خاتمه
کلام: تأييد فضاي مستفاد از کل سوره است.در نهايت مي توان چنين نتيجه گرفت که سوره مبارکه کهف، در فضاي غلبه جبهه شرک بر جبهه توحيد نازل شده است. شرايطي سخت که مشرکان به خاطر وجود ثروت و قدرت در دست خويش بر مؤمنان برتري طلبي کرده و آنان را مورد اهانت و آزار و اذيت قرار مي دادند. اين اوضاع بر پيامبر رئوف اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) هم گران مي آمد و بر مراتب غرور مشرکان مي افزود.
2-2- سير هدايتي سوره مبارکه کهف
اينک در تناسب با فضاي مذکور، فصل نخست سوره، شرايط ناشي از غلبه ظاهري شرک و مشرکان و ضعف ظاهري توحيد و موحدان را در هم ريخته و اين مهم را از طريق تبيين ماهيت پوچ و فاني ثروت و قدرت ( آيات 7 و 8 )؛ ذکر داستاني در بيان سنت خدا در غلبه دادن موحدان راست قامت بر مشرکان شرور و توحيد بر شرک ( آيات 9 تا 26 )؛ و در نهايت ايجاد روحيه تبليغ متوکلانه وحي بدون توجه به آثار و نتايج آن ( آيات 27 تا 31 ) پيش برده است. يعني پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) متأسف از اوضاع نابسامان غلبه مشرکان دنيادار را به آزادگي از وجود يا عدم وجود ثروت و قدرت در اختيار مؤمنان به يا کافران به او؛ و بالاتر از آن به آزادگي از نتيجه تبليغ حق رسانده و ديگر بيان هدايت هاي لازم بينشي، انگيزشي و روشي در برخورد با اوضاع عليه مشرکان دنيادار بر موحدان را نصيب ايشان کرده است.فصل دوم با ذکر مثل هايي براي در هم شکستن فضاي برتري طلبي مشرکان ثروتمند و قدرتمند بر مؤمنان فقير و ضعيف اقدام کرده و اين هدف مهم را از طريق تبيين ناپايداري دنيا و برتري طلبي مبتني بر آن ( کلام اول و دوم ) و انذار از حساب و بي تأثيري شرکاء پنداري در دفع عذاب ( کلام سوم ) و خنثي سازي مجادله آنان در برابر مثل هاي هدايت گرانه قرآن کريم ( کلام چهارم ) پيش برده و بدين ترتيب بيانات لازم براي مقابله با اعتقادات، اوصاف و رفتار مشرکان ارائه داده است.
فصل سوم و انتهايي سوره، به تأمين بينش لازم براي صبر و اميد در پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و موحدان مؤمن به ايشان و تضعيف اطمينان و اميد مشرکان، از طريق تبيين دو داستان بسيار مهم پرداخته است.
در نهايت کلام انتهايي و خاتمه سوره در يک جمع بندي حکيمانه عاقبت شرک و دنياپرستي را ورود زيانکارانه به جهنم دانسته و همگان را به توحيد و عمل صالح دعوت کرده است.
بدين ترتيب سوره مبارکه کهف با فضاي غلبه جبهه شرک بر جبهه توحيد مقابله کرده و راهبرد ايمني پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و مؤمنان به ايشان از شرايط سخت تفوق مشرکان و ضعف مؤمنان را بيان کرده است و در عين حال به تضعيف فزاينده مباني و رفتارهاي مشرکان در برخورد با مؤمنان، يعني برتري طلبي بر آنان پرداخته است.
