نويسنده: ناصر باقري بيدهندي
خواب هايي که درباره ي ابن حجاج ديده شده است
عالمان بزرگواري چون افندي اصفهاني در رياض العلماء،(1) سيد محمد باقر خوانساري اصفهاني در روضات الجنات،(2) ميرزا حسين نوري در دارالسلام،(3) شيخ عبدالحسين اميني در الغدير، سيد محسن امين در اعيان الشيعه، محدث قمي در بعضي از آثار(4) خود و محقق تستري در آيات بيّنات داستاني زيبا نقل کرده اند که نشان دهنده ي قدر و منزلت والاي ابن حجاج نزد اميرمؤمنان علي (عليه السلام) است و بسيار مناسب است که آن داستان را در اين جا براي خوانندگان نقل کنيم. اين بزرگان، از سيد جليل، علي بن عبدالحميد نيلي نقل مي کنند که وقتي عضدالدوله ديلمي براي مزار حضرت علي (عليه السلام) بناي با شکوهي ساخت و با ساختن برج و بارو براي شهر نجف در آباداني آن شهر کوشيد [ و بنابر نوشته ي حسن بن محمد ديلمي، عضدالدوله، با سپاهيان خود نزديک به يک سال در نجف ماند و از اطراف، معماران و صنعتگران را جمع کرد و با صرف مخارج بسيار، بنايي بس با شکوه براي مرقد مطهر حضرت امير (عليه السلام) و اطراف آن ساخت.(5) ] وارد حرم مطهر شد و با رعايت ادب به زيارت پرداخت و اعتاب مقدسه را بوسيد. سيد مرتضي، دانشمند بزرگ شيعي و ابن حجاج نيز در مرام حضور داشتند. ابن حجاج فرصت را مغتنم شمرده و قصيده ي « فائيه » را که از آن ياد کرديم سرود و در حضور شهريار خواند. چون به ابياتي رسيد که در آن ها ناسزا نثار دشمن کرده بود، سيد مرتضي ( شايد بنا به ملاحظات سياسي و نفوذ خليفه ي بغداد ) با خشونت او را از خواندن ادامه ي شعر منع کرد و او نيز ساکت شد. ابن حجاج تمام آن روز را با ناراحتي سپري کرد و همان شب اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) را در خواب ديد که به وي فرمود:« از حادثه ي امروز ناراحت نباش که مرتضي علم الهدي را مي فرستم تا براي معذرت خواهي نزد تو بيايد و لازم نيست براي تجليل از او به استقبالش بروي ».همان شب سيد مرتضي نيز رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را در عالم رؤيا مي بيند در حالي که همه ي ائمه طاهرين (عليه السلام) گرداگرد آن حضرت نشسته بودند. سيد مرتضي جلو رفته و به آن بزرگواران سلام مي کند، اما از پاسخ سرد آنان رنجش ذوات مقدس را احساس مي کند و سخت ناراحت و اندوهگين مي شود و مي گويد: سروران من! من بنده و فرزند و دوستدار شمايم، چه لغزشي از من سر زده که مورد بي مهري شما قرار گرفته ام؟ آن حضرت مي فرمايند: چرا خاطر ابن حجاج، شاعر ما را آزردي؟ بر تو است که نزد او بروي و معذرت بخواهي و او را با خود نزد عضدالدوله ببري و عنايت و شفقت ما را در مورد ابن حجاج به او نيز اعلام داري تا از تو خشنود شويم.
