراده شلوارش را خيس کرد و به حالت غش، نزديک بود بيفتد روي زمين ». و يا در داستان "خالي" در انتقاد از فساد اداري و رشوه خواري و پارتي بازي در دادگاهي در يک شهر خيالي با سفارش ژنرال آلپورت فرمانده گارد ويژه حکم محکوميت يک قاتل ( که از بستگانِ خانم ژنرال بوده ) با حضور هيأت منصفه، به حکم تبرئه ختم مي شود!: قاضي در جواب سئوال زنش که مي پرسد « قاضي تو ميدوني با اون عملت چه جنايت بزرگي مرتکب شدي؟ » جواب مي دهد: « چي ميگي عزيزم؟ کدوم جنايت؟! کي به کيه؟! روزي صد تا از اين پرونده ها در سراسر دنيا فرماليته مي شه و آب از آب تکون نمي خوره! به ات قول مي دهم وقتي ژنرال آلپورت انعام را رو کرد، همه ي اين فکرا از سرت بپره... راستي تو فکر مي کني آلپورت چقدر بسرفه؟! سيصد هزار دلار؟! يا بيشتر؟!... »
اکبر رضي زاده در داستان "پايان شب سيه...." فضاي داستاني را کاملاً به درون روح و روان راوي قصه ي خود مي کشد و در عالم تخيل بر بال هودج گل آذيني که پري زيباي خيال در آن آرميده، پرواز مي کند و خود را از دست لجاره اي که در سه کُنج اطاق نشسته و مدام ورد و جادو مي خواند مي رهاند: « پري اينجا بود و دستانش را از ميان هودج به سوي من دراز کرده بود و مرا به آغوش خود دعوت مي کرد. او سعي داشت دست مرا بگيرد و از حريم لجاره جادوگر دور کند و شايد با خود به آسمان ببرد »" و در اين گردش در درازاي قرون و اعصار ناگهان داستان با نواي آواز دلنشين خيام از گوشه ي ميکده اي سر در مي آورد و همراه او مي خواند:

 

با سر و قدي تازه تر از خرمن گل *** از دست منه جام مي و دامن گل
زان پيش که ناگه شود از باداجل *** پيراهن عمر ما چو پيراهن گل

سرانجام وقتي که راوي به خود مي آيد: « فقط من بودم و دفتر خاطرات خزان زده، بالجاره جادوگر که از سه کُنج اتاق نگاه پيروزمندانه و لبخند تمسخر آميزش را در گوشه چشمانم جاي داده بود... و اين بار بجاي موسيقي مطبوع کلام خيام، و گرماي مطلوب دست هاي پري، صداي ني يي از هزار توي وجودم همه جا پيچيد:" پايان شب سيه سياه است!" »
زبان داستان هاي رضي زاده اغلب شاعرانه، گفتگو محور، محاوره اي و واقع گرا است و گاه با ضرب المثل هاي زيبا غني شده اند (1) « حسني خُل مَسني داريه نداري بزني از زير تمبک مي زني » « شاطر عباس درشکه، اين شکمه يا بشکه، بشکه که تند و تيزه، راه مي ره قِر مي ريزه » ( علي چي دنباله چي گوشت و پياز و نخوچي، گوشت نمي خواد دنبه مي خواد، يه دختر گنده مي خواد ) صحنه ها، با نثري روان و دلنشين توصيف مي شوند و اغلب از راوي اول شخص سود مي برند اما به گمانم بعضي از داستان ها به لحاظ ساختاري از انسجام معنائي و لطافت کافي برخوردار نيستند و باورمندي پلات ها را با مشکل مواجه مي سازند. کُنش هاي داستاني، اغلب از تضادهاي دروني شخصيتها بي بهره اند و کنش هاي داستاني جاي خود را به پند و اندرز مي دهند.
اما در انتها بد نيست نگاهي هم به کتاب « درست مثل بادبادک » کارِ جديد رضي زاده داشته باشيم: اين مجموعه که بدون شک از کتابهاي قبلي اين نويسنده، به مراتب پخته تر و قوي تر است در اوايل امسال (93) از چاپ خارج شده و اکنون در کتابفروشي هاي معتبر وجود دارد.
نکته ي بارز « مثل بادبادک » وارد کردن چند شعر بر بلنداي بعضي از داستانها مي باشد. اين اشعار مشخص است که از سروده هاي جديد رضي زاده است، که هر شعر ارتباط مفهومي زيبايي با داستانها دارد. پيداست که اين نويسنده ي توانمند اصفهاني، در کارِ سُرايش شعر هم يَد بيضايي دارد.
« درست مثل بادبادک » از پانزده داستان کوتاه تشکيل شده است. بدون شک اين مجموعه که از سبک و سياق « سوررئاليستي »، « رئاليستي »، « رئاليسم جادويي » ، « جريان سيال ذهن » و ...نشأت گرفته، بر کارهاي اوليه ي نويسنده سايه انداخته است. خصوصاً که به اشعار دلنشيني از رضي زاده و چند شاعر سرشناس ديگر، تزئين شده است. با نگاهي به يک دو بيتي از نويسنده و شاعر توانمند معاصر اصفهاني « اکبر رضي زاده » که در ابتداي کتاب آمده است، نگارش اين مقال را به فرجام مي رسانيم:
« داستان، شرح غم ساز من است *** ساز بشکسته ي همراز من است
شرح عشقي که فرو خفته به دل *** شرح حيرانيِ آواز من است »

پي‌نوشت‌ها:

1. نقل از داستان...

 

منبع مقاله :
متن منابع



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
استوری تبریک عید سعید قربان
play_arrow
استوری تبریک عید سعید قربان
معنی اسم سروش و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سروش و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دیلان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دیلان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آریانا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آریانا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آیدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آیدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دارا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دارا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سلما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سلما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم رادین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم رادین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ویدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ویدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم زاهد و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم زاهد و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم عارفه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم عارفه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هیوا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هیوا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم رزا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم رزا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فوزیه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فوزیه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
نظر حاج قاسم سلیمانی درباره فلسطین
play_arrow
نظر حاج قاسم سلیمانی درباره فلسطین