3-2- ترجمه تدبري سوره مبارکه کهف
به نام خداوند رحمتگر مهربانفصل نخست: در هم شکستن فضاي ناشي از غلبه ظاهري شرک و مشرکان و ضعف ظاهري توحيد و موحدان، از طريق تبيين ماهيت پوچ و فاني ثروت و قدرت: بيان سنت خدا در غلبه دادن موحدان راست قامت بر مشرکان شرور و توحيد بر شرک؛ و در نهايت ايجاد روحيه تبليغ متوکلانه وحي بدون توجه به آثار و نتايج آن
جلوگيري از تأسف رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) بر تمکن دنيوي منکران قرآن، يعني مشرکان معتقد به اتخاذ ولد:
ستايش خدايي را که اين کتاب [ آسماني ] را بر بنده خود فرو فرستاد و هيچ گونه کژي در آن ننهاد، (1) [ کتابي ] راست و درست، تا [ گناهکاران را ] از جانب خود به عذابي سخت بيم دهد، و مؤمناني را که کارهاي شايسته مي کنند نويد بخشد که براي آنان پاداشي نيکوست. (2) در حالي که جاودانه در آن [ بهشت ] ماندگار خواهند بود. (3) و تا کساني را که گفته اند: خداوند فرزندي گرفته است، هشدار دهد. (4) نه آنان و نه پندارشان به اين [ ادعا ] دانشي ندارند. بزرگ سخني است که از دهانشان برمي آيد. [ آنان ] جز دروغ نمي گويند. (5) شايد، اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه، در پيگيريِ [ کار ] شان تباه کني. (6)زدودن شگفت پنداري از داستان اصحاب کهف که سمبل نجات موحدان راست قامت از شر مشرکان و غلبه دادن توحيد بر شرک است:
در حقيقت، ما آنچه را که بر زمين است زيوري براي آن قرار داديم، تا آنان را بيازماييم که کدام يک از ايشان نيکوکارترند. (7) و ما آنچه را که بر آن است، قطعاً بياباني بي گياه خواهيم کرد. (8) مگر پنداشتي اصحاب کهف و رقيم [ خفتگان غار لوحه دار ] از آيات ما شگفت بوده است؟ (9) آن گاه که جوانان به سوي غار پناه جستند و گفتند: « پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتي بخش و کار ما را براي ما به سامان رسان ». (10) پس در آن غار، سالياني چند بر گوشهايشان پرده زديم. (11) آن گاه که آنان را بيدار کرديم، تا بدانيم که کدام يک از آن دو دسته، مدت درنگشان را بهتر حساب کرده اند. (12) ما خبرشان را بر تو درست حکايت مي کنيم: آنان جواناني بودند که به پروردگارشان ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم. (13) و دلهايشان را استوار گردانيديم آن گاه که به [ قصد مخالفت با شرک ] برخاستند و گفتند: « پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است. جز او هرگز معبودي را نخواهيم خواند، که در اين صورت قطعاً ناصواب گفته ايم. » (14) اين قوم ما جز او معبوداني اختيار کرده اند. چرا بر [ حقانيت ] آنها برهاني آشکار نمي آورند؟ پس کيست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد؟ (15) و چون از آنها و از آنچه که جز خدا مي پرستند کناره گرفتيد، پس به غار پناه جوييد، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براي شما در کارتان گشايشي فراهم سازد. (16) و آفتاب را مي بيني که چون برمي آيد، از غارشان به سمت راست مايل است، و چون فرو مي شود از سمت چپ دامن برمي چيند، در حالي که آنان در جايي فراخ از آن [ غار قرار گرفته ] اند. اين از نشانه هاي [ قدرت ] خداست. خدا هر که را راهنمايي کند او راه يافته است، و هر که را بي راه گذارد، هرگز براي او ياري راهبر نخواهي يافت. (17) و مي پنداري که ايشان بيدارند، در حالي که خفته اند و آنها را به پهلوي راست و چپ مي گردانيم، و سگشان بر آستانه [ غار ] دو دست خود را دراز کرده [ بود ]. اگر بر حال آنان اطلاع مي يافتي، گريزان روي از آنها برمي تافتي و از [ مشاهده ] آنها آکنده از بيم مي شدي. (18) و اين چنين بيدارشان کرديم، تا ميان خود از يکديگر پرسش کنند. گوينده اي از آنان گفت: « چقدر مانده ايد؟ » گفتند: « روزي يا پاره اي از روز را مانده ايم. » [ سرانجام ] گفتند: « پروردگارتان به آنچه مانده ايد داناتر است، اينک يکي از خودتان را با اين پول خود به شهر بفرستيد، تا ببيند کدام يک از غذاهاي آن پاکيزه تر است و از آن، غذايي برايتان بياورد، و بايد زيرکي به خرج دهد و هيچ کس را از [ حال ] شما آگاه نگرداند. (19) چرا که اگر آنان بر شما دست يابند، سنگسارتان مي کنند يا شما را به کيش خود بازمي گردانند، و در آن صورت هرگز روي رستگاري نخواهيد ديد. » (20) و بدين گونه [ مردم آن ديار را ] بر حالشان آگاه ساختيم تا بدانند که وعده خدا راست است و [ در فرا رسيدن ] قيامت هيچ شکي نيست، هنگامي که ميان خود در کارشان با يکديگر نزاع مي کردند، پس [ عده اي ] گفتند: « بر روي آنها ساختماني بنا کنيد، پروردگارشان به [ حال ] آنان داناتر است، [ سرانجام ] کساني که بر کارشان غلبه يافتند گفتند: « حتماً بر ايشان معبدي بنا خواهيم کرد. » (21)تأکيد بر علم خدا و توجه به مشيت او، راهکار مقابله با آسيب حاشيه پردازي در داستان اصحاب کهف:
به زودي خواهند گفت: « سه تن بودند [ و ] چهارمين آنها سگشان بود. » و مي گويند: « پنج تن بودند و هشتمين آنها سگشان بود. » بگو: « پروردگارم به شماره آنها آگاه تر است، جز اندکي [ کسي شماره ] آنها را نمي داند. » پس درباره ايشان جز به صورت ظاهر جدال مکن و در مورد آنها از هيچ کس جويا مشو. (22) و زنهار در مورد چيزي مگو که من آن را فردا انجام خواهم داد. (23) مگر آنکه خدا بخواهد، و چون فراموش کردي پروردگارت را ياد کن و بگو: « اميد که پروردگارم مرا به راهي که نزديکتر از اين به صواب است، هدايت کند. » (24) و سيصد سال در غارشان درنگ کردند و نُه سال [ نيز بر آن ] افزودند. (25) بگو: « خدا به آنچه درنگ کردند داناتر است. نهان آسمانها و زمين به او اختصاص دارد. وه! چه بينا و شنواست. براي آنان ياوري جز او نيست و هيچ کس را در فرمانروايي خود شريک نمي گيرد. » (26)تقويت بينش و انگيزه لازم در رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) براي استقامت در مسير تلاوت وحي و تبليغ حق، از طريق تأکيد بر نفي تعلق به نتيجه تبليغ:
و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحي شده است بخوان. او را تغييردهنده اي نيست، و جز او هرگز پناهي نخواهي يافت. (27) و با کساني که پروردگارشان را صبح و شام مي خوانند [ و ] خشنودي او را مي خواهند، شکيبايي پيشه کن، و دو ديده ات را از آنان برمگير که زيور زندگي دنيا را بخواهي، و از آن کس که قلبش را از ياد خود غافل ساخته ايم و از هوس خود پيروي کرده و [ اساس ] کارش بر زياده روي است، اطاعت مکن. (28) و بگو: « حق از پروردگارتان [ رسيده ] است. پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهند انکار کند، که ما براي ستمگران آتشي آماده کرده ايم که سراپرده هايش آنان را در بر مي گيرد، و اگر فريادرسي جويند، به آبي چون مس گداخته که چهره ها را بريان مي کند ياري مي شوند. وه! چه بد شرابي و چه زشت جايگاهي است. » (29) کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده اند [ بدانند که ] ما پاداش کسي را که نيکوکاري کرده است تباه نمي کنيم. (30) آنانند که بهشتهاي عدن به ايشان اختصاص دارد که از زير [ قصرها ] شان جويبارها روان است. در آنجا با دستبندهايي از طلا آراسته مي شوند و جامه هايي سبز از پرنيان نازک و حرير ستبر مي پوشند. در آنجا بر سريرها تکيه مي زنند. چه خوش پاداش و نيکو تکيه گاهي! (31)فصل دوم. ذکر مثل هايي براي در هم شکستن فضاي برتري طلبي مشرکان ثروتمند و قدرتمند بر مؤمنان فقير و ضعيف از طريق تبيين ناپايداري دنيا و برتري طلبي مبتني بر آن و انذار از حساب و بي تأثيري شرکاء پنداري در دفع عذاب و خنثي سازي مجادله آنان در برابر مثل هاي هدايت گرانه قرآن کريم
ذکر مثلي به منظور درهم شکستن مباني اعتقادي برتري طلبي کافران بر مؤمنان که با اتکاء به ثروت و قدرت مادي صورت مي پذيرد:
و براي آنان، آن دو مرد را مَثَل بزن که به يکي از آنها دو باغ انگور داديم و پيرامون آن دو [ باغ ] را با درختان خرما پوشانديم، و ميان آن دو را کشتزاري قرار داديم. (32) هر يک از اين دو باغ محصول خود را [ به موقع ] مي داد و از [ صاحبش ] چيزي دريغ نمي ورزيدند، و ميان آن دو [ باغ ] نهري روان کرده بوديم. (33) و براي او ميوه فراوان بود. پس به رفيقش - در حالي که با او گفت و گو مي کرد- گفت: « مال من از تو بيشتر است و از حيث افراد از تو نيرومندترم ». (34) و در حالي که او به خويشتن ستمکار بود، داخل باغ شد [ و ] گفت: « گمان نمي کنم اين نعمت هرگز زوال پذيرد. » (35) و گمان نمي کنم که رستاخيز برپا شود، و اگر هم به سوي پروردگارم بازگردانده شوم قطعاً بهتر از اين را در بازگشت، خواهم يافت. (36) رفيقش- در حالي که با او گفت و گو مي کرد - به او گفت: « آيا به آن کسي که تو را از خاک، سپس از نطفه آفريد، آن گاه تو را [ به صورت ] مردي درآورد، کافر شدي؟ » (37) اما من [ مي گويم: ] اوست خدا، پروردگار من، و هيچ کس را با پروردگارم شريک نمي سازم. (38) و چون داخل باغت شدي، چرا نگفتي: ماشاء الله، نيرويي جز به [ قدرت ] خدا نيست. اگر مرا از حيث مال و فرزند کمتر از خود مي بيني (39) اميد است که پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرمايد، و بر آن [ باغ تو ] آفتي از آسمان بفرستد، تا به زميني هموار و لغزنده تبديل گردد (40) يا آب آن ( در زمين ) فروکش کند تا هرگز نتواني آن را به دست آوري. » (41) [ تا به او رسيد آنچه را بايد برسد ] و [ آفت آسماني ] ميوه هايش را فرو گرفت. پس براي [ از کف دادن ] آنچه در آن [ باغ ] هزينه کرده بود، دستهايش را بر هم مي زد در حالي که داربستهاي آن فرو ريخته بود. و [ به حسرت ] مي گفت: « اي کاش هيچ کس را شريک پروردگارم نمي ساختم. » (42) و او را در برابر خدا گروهي نبود، تا ياريش کنند، و تواني نداشت که خود را ياري کند. (43) در آنجا [ آشکار شد که ] ياري به خدايِ حق تعلق دارد. اوست بهترين پاداش و [ اوست ] بهترين فرجام. (44)نفي دلبستگي به مال و بنون، از طريق تبيين ماهيت فاني دنيا؛ و ايجاد علاقه به باقيات صالحات براي رسيدن به آينده اي بهتر و روشن تر در نزد خدا:
و براي آنان زندگي دنيا را مَثَل بزن که مانند آبي است که آن را از آسمان فرو فرستاديم سپس گياه زمين با آن درآميخت و [ چنان ] خشک گرديد که بادها پراکنده اش کردند، و خداست که همواره بر هر چيزي توانست. (45) مال و پسران زيور زندگي دنيايند، و نيکيهاي ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر اميد [ نيز ] بهتر است. (46)انذار مجرمان متولي شياطين از حشر و حساب دقيق، به رغم ناباوري نسبت به برپايي حشر و حساب؛ و انذار ايشان از عذاب شديد، به رغم اميد به ياري شرکاء پنداري در دفع عذاب احتمالي:
و [ يادکن ] روزي را که کوه ها را به حرکت درمي آوريم، و زمين را آشکار [ و صاف ] مي بيني، و آنان را گرد مي آوريم و هيچ يک را فروگذار نمي کنيم. (47) و ايشان به صف پروردگارت عرضه مي شوند [ و به آنها مي فرمايند: ] به راستي همان گونه که نخستين بار شما را آفريديم [ باز ] به سوي ما آمديد، بلکه پنداشتيد هرگز براي شما موعدي مقرر قرار نخواهيم داد. (48) و کارنامه [ عمل شما در ميان ] نهاده مي شود، آن گاه بزهکاران را از آنچه در آن است بيمناک مي بيني، و مي گويند: « اي واي بر ما، اين چه نامه اي است که هيچ [ کار ] کوچک و بزرگي را فرونگذاشته، جز اينکه همه را به حساب آورده است. » و آنچه را انجام داده اند حاضر يابند، و پروردگار تو به هيچ کس ستم روا نمي دارد. (49) و [ يادکن ] هنگامي را که به فرشتگان گفتيم: « آدم را سجده کنيد »، پس [ همه ]- جز ابليس- سجده کردند، که از [ گروه ] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپيچيد. آيا [ با اين حال، ] او و نسلش را به جاي من دوستان خود مي گيريد، و حال آنکه آنها دشمن شمايند؟ و چه بد جانشيناني براي ستمگرانند. (50) [ من ] آنان را نه در آفرينش آسمانها و زمين به شهادت طلبيدم و نه در آفرينش خودشان. و من آن نيستم که گمراهگران را همکار خود بگيرم. (51) و [ ياد کن ] روزي را که [ خدا ] مي گويد: « آنهايي را که شريکان من پنداشتيد، ندا دهيد »، پس آنها را بخوانند و [ لي ] اجابتشان نکنند، و ما ميان آنان ورطه اي قرار دهيم. (52) و گناهکاران آتش [ دوزخ ] را مي بينند و درمي يابند و که در آن خواهند افتاد، و از آن راه گريزي نيابند. (53)دفاع از حيثيت هدايت گرانه مثل هاي قرآن کريم در برابر مجادله باطل کافران از طريق تبيين ماهيت حق قرآن و رسالت در برابر ماهيت باطل مجادله با آن و تهديد مجادله کنندگان و گرفتن فرصت سوء استفاده از ايشان:
و به راستي در اين قرآن، براي مردم از هرگونه مَثَلي آورديم، و [ لي ] انسان بيش از هر چيز سَرِ جدال دارد. (54) و چيزي مانع مردم نشد از اينکه وقتي هدايت به سويشان آمد ايمان بياورند، و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، جز اينکه [ مستحق شوند ] تا سنت [ خدا در مورد عذاب ] پيشينيان درباره آنان [ نيز ] به کار رود، يا عذاب رويارويشان بيايد. (55) و پيامبران [ خود ] را جز بشارت دهنده و بيم رسان گسيل نمي داريم، و کساني که کافر شده اند، به باطل مجادله مي کنند تا به وسيله آن، حق را پايمال گردانند، و نشانه هاي من و آنچه را [ بدان ] بيم داده شده اند به ريشخند گرفتند. (56) و کيست ستمکارتر از آن کس که به آيات پروردگارش پند داده شده، و از آن روي برتافته، و دستاورد پيشينه خود را فراموش کرده است؟ ما بر دلهاي آنان پوششهايي قرار داده ايم تا آن را دريابند و در گوشهايشان سنگيني [ نهاديم ]. و اگر آنها را به سوي هدايت فراخواني باز هرگز راه نخواهد آمد. (57) و پروردگار تو آمرزنده [ و ] صاحب رحمت است. اگر به [ جرم ] آنچه مرتکب شده اند، آنها را مؤاخذه مي کرد، قطعاً در عذاب آنان تعجيل مي نمود [ ولي چنين نمي کند ] بلکه براي آنها سررسيدي است که هرگز از برابر آن راه گريزي نمي يابند. (58) و [ مردم ] آن شهرها چون بيدادگري کردند، هلاکشان کرديم، و براي هلاکتشان موعدي مقرر داشتيم. (59)فصل سوم. تأمين بينش لازم براي صبر و اميد در پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و موحدان مؤمن به ايشان و تضعيف اطمينان و اميد مشرکان، از طريق تبيين دو داستان بسيار مهم
داستان همراهي موسي ( عليه السلام ) با استناد الهي، نشانه اي بر لزوم صبر در کارهايي که خدا انجام مي دهد و در ظاهر خوشايند انسان نيست. آري در پس پرده ظاهر تلخ، حکمت الهي و اراده مصلحانه او ( در جهت تأمين منافع مؤمنان و ضعفا ) نهفته است:
و [ ياد کن ] هنگامي را که موسي به جوانِ [ همراه ] خود گفت: « دست بردار نيستم تا به محل برخورد دو دريا برسم، هرچند سالها [ يِ سال ] سير کنم. » (60) پس چون به محل برخورد دو [ دريا ] رسيدند، ماهيِ خودشان را فراموش کردند، و ماهي در دريا راه خود را در پيش گرفت [ و رفت ]. (61) و هنگامي که [ از آنجا ] گذشتند [ موسي ] به جوان خود گفت: « غذايمان را بياور که راستي ما از اين سفر رنج بسيار ديديم. » (62) گفت: « ديدي؟ وقتي به سوي آن صخره پناه جستيم، من ماهي را فراموش کردم، و جز شيطان، [ کسي ] آن را از ياد من نبرد، تا به يادش باشم، و به طور عجيبي راه خود را در دريا پيش گرفت، (63) گفت: « اين همان بود که ما مي جستيم. » پس جستجو کنان ردِّ پاي خود را گرفتند و برگشتند. (64) تا بنده اي از بندگان ما را يافتند که از جانب خود به او رحمتي عطا کرده و از نزد خود بدو دانشي آموخته بوديم. (65) موسي به او گفت: « آيا تو را- به شرط اينکه از بينشي که آموخته شده اي به من ياد دهي- پيروي کنم؟ » (66) گفت: « تو هرگز نمي تواني همپاي من صبر کني. (67) و چگونه مي تواني بر چيزي که به شناخت آن احاطه نداري صبر کني؟ » (68) گفت: « ان شاء الله مرا شکيبا خواهي يافت و در هيچ کاري تو را نافرماني نخواهم کرد. » (69) گفت: « اگر مرا پيروي مي کني، پس از چيزي سؤال مکن، تا [ خود ] از آن با تو سخن آغاز کنم. » (70) پس رهسپار گرديدند، تا وقتي که سوار کشتي شدند، [ وي ] آن را سوراخ کرد. [ موسي ] گفت: « آيا کشتي را سوراخ کردي تا سرنشينانش را غرق کني؟ واقعاً به کار ناروايي مبادرت ورزيدي. » (71) گفت: « آيا نگفتم که تو هرگز نمي تواني همپاي من صبر کني؟ » (72) [ موسي ] گفت: « به سبب آنچه فراموش کردم، مرا مؤاخذه مکن و در کارم بر من سخت مگير. » (73) پس رفتند تا به نوجواني برخوردند. [ بنده ما ] او را کشت. [ موسي به او ] گفت: « آيا شخص بي گناهي را بدون اينکه کسي را به قتل رسانده باشد کشتي؟ واقعاً کار ناپسندي مرتکب شدي. » (74) گفت: « آيا به تو نگفتم که هرگز نمي تواني همپاي من صبر کني؟ » (75) [ موسي ] گفت: « اگر از اين پس چيزي از تو پرسيدم، ديگر با من همراهي مکن [ و ] از جانب من قطعاً معذور خواهي بود. » (76) پس رفتند تا به اهل قريه اي رسيدند. از مردم آنجا خوراکي خواستند، و [ لي آنها ] از مهمان نمودن آن دو خودداري کردند. پس در آنجا ديواري يافتند که مي خواست فرو ريزد، و [ بنده ما ] آن را استوار کرد. [ موسي ] گفت: « اگر مي خواستي [ مي توانستي ] براي آن مزدي بگيري. » (77) گفت: « اين [ بار، ديگر وقت ] جدايي ميان من و توست. به زودي تو را از تأويل آنچه که نتوانستي بر آن صبر کني آگاه خواهم ساخت »: (78) اما کشتي، از آنِ بينواياني بود که در دريا کار مي کردند، خواستم آن را معيوب کنم، [ چرا که ] پيشاپيش آنان پادشاهي بود که هر کشتي [ درستي ] را به زور مي گرفت. (79) و اما نوجوان، پدر و مادرش [ هردو ] مؤمن بودند، پس ترسيديم [ مبادا ] آن دو را به طغيان و کفر بکَشد. (80)پس خواستيم که پروردگارشان آن دو را به پاکتر و مهربانتر از او عوض دهد. (81) و اما ديوار، از آنِ دو پسر [ بچه ] يتيم در آن شهر بود، و زيرِ آن، گنجي متعلق به آن دو بود، و پدرشان [ مردي ] نيکوکار بود، پس پروردگار تو خواست که آن دو [ يتيم ] به حدّ رشد برسند و گنجينه خود را- که رحمتي از جانب پروردگارت بود- بيرون آورند. و اين [ کارها ] را من خودسرانه انجام ندادم. اين بود تأويل آنچه که نتوانستي بر آن شکيبايي ورزي. (82)
داستان ذوالقرنين در پاسخ به سرالي از پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و در جهت تقويت جبهه ايمان و تضعيف جبهه کفر: او کسي بود که از جانب خدا در بخشي وسيع از زمين حکومت مي کرد و همه اسباب لازم براي اعمال حکومت در اختيار او بود. حاکميت الهي او با محوريت عدل؛ و تلاش براي توسعه ايمان و عمل صالح؛ و قدرت دفاع از حقوق مردمان قلمرو خويش، در برابر دشمنان مفسد همراه بود:
و از تو درباره « ذوالقرنين » مي پرسند بگو: « به زودي چيزي از او براي شما خواهم خواند. » (83) ما در زمين به او امکاناتي داديم و از هر چيزي وسيله اي بدو بخشيديم. (84) تا راهي را دنبال کرد. (85) تا آن گاه که به غروبگاه خورشيد رسيد، به نظرش آمد که [ خورشيد ] در چشمه اي گِل آلود و سياه غروب مي کند، و نزديک آن طايفه اي را يافت. فرمود: « اي ذوالقرنين، [ اختيار با توست ] يا عذاب مي کني يا در ميانشان [ روش ] نيکويي پيش مي گيري. » (86) گفت: « اما هر که ستم ورزد عذابش خواهيم کرد، سپس به سوي پروردگارش بازگردانيده مي شود، آن گاه او را عذابي سخت خواهد کرد. » (87) و اما هر که ايمان آوَرَد و کار شايسته کند، پاداشي [ هرچه ] نيکوتر خواهد داشت، و به فرمان خود، او را به کاري آسان واخواهيم داشت. (88) سپس راهي [ ديگر ] را دنبال کرد. (89) تا آن گاه که به جايگاهِ برآمدنِ خورشيد رسيد. [ خورشيد ] را [ چنين ] يافت که بر قومي طلوع مي کرد که براي ايشان در برابر آن پوششي قرار نداده بوديم. (90) اين چنين [ مي رفت ]، و قطعاً به خبري که پيش او بود احاطه داشتيم. (91) باز راهي را دنبال نمود. (92) تا وقتي که ميان دو سدّ رسيد، در برابر آن دو [ سدّ ]، طايفه اي را يافت که نمي توانستند هيچ زباني را بفهمند. (93) گفتند: « اي ذوالقرنين، يأجوج و مأجوج سخت در زمين فساد مي کنند، آيا [ ممکن است ] مالي در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدّي قرار دهي؟ » (94) گفت: « آنچه پروردگارم به من در آن تمکّن داده، [ از کمک مالي شما ] بهتر است. مرا با نيرويي [ انساني ] ياري کنيد [ تا ] ميان شما و آنها سدّي استوار قرار دهم. » (95) براي من قطعات آهن بياوريد، تا آن گاه که ميان دو کوه برابر شد، گفت: « بدميد » تا وقتي که آن [ قطعات ] را آتش گردانيد، گفت: « مس گداخته برايم بياوريد تا روي آن بريزم. » (96) [ در نتيجه، اقوام وحشي ] نتوانستند از آن [ مانع ] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند. (97) گفت: « اين رحمتي از جانب پروردگار من است، و [ لي ] چون وعده پروردگارم فرا رسد، آن [ سدّ ] را درهم کوبد، و وعده پروردگارم حق است. » (98)دعوت منذرانه و مبشرانه به توحيد عبادي ( حاصل از قبول آيات و رسالت وحياني ) و عمل صالح؛ و پرهيز از شرک ( ناشي از مسدوديت کيفري مجاري ادراک ذکر ) وهدر دادن تلاش در زندگي فاني دنيا
و در آن روز آنان را رها مي کنيم تا موج آسا بعضي با برخي درآميزند و [ همين که ] در صور دميده شود، همه آنها را گرد خواهيم آورد. (99) و آن روز، جهنم را آشکارا به کافران بنماييم. (100) [ به ] همان کساني که چشمان [ بصيرت ] شان از ياد من در پرده بود، و توانايي شنيدن [ حق ] نداشتند. (101) آيا کساني که کفر ورزيده اند، پنداشته اند که [ مي توانند ] به جاي من، بندگانم را سرپرست بگيرند؟ ما جهنم را آماده کرده ايم تا جايگاه پذيرايي کافران باشد. (102) بگو: « آيا شما را از زيانکارترين مردم آگاه گردانم؟ » (103) [ آنان ] کساني اند که کوشش شان در زندگي دنيا به هدر رفته و خود مي پندارند که کار خوب انجام مي دهند. (104) [ آري ]، آنان کساني اند که آيات پروردگارشان و لقاي او را انکار کردند، در نتيجه اعمالشان تباه گرديد، و روز قيامت براي آنها [ قدر و ] ارزشي نخواهيم يافت. (105) اين جهنم سزاي آنان است، چرا که کافر شدند و آيات من و پيامبرانم را به ريشخند گرفتند. (106) بي گمان کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده اند، باغهاي فردوس جايگاه پذيرايي آنان است. (107) جاودانه در آن خواهند بود، و از آنجا درخواست انتقال نمي کنند. (108) بگو: « اگر دريا براي کلمات پروردگارم مرکّب شود، پيش از آنکه کلمات پروردگارم پايان پذيرد، قطعاً در پايان مي يابد، هر چند نظيرش را به مدد [ آن ] بياوريم. » (109) بگو: « من هم مثل شما بشري هستم و [ لي ] به من وحي مي شود که خداي شما خدايي يگانه است. پس هر کس به لقاي پروردگار خود اميد دارد بايد به کار شايسته بپردازد، و هيچ کس را در پرستش پروردگارش شريک نسازد. » (110)منبع مقاله :
طرح راهنماي مربي تدبر در سوره هاي قرآن کريم 3 و 4، دبيرخانه ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، دبيرخانه شوراي تخصصي توسعه فرهنگ قرآني، بهار 1388