سيد مرتضي پس از بيدار شدن از خواب، بي درنگ برمي خيزد و به منزل ابن حجاج رفته، در را مي کوبد. ابن حجاج با صداي بلند مي گويد: همان که تو را به خانه ي من فرستاده است به من امر کرده تا از تو استقبال نکنم تا خود به منزل من آيي. سيد مرتضي مي گويد: چشم، گوش به فرمانم. آن گاه به منظور غذرخواهي وارد خانه ي ابن حجاج شده و پس از پوزش از ابن حجاج او را به خدمت عضدالدوله مي برد و داستان خواب خود را براي او نقل مي کند. سلطان مقدم او را گرامي داشته و او را تکريم مي کند و از عطاياي خود برخوردار مي سازد و سپس از او مي خواهد که قصيده ي مزبور را تا آخر در حضور وي بخواند.(6)
حکايت ديگر که محبوبيت ابن حجاج را نزد اهل بيت (عليه السلام) مي رساند و نشان مي دهد که سروده هايش مورد پسند و قبول خاندان وحي قرار گرفته، داستاني است که سيد اجل، فاضل گرانمايه، زين الدين علي بن عبدالحميد نيلي نجفي حسيني(7) در کتاب الدارالنضيد في تعازي الامام الشهيد نقل کرده است. وي مي نويسد: در روزگار ابن حجاج دو مرد صالح شعر او را به مسخره مي گرفتند و مردم را از خواندن اشعار او منع مي کردند که يکي محمد بن قارون سيبي بود و ديگري علي بن زر زورسورائي. شبي محمد بن قارون در خواب مي بيند که به حرم مطهر و روضه ي مبارکه ي حسيني مشرّف شده است و حضرت فاطمه (عليها السلام) نيز در آن جا حضور دارد و جرز چپ در ورودي تکيه داده است. ائمه طاهرين تا امام صادق (عليه السلام) نيز در برابر آن حضرت در فاصله ي ميان ضريح امام حسين (عليه السلام) و فرزندش، علي اکبر نشسته اند و با يکديگر سخن مي گويند و او ( محمد بن قارون ) با کمال ادب در برابر آن حضرات ايستاده است.
سورائي هم که خوابي چنين ديده بود مي گويد: ابن حجاج را ديدم که در حرم مطهر در حضور آن بزرگواران مي آيد و مي رود. به محمد بن قارون گفتم: آيا متوجه ابن حجاج هستي که چه گستاخانه در چنين موقعي در حرم مبارک و در حضور ائمه (عليه السلام) راه مي رود؟ محمد بن قارون گفت: من حقيقتاً او را دوست ندارم تا به او بنگرم.
و ادامه مي دهد که اين سخن را حضرت زهرا (عليها السلام) شنيد و با خشم بدو فرمود:« تو ابوعبدالله ( کنيه ي ابن حجاج ) را دوست نداري؟ البته او را دوست بداريد، چه هر کس علاقه مند به او نباشد، شيعه ي ما نيست ». از اجتماع آنان نيز صدايي برخاست که « کسي که ابوعبدالله را دوست نداشته باشد مؤمن نيست. »
محمد بن قارون مي گويد: من متوجه نشدم کداميک از امامان اين سخن را فرمود و وحشت زده از خواب برخاستم و از عيب جويي هايي که از ابن حجاج و اشعارش کرده بودم انديشناک گشتم. مدتي گذشت و خواب را به دست فرموشي سپردم تا اين که به زيارت سبط شهيد عليه السلام مشرّف شدم. در ميانه ي راه، جمعي از شيعيان را ديدم که شعر ابن حجاج را مي خواندند، به جمع آنان پيوستم و با کمال تعجّب مشاهده کردم و که علي بن زر زور سورائي هم در جمع آنان است. بر او سلام کردم و گفتم: در گذشته بر شعر ابن حجاج خرده مي گرفتي و از او روگردان بودي، اکنون چه شده که دل داده اي و اشعار او را استماع مي کني؟ او گفت: خوابي ديده ام، و عين خواب را حکايت کرد. من نيز خوابم را براي او تعريف کردم.
اين دو شيخ والامقام پس از اين خواب، در حلقه ي مريدان ابن حجاج درآمده و زبان به ستايش او گشودند، اشعارش را نقل مي کردند و مناقب و فضايل او را پراکنده مي ساختند.(8)
پينوشتها:
1- رياض العلماء، ج2، ص13.
2- روضات الجنات، ج3، ص163.
3- دارالسلام، ج5، ص429.
4- فصول عليّه، ص32.
5- ارشاد ديلمي، ج2، ص225؛ شاهنشاهي عضدالدوله، ص130.
6- الغدير، ج4، ص88.
7- اين فقيه عالي قدر از اساتيد دانشمند بزرگ ابن فهد حلي(متوفاي 841ق.) بوده و داراي کشف و کرامات و نيز آثاري چون انوار المضيئه و کتاب غيبت است.
8- رياض العلماء، ج2، ص11؛ دارالسلام، ج1، ص148؛ الغدير، ج4، ص96؛ روضات الجنات، ج3، ص160؛ اعيان الشيعه، ج5، ص429؛ فوائد الرضويه، ص129؛ کرامات الأبرار من موالي الاءمة الاطهار، ص152.
باقري بيدهندي، ناصر؛ (1377)، ابن حجاج شاعر معروف قرن چهارم، قم: مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول